توصیف نوجوانان از پدیدۀ‌ چاقی: پژوهش کیفی براساس نظریۀ زمینهای‌

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 گروه مشاوره، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه شهرکرد، شهرکرد، ایران

2 گروه علوم اجتماعی، دانشکده ادبیات و علوم اجتماعی، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران

چکیده

چاقی، به‌خصوص در دوران کودکی و نوجوانی، یکی از عمده‌ترین مسائل نگران‌کننده در عصر حاضر است که سبب ایجاد پژوهش‌های متعددی دربارۀ پیشگیری، تعدیل و عوامل زمینه‌ساز آن در دهه‌های‌ اخیر شده است؛ بنابراین، هدف از پژوهش حاضر توصیف نوجوانان از پدیدۀ‌ چاقی است. روش پژوهش کیفی و برای اجرای آن از نظریۀ زمینه‌ای‌ (اشتراوس و کربین، 1998) استفاده شد. مشارکت‌کنندگان‌ این پژوهش شامل 20 دانش‌آموز‌ نوجوان (10 دختر و 10 پسر) چاق بود که به‌روشِ نمونه‌گیری‌ هدفمندْ انتخاب شدند و مصاحبۀ نیمه‌ساختاریافته با آنها انجام شد‌. داده‌ها‌ ازطریق روش نظریۀ زمینه‌ای‌ تحلیل و بررسی شد. نتایج این پژوهش نشان داد برخی ویژگی‌های‌ چاقی همچون ترس‌آوری‌، محدودکنندگی، تمسخرزایی‌، منزوی‌کنندگی‌ و شرم‌آوری‌، طردکنندگی‌ و زشت‌کنندگی‌ باعث شده است ‌خودِ فرد یا والدین برای مقابله با این پدیده راهبردهایی به کار گیرند که البته به‌کارگیری این راهبردها‌ برای بیشتر افراد نتایج و پیامدهای موردانتظار را نداشته است؛ بنابراین، می‌توان‌ نتیجه گرفت در درمان چاقی نقش والدین و خود نوجوان بسیار حائز اهمیت است. بهبود ارتباط بین والدین و نوجوانان و همچنین ثبات قدم و ارادۀ نوجوانان می‌تواند‌ به درمان سریع‌تر چاقی کمک کند.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

Adolescents' description of the phenomenon of obesity: A Qualitative Research Based on Grounded Theory

نویسندگان [English]

  • Zabihollah Kavehfarsani 1
  • Arefeh Mahdie 2
  • Rezvan Rezvan Salehi 1
  • Mohammad Rabiei 1
1 Department of Counseling, School of Literature, Shahrekord University, Shahrekord, Iran
2 Department of Social Sciences, Faculty of Literature and Social Sciences, University of Isfahan, Isfahan, Iran
چکیده [English]

Obesity, especially in children and adolescents, is one of the most concerning problems in the current age; many studies have been conducted to prevent and adjust its underlying factors. Therefore the objective of the current study was to Adolescents' description of the phenomenon of obesity. The present study was conducted by applying a qualitative method using the grounded theory approach. The participants of the study 20 adolescents (i.e.,10 males and 10 females) suffering from obesity in Shahrekord city by the purposive sampling method. Data were gathered using interviewed using the semi-structured method . The results showed that some of the consequences of obesity such as arousing fear, restrictions, and ridicule have resulted in the adaptation of certain strategies by individuals or their parents to deal with this phenomenon. However, these strategies have not led to the expected results. Therefore, it can be concluded that the role of parents and adolescents in the treatment of obesity is very important. Improving communication between parents and adolescents, as well as stability of adolescents' gait and will power, can help treat obesity faster. 

کلیدواژه‌ها [English]

  • Adolescence
  • Grounded Theory
  • Obesity
  • Overweight

شیوع چاقی در میان نوجوانان سراسر جهان در دهه‌های‌ اخیر، رشد چشمگیری داشته است (هیلز، کارول، فریار و اوگدن[1]، 2020؛ کلبوریتور[2]، 2017؛ نگ و همکاران[3]، 2014؛ ریورا و همکاران[4]، 2014) و آن را به یکی از شایع‌ترین‌ اختلالات مزمن در این گروه سنی و در بزرگسالی تبدیل کرده است (ببیلونی، تونز و تور[5] ، 2013). آمارهای سازمان بهداشت جهانی[6] نشان می‌دهد‌ در حدود 340 میلیون کودک و نوجوان بین ۵ تا ۱۹ سن در سال (2016) دارای اضافه‌وزن‌ یا چاقی بودند و پیش‌بینی شده است‌ که تا سال ۲۰۳۰ حدود ۳۰درصد از همۀ کودکان نیز تحت‌‌تأثیر این شرایط قرار خواهند گرفت (سازمان بهداشت جهانی، 2020). در ایران هم پژوهش کلیشادی و همکاران (2014) شیوع چاقی و اضافه‌وزن[7] را در کودکان و نوجوانان به‌ترتیب 7/9 و 9/11درصد گزارش کردند که مقایسۀ گزارش این مطالعات با مطالعات پیشین روند افزایشی را نشان می‌دهد‌ (هنسی، بولتون، توماس، منکشا و لینچ[8]، 2017). درواقع، چاقیْ یکی از جدی‌ترین‌ چالش‌های‌ سلامتی، و نگرانی عمده برای بهداشت عمومی در قرن 21 به‌خصوص برای کودکان و نوجوانان شده است ( بارون، فوجیکا، ویلسون و وودورث[9]، 2009)؛ زیرا ارتباط مثبتی بین چاقی و بیماری‌هایی همچون دیابت نوع دوم، فشار خون بالا[10]، بیماری‌های  قلبی‌ـ‌عروقی[11]، افسردگی (ساهو و همکاران[12]، 2015؛ بارون و همکاران، 2009؛ نیلسن[13]، 2010) و برخی سرطان‌ها ازجمله سرطان‌های دستگاه گوارش و سرطان سینه (کلب و ژانگ[14]، 2020؛ کارچسکی و همکاران[15]، 2019) وجود دارد.

براساسِ گزارش سازمان بهداشت جهانی، نوجوانی مرحلۀ گذار از کودکی به بزرگسالی است که سنین بین 10 تا 19 را شامل می‌شود‌ (سیکن، فرنسسچینی، پلوزی، هرمسدورف و پریور[16]، 2017). این مرحله، یکی از مهم‌ترین‌ مراحل رشدی هر انسانی است؛ زیرا فرد در این مرحله تغییرات و رشد سریع اجتماعی، روانی، عاطفی و جسمی را تجربه می‌کند‌ و همین تغییرات، نارضایتی از تصویر بدنی را در شروع دوران نوجوانی به‌همراه خواهد داشت (فولکس و بلک مور[17]، 2018). افراد تصویر بدنی خود را براساسِ وزن خویش درک می‌کنند‌ و این یکی از مؤلفه‌های‌ ارزیابی‌کنندۀ عزت‌نفس را نشان می‌دهد‌ که روی خصوصیات جسمی و ظاهری متمرکز است (نیومن، سونتگ و سالواتو[18]، 2006)؛ به همین دلیل است که معمولاً نوجوانانْ اندام چاق را بسیار نااُمیدکننده و دلسردکننده ارزیابی خواهند کرد (موشر، ایزنمن، هلوب، ادوارد‌ـ‌لیپر، پرسون و گلدستین[19]، 2003؛ اسمولاک[20]، 2004). برخی از پژوهش‌ها‌ نارضایتی از وزن بدن و علائم کنترل ناسالم وزن در میان نوجوان را به‌دلیلِ تأکید و فشارهای اجتماعی در نظر می‌گیرند‌ (برای مثال، جانکاسکین و کاردلیس[21]، 2005). فشارهای اجتماعی شامل نگرش دوستان، رسانه‌های‌ جمعی و سنّت‌های‌ فرهنگی است که موضوعاتی همچون وزن ایدئال‌ و ظاهر زیبا را به آنها (نوجوانان) تحمیل می‌کند‌ و انتقال می‌دهد‌؛ زیرا نوجوانان به نظرات افراد، به‌خصوص نظر همسالان درزمینۀ ظاهر و تصویر بدنی خویش بسیار حساس هستند (گودینا و زادورزنیا[22]، 2016). درهمین‌راستا، نتایج برخی از پژوهش‌ها‌ نشان داده‌اند نوجوانان دختر و پسر سطح بالایی از نارضایتی را دربارۀ اضافه‌وزن و چاقی خود گزارش داده‌اند‌ (نیومن و همکاران، 2006؛ رسکاردیلی، مک کب، لیلیس و توماس[23]، 2006)و علت این امر آن است که ازمنظر روان‌شناسی، نوجوانیْ دورۀ رشد هویت است که در آن افراد خود را کشف می‌کنند‌ و تصمیم‌های‌ مهمی را در زندگی می‌گیرند‌ (ولکر، رول و گرینلیف[24]، 2015) و چون تصویر بدنی و ظاهر افرادْ جنبه‌‌ای از هویت است (نیومن و همکاران، 2006)، نوجوانان دراین‌زمینه بسیار حساس هستند.

تاکنون پژوهش‌های‌ بسیاری درزمینۀ چاقی در بین نوجوانان در ایران انجام شده است؛ اما  پژوهش‌گران به‌دلایلی ازجمله افزایش شیوع چاقی در بین کودکان و نوجوانان استان چهارمحال‌وبختیاری در سال‌های‌ اخیر که در پژوهش شاهقلیان، آیین و دریس (1382) نرخ شیوع را در بین کودکان و نوجوانان این استان 9/9درصد گزارش کرده بودند و لزوم بررسی همه‌جانبۀ پدیدۀ چاقی برای آگاهی از عوامل همه‌جانبۀ مؤثر بر آن در نوجوانان به‌منظورِ برنامه‌ریزی‌ دقیقِ مسئولان و انجام مداخلات مؤثرْ این پژوهش را ضروری دیدند. ازسوی دیگر، اکثر پژوهش‌های‌ انجام‌شده دراین‌زمینه در زمرۀ پژوهش‌های‌ کمّی است که در این پژوهش‌ها‌ ذهنیت‌های‌ پژوهش‌گر در پرسشنامه منعکس می‌شود و شاید نتوان به‌خوبی به عمق نگرش و باورهای شرکت‌کنندگان‌ راه یافت؛ بنابراین، باتوجه‌به اهمیت مشکل چاقی نوجوانان و کاستی‌های‌ موجود دراین‌باره، پژوهش‌گران تصمیم گرفتند از پژوهش‌های‌ کیفی برای بررسی همه‌جانبه و عمیق این پدیده (از نگاه فردی، خانوادگی و اجتماعی) بپردازند.

 پدیدۀ‌ چاقی را می‌توان‌ نقص اجتماعی (از نگاه گروه همسالان و جامعه)، نقص خانوادگی و نقص فردی (عامل بیماری‌زا‌) در نظر گرفت که می‌تواند‌ تأثیر سوئی بر هویت فردی و اجتماعی نوجوان بگذارد؛ بننابراین، پژوهش حاضر سعی بر آن دارد تا پدیدۀ چاقی را ازمنظر خودِ نوجوانان چاق (ردۀ سنی 17-12سال) فارغ از نظر پزشک، مشاوران و روا‌ن‌شناسان و سایرین بررسی کند. درحقیقت، پژوهش حاضر تلاش دارد ضمن مصاحبه با نوجوانان دختر و پسری که مبتلا به چاقی هستند، به چند سؤال اساسی زیر پاسخ دهد: 

  1. نوجوانان چاق، چاقی خود را با چه ویژگی‌ها‌ و ابعادی توضیح می‌دهند‌ و چه حس و برداشتی از چاقی خود دارند؟
  2. چاقی این نوجوانان در کدام بستر، زمینه و شرایطی اتفاق افتاده است؟ 
  3.   نوجوانان چاق کدام استراتژی‌ها‌ و راهبردها را برای مقابله با وضعیت چاقی خود اتخاذ می‌کنند‌؟
  4.  کدام شرایط و زمینه‌های‌ احتمالی (مداخله‌گر‌)، نوجوان را از اتخاذ راهبردها و استراتژی‌های‌ مقابله با چاقی بازمی‌دارد‌؟ 
  5.  پیامدها و نتایج، برای آن دسته از نوجوانانی که به اتخاذ استراتژی‌ها‌ و راهبردهای مبارزه با چاقی پرداخته‌اند،‌ چه بوده است؟ 

 

روش

 این پژوهش با استفاده از روش گرندد تئوری اشترواس و کربین[25] (1998) انجام شد. روش گرندد تئوری به‌دنبالِ ایجاد نظریه‌ای راجع‌به موضوعات مهم در زندگی مردم است. در این روش، پژوهش‌گر به‌دنبالِ تأیید و یا رد هیچ ایده‌ای‌ از قبل نیست؛ بلکه موضوعات بسیار مهم شرکت‌کنندگان‌ ازطریق مقایسۀ مداوم داده‌ها‌ با یکدیگر و تجزیه‌وتحلیل داده‌ها‌ برای پژوهش‌گر آشکار می‌شود‌. این مقایسۀ مداوم در تجزیه‌وتحلیل زمینه‌ها‌، به نظریه‌پردازی‌ پژوهش‌گر دربارۀ تجربیات شرکت‌کنندگان‌ کمک می‌کند‌ (میلز، بونر و فرنسیس[26]، 2006). اشترواس و کربین (1998) سه شیوه برای تجزیه‌وتحلیل و کدگذاری داده‌ها پیشنهاد دادند: کدگذاری باز، کدگذاری محوری و کدگذاری انتخابی. در کدگذاری باز، متن هر مصاحبه چند بار خوانده شد و جملات اصلی آن استخراج شدند و به‌صورتِ کدهای مبتنی‌بر گفتۀ مشارکت‌کننده‌ها‌ ثبت شدند‌. سپس کدهایی که به‌لحاظِ مفهومی با یکدیگر مشابه بود، به‌صورتِ دسته‌بندی‌هایی‌‌ درمی‌آیند و به هر دسته‌بندی‌ نامی به‌عنوانِ یک مقوله داده شد. در کدگذاری محوری، یکی از مقولات به‌عنوانِ مقوله یا پدیدۀ‌ اصلی پژوهش که به پرسش «جریان چیست؟» پاسخ می‌دهد‌، انتخاب شد و سایر مقولات، به‌عنوانِ مقولات فرعی درقالب محورهای علّی یا شرایطی، راهبردی یا تعاملی و پیامدی، پیرامون پدیده یا مقولۀ اصلی کدگذاری شدند. با کدگذاری محوری است که روابط و نسبت‌های‌ میان مقولات مشخص می‌شود‌. این روابط درقالب مدل مفهومی یا پارادایم توضیح داده می‌شود‌.

 

نمونه و نمونهگیری

20 دانش‌آموز‌ نوجوان (10دختر و 10 پسر) به‌عنوانِ شرکت‌کننده‌ در این پژوهش انتخاب شدند. مشخصات دموگرافیک این شرکت‌کنندگان‌ در جدول 1 آورده شده است. شرکت‌کنندگان‌ با استفاده از نمونه‌گیری هدفمند انتخاب شدند که یکی از راهبرد‌های‌ اصلی در پژوهش کیفی برای شناسایی و انتخاب موارد غنی از اطلاعات است (میلز، هوبرمن، هوبرمن و هوبرمن[27]، 1994). پژوهش‌گران با مراجعه به مدارس متوسطۀ اول و دوم و بررسی پروندۀ سلامت دانش‌آموزان‌، افرادی که BMI شان نشان‌دهندۀ‌ چاقی و اضافه‌وزن بود، انتخاب شدند (BMI متناسب برای این پژوهش بالای 95 صدک و صدک 85 تا 95 در نظر گرفته شد) (کوچومارسکی[28]، 2000) و بعد از شرح هدف پژوهش و کسب اجازه از آنها برای ضبط صدای آنها، مصاحبه با هریک از آنها آغاز شد (گفتنی است از والدین این افراد هم اجازۀ مصاحبه با فرزندانشان‌ به‌صورتِ کتبی هم گرفته شد). همچنین، از نمونه‌گیری نظری برای تصمیم‌گیری دربارۀ نوع داده‌های جمع‌آوری‌شده‌، استفاده شد. درواقع، نمونه‌گیری‌ نظری، پژوهش‌گر را برای یافتن جهت و مسیر داده‌های‌ موردنیاز، محل وجود این داده‌ها‌ و چگونگی ربط‌دادن آنها‌ به هم حمایت می‌کند‌. بدین‌ترتیب، هرگاه پژوهش‌گر به این نتیجه رسید که پاسخ‌های‌ داده‌شده و یا مصاحبه‌های‌ انجام‌شده با افراد آگاه به اندازه‌ای‌ به همدیگر شباهت دارند که به تکراری شدن پاسخ‌ها‌ و یا مصاحبه منجر می‌شود و دادۀ جدیدی در آنها وجود ندارد، به اشباع نظری در پژوهش می‌رسد‌ (چارمز[29]، 2014). در پژوهش حاضر، پژوهش‌گران با ۲۰ دانش‌آموز‌ چاق مصاحبه کردند تا از اشباع نظری پژوهش اطمینان کسب کنند. گفتنی است پژوهش‌گران در گروه دختران بعد از انجام 8 مصاحبه و در گروه پسران بعد از انجام 7 مصاحبه به اشباع نظری رسیده بودند؛ اما برای اطمینان دقیق‌تر‌ از اشباع نظری، مصاحبه‌ها‌ در هر دو گروه تا 10 مصاحبه ادامه یافت. درادامه، ویژگی‌های‌ دموگرافیک شرکت‌کنندگان این پژوهش در جدول شمارۀ 1 آورده می‌شود‌.

 

 

 

جدول 1. ویژگیهای‌ دموگرافیک شرکت‌کنندگان

ویژگی‌های‌ دموگرافیک پسران شرکت‌کننده

ویژگی‌های دموگرافیک دختران شرکت‌کننده

شماره  شرکت‌کننده‌ها

وزن )kg(

قد )cm(

تحصیلات

سن (سال)

BMI

شماره  شرکت‌کننده‌ها

وزن )kg(

قد )cm(

تحصیلات

سن (سال)

BMI

1

95 کیلوگرم

155س

اول متوسطۀ اول

12

5/39

1

85 کیلوگرم

160  س

اول متوسطۀ اول

12

2/33

2

90 کیلوگرم

153 س

اول متوسطۀ اول

12

4/38

2

90 کیلوگرم

170 س

اول متوسطۀ اول

12

1/31

3

89 کیلوگرم

160 س

دوم متوسطۀ اول

13

8/34

3

70 کیلوگرم

145س

دوم متوسطۀ اول

13

3/33

4

90 کیلوگرم

145س

دوم متوسطۀ اول

13

8/42

4

90 کیلوگرم

165س

دوم متوسطۀ اول

13

1/33

5

110 کیلوگرم

170س

سوم متوسطۀ اول

14

1/38

5

86 کیلوگرم

161 س

دوم متوسطۀ اول

13

2/33

6

110 کیلوگرم

175س

دوم متوسطۀ اول

13

9/35

6

80 کیلوگرم

166 س

اول متوسطۀ دوم

15

29

7

150 کیلوگرم

180س

سوم متوسطۀ اول

13

3/46

7

110 کیلوگرم

170 س

دوم متوسطۀ دوم

16

1/38

8

110 کیلوگرم

175 س

سوم متوسطۀ دوم

17

9/35

8

85 کیلوگرم

160 س

سوم متوسطۀ اول

13

2/33

9

115 کیلوگرم

165 س

دوم متوسطۀ دوم

16

2/42

9

88 کیلوگرم

162 س

اول متوسطۀ دوم

14

5/33

10

85 کیلوگرم

156 س

دوم متوسطۀ اول

13

9/34

10

90 کیلوگرم

154 س

سوم متوسطۀ دوم

17

9/37

 


جمع آوری داده‌ها‌

روش اصلی جمع‌آوری‌ داده‌ها‌ در پژوهش حاضر، مصاحبه از نوع نیمه‌ساختاریافته بود. این نوع مصاحبه رایج‌ترین‌ روش جمع‌آوری‌ داده‌ها‌ در پژوهش‌های‌ کیفی است (چارمز، 2014). مصاحبه‌ها‌ از اردیبهشت تا آبان 1398 انجام شد. هر مصاحبه به‌طورِ معمول بین 50 تا 80 دقیقه به طول انجامید. به‌منظورِ رعایت اصول اخلاقی، قبل از هر مصاحبه، فرم رضایت‌نامه‌ که به تأیید دانشگاه رسیده بود، به افراد ارائه شد. این فرم شامل مواردی همچون بیان اهداف پژوهش، حفظ ناشناس‌بودن مصاحبه‌شونده‌ها‌ و محفوظ‌بودن اطلاعات نزد پژوهش‌گر به‌صورتِ محرمانه بود و حق خروج از مصاحبه در هر زمانی بود که مصاحبه‌شونده بخواهد.

 


 

 

 

تحلیل داده‌ها‌

در این پژوهش از رویکرد گرنددتئوری برای تجزیه‌وتحلیل داده‌ها استفاده شد. مطابق با روش گرنددتئوری، تحلیل داده‌ها شامل کدگذاری و طبقه‌بندی‌ داده‌ها، توسعۀ سؤالات تحلیلی و یک مدل مفهومی است. پژوهش‌گران با مقایسۀ مداوم داده‌ها‌ و نوشتن کلمه‌به‌کلمۀ متن مصاحبه‌ها‌، یادداشت‌های‌ عرصه و موارد ثبت‌شده، فرایندهای مفهوم‌سازی‌ و تفسیر جوهرۀ اصلی اطلاعات به‌دست‌آمده را کسب می‌کردند‌ (اشترواس و کربین، 1997).

مقبولیت داده‌ها‌[30] با مرور دست‌نوشته‌ها‌[31] توسط برخی مشارکت‌کنندگان‌ و درگیری طولانی‌مدت[32] پژوهش‌گران و تماس و ارتباط با مشارکت‌کنندگان‌ صورت گرفت. بدین‌صورت، چنانچه در مرحلۀ تحلیل داده‌ها‌ احساس می‌شد ممکن است‌ برداشتی متفاوت از منظور شرکت‌کننده‌ها‌‌ شود، از آنها‌ سؤال می‌شد‌ که آیا تفسیری که از پیام‌ها‌ برداشت شده، صحیح است یا نه. قابلیت تأیید[33] با رعایت بی‌طرفی‌

 

پژوهش‌گران، توافق روی کدها و درون‌مایه‌ها‌ و بررسی متن مصاحبه، کدها و طبقات استخراج‌شدۀ دو نفر از افرادی که آشنایی کامل به روش گرندد تئوری داشتند، تأیید شد.

 

ملاحظات اخلاقی 

قبل از شروع مصاحبه، اهداف کلی پژوهش برای شرکت‌کنندگان‌ در مصاحبه بیان شد و در ابتدای همۀ‌ مصاحبه‌ها‌ رضایت آنها از ضبط کامل مصاحبه گرفته شد. علاوه‌براین، به همۀ شرکت‌کنندگان‌ اطمینان داده شد که حریم خصوصی آنها حفظ خواهد شد و هویت آنها فاش نخواهد شد. به آنها گفته شد این پژوهش هیچ آسیبی به آنها نخواهد رساند و هر زمانی که دوست داشته باشند، می‌توانند‌ شرکت در پژوهش را کنار بگذارند.

 

یافتهها‌

نتایج تجزیه‌وتحلیل داده‌های کیفی در شکل شمارۀ 1 آورده شده است.

 

 

شکل 1. مدل مفهومی چاقی آزاردهنده

 


  • پدیده: چاقی آزاردهنده

پس از بررسی عمیق مصاحبه‌های‌ انجام‌شده می‌توان‌ گفت چاقی برای افراد حاضر در این پژوهش پدیده‌ای‌ است که همۀ‌ ابعاد زندگی آنها را تحت‌تأثیر قرار داده است و دارای ویژگی‌ها‌ و ابعاد خاصی است که آن را از سایر الگوهای نارضایتی جسمانی مثل اضافه‌وزن، لاغری بیش‌ازحد، کوتاهی قد و... جدا می‌کند‌. مصاحبه‌شوندگان وضعیت بدنی خود را انگی آزاردهنده و زجرآور‌ می‌دانستند؛‌ وضعیتی که باعث می‌شود این افراد راهبردهای مبارزه با چاقی و تناسب اندام را به کار گیرند‌.

چاقی آزاردهنده را می‌توان‌ با عناوینی همچون چاقی ترس‌آور‌، چاقی محدودکننده، چاقی منزوی‌کننده، چاقی طردکننده‌ و چاقی زشت‌کننده‌ مفهوم‌سازی‌ کرد. مثلاً زمانی که از نوجوانان این پژوهش سؤال شد تعریف خود را از مفهوم زیبایی بیان کنند، همۀ‌ آنها زیبایی را با ملاک‌های‌ ظاهری، بدنی و جسمانی تعریف کردند.

«به نظرم به افرادی میگن زیبا که بدنشون بهقولِ ما پسرها روی فُرم باشه؛ نه چاق نه لاغر. سینهشون کشیده باشه. قدکوتاه نباشن و بهقولی چهارشونه باشن؛ اما کدومیک از این خصوصیات را افراد چاقی مثل من دارند؟» (شرکت‌کنندۀ‌ پسر شمارۀ 4).

چاقی برای این افراد با ویژگی‌هایی‌ مشخص می‌شود؛‌ ویژگی‌هایی‌ همچون عامل بیماری بودن، بیماری‌هایی‌ مثل دیابت و مشکلات قلبی، چربی خون و... . عامل تمسخر و استهزا بودن در کوچه و خیابان، مثلاً تمسخرشدن توسط هم‌سنی‌ها‌، معلم‌ها‌ و افراد فامیل و خطاب‌شدن با عناوینی مثل خرس، پاندا، گامبو و... که این امر به منزوی‌شدن فرد و تمایل‌نداشتن به شرکت در جمع منجر می‌شود‌.

 «بیشتر افراد در جامعه به جای اینکه مثلاً اسم کوچک من رو صدا بزنن، به من میگن شتر، خرس مهربون یا پاندا. یا اینکه در ساعتهای ورزش اگر بچهها یک کیلومتر میدوند، من بیشتر از 500 متر نمیتوانم بدوم؛ همین امر موجب تمسخر من میشه. خب ترجیح میدم ساعتهای کلاس ورزش، ورزش نروم تا همکلاسیهایم مسخرهام نکنن» (شرکت‌کنندۀ‌ پسر شمارۀ 7).

و درنهایت چاقی عاملی در متهم و مقصر شناخته‌شدن فرد است. مثلاً مقصر شناخته‌شدن در دعواها‌ و درگیری‌ها‌ به‌دلیلِ وزن زیاد و قلدری بر سایرین.

«خیلی وقتها که با یه نفر دعوام میشه، اون دعوا را شروع کرده؛ اما خیلیها من را مقصر میدونن؛ بههمیندلیل، من میگم گوشهگیری بهتره» (شرکت‌کنندۀ‌ پسر شمارۀ 5).

  • شرایط (زمینه‌های‌) مستعدکنندۀ‌ چاقی آزاردهنده

وجود برخی زمینه‌ها‌ و شرایط مثل چاقی ژنتیکی یا ابتلا به برخی بیماری‌های‌ مستعدکنندۀ‌ چاقی در دورۀ‌ کودکی یا اجبار در مصرف برخی از داروها در دوران کودکی، زمینۀ‌ مستعدی برای شکل‌گیری‌ پدیدۀ‌ چاقی در این افراد ایجاد کرده است. این زمینه‌ها‌ و شرایط مستعدکنندۀ چاقی، خارج از کنترل فرد بوده است؛ اما وجود برخی علل و شرایط دیگر که غالباً برخاسته از عادت‌های‌ غذایی، عادت‌های‌ مصرفی، عادت‌های‌ تفریحی و شرایط ارتباطی با سایرین، به‌خصوص با والدین است‌، در شکل‌گیری‌ الگوی چاقی آزاردهنده و زجرآور‌ دربارۀ این افراد مؤثر بوده است. دراین‌باره می‌توان‌ به نوع غذای مصرفی این افراد اشاره کرد. الگوی خوراک مصرفی این افراد نشان‌دهندۀ‌ درصد بالایی از کالری، پروتئین و چربی در انواع وعده‌های‌ غذایی است‌. مثلاً مصرف برنج به‌عنوانِ پایۀ‌ اصلی در همۀ‌ وعده‌های‌ غذایی وجود دارد و یا مصرف غذاهای نیمه‌آماده مثل ماکارونی، سوسیس و کالباس و حضور همیشگی چاشنی‌هایی‌ مثل سس‌های‌ پرچرب در وعده‌ها‌ و میان‌وعده‌های‌ غذایی، نمونه‌ای‌ از این مواد است.

مورد دیگری که به چاقی آزاردهنده در این افراد منجر شده است، نامنظمی وعده‌های‌ غذایی و مصرف بیش از حد معمول غذاست. مثلاً  اکثر این افراد، اشاره کرده‌اند‌ که وعدۀ‌ غذایی صبحانه را ندارند و درعوض، در وعدۀ‌ ناهار زیاده‌خوری می‌کنند یا دستِ‌کم دو وعدۀ‌ غذای اضافی علاوه‌بر ناهار و شام میل می‌کنند‌.

«من اصلاً صبحانه میلم نمیشه؛ ولی درعوض از ساعت 10 به بعد دیگه شروع به خوردن مثلاً بستنی، کیک، آبمیوه و... میخورم و نخوردن صبحانه را در وعدۀ نهار و شام جبران میکنم» (شرکت‌کنندۀ پسر شمارۀ 8).

ازسوی دیگر، این افراد به نظر می‌رسد‌ در خوردن غذا پرخوری می‌کنند‌. خوردن سه تا چهار بشقاب برنج، یک قالب پنیر و چند عدد نان در وعدۀ روزانۀ غذایی، زیاده از حد بودن میزان غذای مصرفی این افراد را نشان می‌دهد‌.

«من در وعدۀ غذایی دو تا سه بشقاب بزرگ برنج، 1 بشقاب خورشت و 2 تا 3 پارچ آب با هم میخورم. البته حداقل دو تا سه نون هم کنار اینا میخورم»‌ (شرکت‌کنندۀ پسر شمارۀ 7).

سبک زندگی‌ای که این افراد معرفی می‌کنند، از نوعی بی‌نظمی‌ در خواب و غذاخوردن حکایت دارد. یکی از عادت‌های‌ اشتباهی که اکثر شرکت‌کنندگان‌ به آن اشاره کرده‌اند‌، عادت خوابیدن بلافاصله پس از خوردن غذا یا دیروقت شام‌خوردن، بیداری شبانه یا دیرخوابیدن در شب و دیرْبیدارشدن در روز است. عادت دیرخوابیدن هنگامی که با سرگرمی‌های‌ مجازی ترکیب می‌شود‌، به پرخوری شبانه در این افراد منجر می‌شود‌.

«من بیشتر شبها تا ساعت 1 تا 2 نصف شب بیدارم و یا با گوشیام بازی میکنم و یا تلویزیون میبینم. میتوانم بگویم شاید 7 تا 8 ساعت پای گوشیم میشینم و اتفاقاً عادت دارم شبها چند بار غذا بخورم؛ چون تندتند گرسنهام میشه»‌ (شرکت‌کنندۀ دختر شمارۀ 5).

 تأثیرپذیری‌ این افراد از سبک زندگی بدون تحرک و عادت به تفریحات و سرگرمی‌های‌ کامپیوتری و تلویزیونی و جذابیت ظاهری این ابزارهای فرهنگی مدرن نسبت به تفریح و سرگرمی‌های‌ پرتحرک‌ بر وضعیت جسمانی آنها اثر سوء می‌گذارد‌. اکثر آنها اشاره کرده‌اند‌ که حتی وعده‌های‌ اصلی غذایی را در حین تماشای تلویزیون صرف می‌کنند‌ که این تمرکززُدایی از امر خوردن، خود یکی از علل پرخوری افسارگسیخته و جذب‌نشدنِ درست مواد غذایی در بدن می‌شود‌.

«من بازیهای رایانهای زیاد انجام میدهم. تلویزیون زیاد میبینم و یا اینکه وقتی که با تبلتم بازی میکنم، انگار عادتم شده که غذا، پفک، چیپس یا چیزهای دیگر بخورم. بعد که بازیام تموم شد، میبینم چقدر پرخوری کردم» (شرکت‌کنندۀ دختر شمارۀ 2).

 طبق مصاحبه‌های‌ انجام‌شده، این افراد غالباً تأثیرپذیرترین افراد از فرهنگ مصرفی تبلیغ‌شده از رسانه‌ها‌ و فضای مجازی هستند. صرف‌کردن پس‌انداز و پول‌توجیبی برای علایق مصرفی و خرید خوراکی، تنقلات، رفتن به رستوران و خوردن فست‌فود از عادت‌های‌ لذت‌بخش‌ زندگی این افراد به شمار می‌آید‌. 

«پدرم برای هر هفته مدرسه‌رفتنم ۱۰هزار تومان به‌م می‌داد. من ۵ تومن را برای خرید فست‌فود مثل خرید کالباس، پیتزا خرج می‌کردم‌. تابستون هم بیشتر پولم را بستنی، شیرینی می‌خریدم»‌ (شرکت‌کنندۀ پسر شمارۀ 1).

 به نظر می‌رسد‌ پرخوری این افراد در بسیاری موارد پدیده‌ای‌ عادتی و خارج از کنترل خود آنها محسوب می‌شود؛ بنابراین، وجود شرایط کنترل‌کننده‌ و نظارت والدینْ ضروری است‌. اکثر این افراد زمان‌های‌ اوج پُرخوری خود را مواقعی توصیف کرده‌اند‌ که هیچ نظارتی ازسوی والدین متوجه آنها‌ نیست.

«مواقعی که بابا و مامانم با هم برن بیرون، من یواشکی هرچی هست میخورم. خودم را سیرِ سیر میکنم. حقیقتاً پنجشنبهها خیلی وقتا زیاد میخورم؛ چون حوصلهام سر میره. کسی هم نیست پیشم» (شرکت‌کنندۀ‌ پسر شمارۀ 2).

این افراد غالباً بار دو نوع مشکل روانی را به دوش می‌کشند‌: مشکلات چاقی و اندوه روانی‌ای‌ که برایشان به‌همراه دارد و دیگرْ رنج ارتباطی با والدین. والدینی که در گفتۀ‌ بسیاری از آنها، والدین سرزنش‌گری بودند و غالباً فاقد این درک‌اند‌ که پرخوری برای این افراد امری خارج از کنترل آنهاست.

«پدر و مادرم دائماً بهم تذکر میدن و من نمیتوانم غذا نخورم. آخه اونا نمیدونن من دستِ خودم نیست. من هم دوست دارم لاغر بشم؛ اما من آب هم میخورم، چاق میشم. یا برادرم داره هر روز بهم گیر میده و اون اتفاقاً از پدر و مادرم بدتر است. هر روز باهاش درگیرم و میگوید تو آبروی ما را پیش همۀ فامیل بردی!» (شرکت‌کنندۀ پسر شمارۀ 7).

  • استراتژی‌ها‌ وراهبردهای مقابله با پدیدۀ چاقی آزاردهنده

استراتژی‌ها‌ یا راهبردها به واکنش‌ها‌ و اعمالی اشاره دارد که افراد برای مقابله با پدیدۀ‌ چاقی زجرآور و آزاردهنده به کار می‌گیرند‌. راهبردها در این شریط به دو صورت خود را نشان می‌دهند‌: یکی در راهبردهایی که دیگران، به‌خصوص والدین اعمال می‌کنند‌ و دیگری راهبردهایی که خود فرد در مقابله با چاقی آزاردهنده اعمال می‌کند‌.

 والدین به‌عنوانِ افرادی که فرد بیشترین ارتباط را با آنها دارد و نگاهشان به فرد دلسوزانه و متعهدانه است، به اقدامات عملی می‌پردازند؛ اقداماتی همچون مراجعه به پزشک تغذیه، طبخ غذاهای رژیمی، ایجاد تعادل در برنامۀ‌ غذایی به‌گونه‌ای‌ که علاوه‌بر سالم و رژیمی‌بودن غذاهای طبخ‌شده، تنوع غذایی آن نیز حفظ شود و هیچ مادۀ‌ غذایی‌ای‌ حذف نشود، طبخ‌نشدن غذا در هر دو وعدۀ‌ غذایی (هم ناهار و هم شام) طبخ غذا به‌صورتِ بخارپز و حذف غذاهای کنسروی یا  فریزشده، خرید غذاهای سالم و تنقلات رژیمی.

والدین به‌عنوانِ حامی روانی برای فرد عمل می‌کنند و در برنامه‌های‌ رژیمی و ورزشی با او همراه می‌شوند‌. مثلاً همراه فرزند خود، برنامه‌های‌ ورزشی منظم اتخاذ می‌کنند‌ یا از رژیم‌های‌ غذایی برای تمام اعضای خانواده استفاده می‌کنند‌. هرچند در برخی موارد نیز اقدامات تنبیهی مثل ایجاد محدودیت مانند قطع پول‌توجیبی، منع‌کردن فرد از غذاخوردن یا برداشتن غذا از جلوی فرد، گرسنه‌نگه‌داشتنِ فرد و... را انجام می‌دهند‌ که می‌تواند‌ نتایج معکوسی داشته باشد.

«پدر و مادرم بیشتر درمورد تغذیهام چون خیلی مناسب نیست، نگران هستند. مثلاً دائم میگن این موارد را نخور. یه وقتایی که خیلی از تنقلات میخورم، بابام پولتوجیبیم رو قطع کرد. یه وقت میبینی ماهی 50هزار تومن میدادم برای همین خوراکیهایی که از مدرسه میخریدم. بعد دیگه پولتوجیبیم رو قطع کرد» (شرکت‌کنندۀ دختر شمارۀ 5).

ازجمله اقداماتی که فرد برای لاغری خود و دوری از چاقی آزاردهنده انجام می‌دهد‌، عمل‌کردن به توصیه‌ها‌ و رژیم‌های‌ غذایی است که پزشک تغذیه دستور داده است.

بسیاری از این افراد به‌صورت خودخواسته به اتخاذ رژیم‌های‌ غذایی (مثل خوردن میوه و سبزی به جای مواد غذایی و تنقلات، خوردن دم‌نوش‌های‌‌ لاغری)، رفتن به کلاس‌های‌ ورزشی، انجام بازی‌های‌ پرتحرک گروهی به‌خصوص در مواقعی که با خانواده یا گروه دوستان هستند، انجام حرکات ورزشی مثل طناب‌زدن‌ در خانه یا استفاده از دستگاه‌های‌ ورزشی در خانه‌، پیاده‌روی‌، انجام کارهای روزانۀ خانه، پیگیری برنامه‌های‌ سلامت‌محور و ورزشی تلویزیون و فضای مجازی و حتی انتخاب کارهای پرتحرک با وجود دردَسترس‌بودن امکانات رفاهی (مثل انتخاب دوچرخه‌سواری یا پیاده‌روی به جای سوارشدن در وسیلۀ‌ نقلیه و...) اقدام می‌کنند‌.

«اخیراً تصمیم گرفتم  بیشتر روزها حداقل یک ساعت بیرون از خانه پیادهروی کنم. در خانۀ ما موتور سیکلت و ماشین هست؛ اما من تصمیم گرفتم از این وسایل استفاده نکنم و بیشتر پیادهروی یا دوچرخهسواری کنم» (شرکت‌کنندۀ پسر شمارۀ 6).

یکی دیگر از مواردی که در این افراد انگیزۀ‌ روانی برای کاهش وزن به وجود می‌آورد‌، ایجاد اشتغالات ذهنی برای خود، مثل سرگرم‌کردن خود به کارهای هنری، کارهای فنی و خواندن کتاب است.

«پارسال که کلاس مجسمهسازی میرفتم، بعد کلاس مینشستم مجسمه درست میکردم و با این کار کمتر فکر خوردن به ذهنم می‌اومد و مشغول میشدم» ‌(شرکت‌کنندۀ دختر شمارۀ 3).

انتخاب دوست مناسب از موارد دیگری است که به آن اشاره شده است. به‌گفتۀ‌ این افرادْ دوستی با افرادی شبیه خود، یعنی افراد چاق، آنها را به خوردن بیشتر تحریک می‌کند‌ و درعوض، دوستی با افراد لاغر و پرتحرک، انگیزۀ‌ بیشتری برای لاغری و تناسب اندام به آنها می‌دهد‌.

«من همیشه سعی میکنم با افرادی دوست بشم که تشویقم کنن که مثلاً روزی سه ساعت بریم باشگاه یا روزی دو ساعت پیادهروی بریم؛ نه با فردی که مثلاً که خودش۱۰۰ کیلو وزن داره و دیگه هیچ رغبتی برای کمکردن وزن خودش هم نداره» (شرکت‌کنندۀ دختر شمارۀ 5).

  • شرایط مداخله‌گر ممانعت‌کننده از به‌کارگیری راهبردها‌

الگوی چاقی این افرادْ اضافه‌وزن یا چاقی معمولی نیست و ویژگی‌های خاصی چون هیکل بزرگ داشتن، خنده‌دار‌ و بانمک‌بودن و... است‌. همچنین، این افراد در سنین نوجوانی هستند و به‌دنبالِ شکل‌دهی‌ هویتی جذاب برای خود هستند و دیگران (گروه همسالان، افراد جامعه، خانواده و...) در شکل‌دهی‌ هویت این افراد تأثیر دارند؛ بنابراین، گاه افراد چاق به‌دلیلِ گرفتن بازخورد مثبت از دیگران دربارۀ وضعیت جسمانی خود، مایل نیستند راهبردهای لاغری را به کار گیرند و تلاشی برای رژیم‌گرفتن و لاغرشدن نمی‌کنند‌. در این شرایط، افرادْ چاقی را پدیده‌ای‌ لذت‌بخش، قدرت‌دهنده‌ و خاص‌کننده‌ تلقی می‌کنند‌. مثلاً احساس اینکه فرد به‌دلیلِ چاقی‌اش‌، قوی‌هیکل است و درد را کمتر از سایرین احساس می‌کند‌ یا اینکه در دعواها و درگیری‌ها‌ همه از او حساب می‌برند‌ و می‌ترسند‌ یا مواردی که به‌دلیلِ چاقی، دیگران او را فردی دوست‌داشتنی‌ تلقی می‌کنند‌.

«ما افراد چاق فکر میکنیم مثلاً قویایم، هیکلیایم، زورمون زیاده. من و دوستام که چاق‌اند، با کسی که دعوامون بشه میگیم اونا را میترسونیم و میگیم میآیم با یه حرکت لهات میکنیم. مثلاً بچههای کلاس از ما میترسن و سراغمون نمی‌آن» (شرکت‌کنندۀ پسر شمارۀ 2).

علاوه‌براین، برای برخی از آنها پرخوری پدیده‌ای‌ لذت‌بخش و آرامش‌دهنده است. مثلاً موقع عصبانیت، این پرخوری است که آنها را آرام می‌کند‌. موقع تنهایی این پرخوری است که ترس آنها را از بین می‌برد‌. موقع کار سنگین و درس‌خواندن این پرخوری است که شرایط را قابل‌تحمل می‌کند‌. چون شرایط مداخله‌گر‌ به شرایطی اشاره دارد که مسیر عمل و راهبردهای افراد را منحرف می‌کند‌ یا تغییر می‌دهد‌، بنابراین مواردی چون چاقی لذت‌بخش‌، چاقی تسکین‌دهنده‌، چاقی آرامش‌بخش‌، چاقی قدرت‌دهنده و... باعث می‌شود‌ این افراد به اتخاذ راهبردهای‌ لاغری و تناسب اندام تمایل نداشته نباشند و دربارۀ چاقی خود حس منفی و بدی نداشته باشند.

  • پیامدهای منتج از به‌کارگیری راهبردها‌

هدف از به‌کارگیری راهبردهای لاغری، رسیدن به نتایج مطلوب است؛ بنابراین، باید دید به‌کارگیری این راهبردها‌ تا چه اندازه نتایج و پیامدهای رضایت‌بخشی‌ برای افراد داشته است. براساسِ گفتۀ‌ آنها، به‌کارگیری انواع استراتژی‌ها‌ و راهبردها، پیامدهای چندان مؤثری در بر نداشته است. شاید بتوان گفت یکی از دلایل بی‌اثر‌بودن این استراتژی‌ها‌ و راهبردها، عواملی است که مسیر اثرگذاری آنها را مختل می‌کند‌. مثلاً تجارب منفی‌ای‌ همچون درد و ناراحتی، گرفتگی عضلانی و... که براثر بازی و تحرک ایجاد شده است، موجب ایجاد ترس و مانع از ادامۀ‌ فعالیت و تحرک آنها می‌شود‌.

«من وقتی باشگاه میرم، یهباره سر تمرین دلم درد میگیره. دیگه فرداش حال نمیکنم برم و دیگه کلاً ورزش را کنار میذارم» (شرکت‌کنندۀ پسر شمارۀ 1).

یکی دیگر از موارد، بی‌ارادگی خود فرد و اهمال‌کاری او در رسیدن به نتیجۀ مطلوب است. بسیاری از این افراد با اینکه در ابتدا به‌دلیلِ نگرانی‌هایی‌ که برای خود و خانواده‌هایشان‌ دربارۀ چاقی به وجود آمده بود، به متخصص تغذیه مراجعه کرده‌اند و رژیم‌های‌ غذایی را رعایت کرده‌اند،‌ به‌دلیلِ اینکه نتیجۀ‌ سریع و قابل‌مشاهده‌ای‌ از آن نگرفته‌اند‌، از ادامۀ‌ گرفتن آن رژیم غذایی منصرف شده‌اند و از لاغرشدن خود نااُمید شده‌اند‌. بسیاری از آنها به این باور رسیده‌اند‌ که وزنشان‌ این‌قدر زیاد است که هیچ راهبرد و استراتژی‌ای‌ دربارۀ آنها جواب‌گو نیست.

«بهنظرم تلاشم برای لاغرشدنم بیفایده است؛ چون من الآن 150 کیلواَم، دیگه نمیشه کاری کرد. من خیلی تلاش میکنم؛ ولی خوراکم را نمیتونم کنترل و کم کنم. آخه من حتی آب هم میخورم، چاق میشم» (شرکت‌کنندۀ پسر شمارۀ 9).

به نظر می‌رسد‌ یک‌سونِگری این افراد در اتخاذ راهبردها، عاملی است که اثرگذاری استراتژی‌ها‌ را مختل می‌کند‌. مثلاً این افراد غالباً یا خود را ملزم به رعایت رژیم غذایی کرده‌اند‌ و یا ملزم به تحرک و انجام ورزش؛ بنابراین، از توجه به هر دو جنبه، یعنی هم رژیم‌درمانی و هم ورزش و تحرک بازمانده‌اند‌.

«پدر و مادرم سعی در تنظیم تغذیهام دارند. مثلاً هر وقت بیرون میرن، برام نون جو و بیسکویتهای بدون شکر میخرن. غذا هم برای من جدا درست میکنن؛ اما مشکل اصلی من تحرک کمم هست و اینکه ورزش را کنار گذاشتم» (شرکت‌کنندۀ دختر شمارۀ 7).

 نکتۀ دیگری که دربارۀ بی‌اثری‌ راهبردها می‌توان‌ اشاره کرد، کژکارکرد نقش دیگران، به‌خصوص والدین فرد است که می‌توان‌ به ناهماهنگی والدین در اتخاذ استراتژی‌های‌ مناسب اشاره کرد. مثلاً یکی از والدین با آینده‌نگری‌، نگران بیماری و سلامتی فرزند است و مانع از پرخوری او می‌شود‌؛ ولی والد دیگر به‌دلیلِ دلسوزی و ترحم به فرزند، مانع رژیم‌گرفتن او می‌شود‌.

«پدرم مدام بهم میگه رژیم بگیر این را بخور؛ این را نخور. با پدرم سر غذاخوردن بیشتر از مادرم درگیر میشم؛ اما مادرم غذا درست میکنه می‌آره تو اتاقمون که بابام نبینه که دعوام کنه. مادرم ازسر دلسوزی این کار را میکنه» (شرکت‌کنندۀ‌ دختر شمارۀ 5).

یا در مواردی خود والد دچار تعارض رفتاری می‌شود‌. مثلاً در یک زمان فرزند را با دعوا و کتک‌زدن از خوردن منع می‌کند‌ و در زمان دیگر به‌دلیلِ حس دلسوزی و ترحمْ غذای بیشتری به او می‌دهد‌. در این وضعیت، فرد چاق با مشاهدۀ‌ این تعارض رفتاریْ حامی و دلیل محکمی برای ادامۀ رژیم‌های‌ درمانی و ورزش‌های‌ مناسب خود ندارد.

«مادرمون روی لاغرشدن من خیلی حساس شده و خیلی هم بهم گیر میده؛ ولی بعد اینکه گیر میده و دعوامون میکنه، آخرش کلی غذا بهم میده میگه گرسنه نخوابی» (شرکت‌کنندۀ‌ پسر شمارۀ 9).

در برخی موارد نیز مصاحبه‌شوندگان‌ اذغان کرده‌اند‌ که مسئلۀ‌ چاقی آن‌قدر که برای خودشان حائز اهمیت است، برای والدینشان اهمیت ندارد. مثلاً با وجود اصرار زیاد فرد برای رفتن نزد پزشک تغذیه، والدین دراین‌زمینه اقدامی نمی‌کنند‌ و با توجیهات واهی مثل اینکه «فلان فرد فامیل هم چاق بود و بعداً خوب شد» یا اینکه «تو الآن در سن رشد هستی و بعداً خوب می‌شی»، حساسیت لازم را در مواجهه با پدیدۀ‌ چاقی از خود نشان نمی‌دهند‌؛ بنابراین، راهبردهای اتخاذشده در شرایطی که والدین درک و حمایت لازم از فرد ندارند، پیامدهای مؤثری دربرندارد.

«به مامانم گفتم تا حالا تو باید من را پیش دکتر تغذیه میبردی، اما تا الآن نبردی؛ مامانم میگه آخه دخترعمه و دخترخالههاتم تو این سن چاق بودن؛ اما بعد لاغر شدن. خوب میشی؛ نگران نباش» (شرکت‌کنندۀ‌ دختر شمارۀ 8).

 

بحث و نتیجهگیری

منابع نظری مرتبط با چاقی نشان می‌دهد‌ چاقی یکی از مشکلات بهداشت جهانی است که در سراسر دنیا به‌صورت اپیدمی (همه‌گیری) در نظر گرفته می‌شود و تمام گروه‌های سنی این امکان را دارند که به آن مبتلا شوند و از آن رنج ببرند (موراکرمی و لاتنر[34]، 2015). بررسی چاقی در سنین کودکی و نوجوانیْ مهم است؛ زیرا در وهلۀ اول، چاقی در این دوران با چاقی در سنین بزرگسالی مرتبط است‌ (برونر[35]، 1996) و در وهلۀ دوم، چاقی این دوران بر فعالیت‌های روزانه‌ و سایر ابعاد کیفیت زندگی آنها اثر می‌گذارد (لئونگ ما و روسل[36]، 2014). براساس یافته‌های‌ پژوهش می‌توان‌ نتیجه گرفت که چاقی برای نوجوانان این پژوهش پدیده‌ای‌ زجرآور و آزاردهنده است. چیزی که این نوع چاقی را از چاقی معمولی و اضافه‌وزن مجزا می‌کند‌، شدت و بُعدی است که هریک از مقولات مطرح‌شده در این پژوهش در بر داشته است. برای مثال، این افراد ازنظر ویژگی غذایی دچار نوعی عادت مصرفی افسارگسیخته‌اند‌ و تعداد وعده‌های‌ غذایی آنها بیشتر است. البته ذکر این نکته مهم است که هیچ‌کدام از افراد شرکت‌کننده‌ در پژوهشْ دچار بیماری مانند پراشتهایی عصبی نبودند و این مورد را پژوهش‌گران بررسی کردند. این افراد غالباً با اینکه از مضربودنِ خوردن غذاهای چرب و روغنی و دارای پروتئین وکالری بالا آگاه بودند، به آن دارند؛ بنابراین، هنگامی که بین کالری دریافتی وکالری‌های‌ مصرفی عدم‌تعادل برقرار شود و ازسوی دیگر فعالیت فیزیکی هم کم باشد، فرد به اضافه‌وزن و چاقی مبتلا می‌شود؛ زیرا مصرف زیاد غذاهای پرانرژی و پرچرب به‌دلیلِ داشتن کالری و انرژی بیش از مصرف روزانه و مصرف‌نکردن و یا نسوزاندن این کالری به افزایش ناسالمِ وزن بدن در نوجوانان منجر می‌شود‌. درهمین‌راستا، هنیس[37] و همکاران (2016) بیان کردند یکی از رفتارهای ناسازگارانه که در کانون خانواده در کودکی شکل می‌گیرد و تا نوجوانی و بزرگسالی ممکن است ادامه پیدا کند، سبک زندگی غلط ازجمله مصرف مواد غذایی پرکالری، چرب و شیرین است که به چاقی کودکان می‌انجامد‌.

یافتۀ دیگر این پژوهش، زمینه‌های‌ خانوادگی مثل نظارت کم والدین، یا توجه بیش‌ازحد به نیازهای مادی فرزندان، نداشتن ارتباط عاطفی ثمربخش با فرزندان و یا اشتغال طولانی‌مدت در بیرون از خانه و برخی عادت‌های‌ اشتباه والدین مثل خرید غذاهای آماده، عادت به رستوران‌رفتن، خوردن غذاهای فست‌فودی، خرید غذاهای فریزشده و کنسروی بود که ازجمله مواردی هستند که از زمینه‌های‌ مستعدکنندۀ‌ چاقی آزاردهنده محسوب می‌شوند‌. دربارۀ این یافته باید بیان کرد که محیط خانواده بر شکل‌گیری رویه‌های بهداشتی حاکم بر زندگی تأثیر می‌گذارد (موناستا[38]،2010)؛ به‌همین‌دلیل، برخی از پژوهش‌ها‌ از ارتباط و اثری که سبک‌های‌ فرزندپروری بر فعالیت‌های‌ فیزیکی، رفتارهای غذایی، تغذیه، عملکرد عاطفی و خطر اضافه‌وزن بر کودکان و نوجوانان دارد، گزارش داده‌اند‌ (ری، لومبنگ، اپگلیس، کاسیروتی و برادلی[39]، 2006؛ سوکل، کین و پوتی[40]، 2017؛ ولمر و مبلی[41]، 2013). برای مثالْ ترجیحات غذایی و مواد غذایی موجود در خانه می‌تواند‌ بر نوع غذاهای نوجوانان و یا تعداد وعده‌های‌ غذایی، میزان فعالیت‌های‌ آنها تأثیر بگذارد (بود و هایمن[42]، 2008). اشتغال والدین، تغییرات شدید در ساختار خانواده و مشارکت نیروی کار در نیم‌قرن گذشته با افزایش چاقی در دوران کودکی همراه بوده است؛ ازاین‌رو‌، وضعیت اشتغال والدین و برنامه‌های‌ کاری آنها ممکن است از عوامل مؤثر در همه‌گیری فعلی چاقی باشد (هاسلام و جامیس[43]، 2005؛ ساسی، دوکس، سکینی و روستیسلی[44]، 2009). مثلاً در پژوهش اخیر، ارتباط مثبتی بین اشتغال مادر و افزایش میزان چاقی در دوران کودکی گزارش شد (مارکرمی و لاتنر[45]، 2015). احتمال دارد مادران شاغل، فرصت کمتری برای خرید مواد اولیه برای پخت‌وپز داشته باشند؛ به‌همین‌علت استفاده از غذاهای آماده را ترجیح می‌دهند‌ که این یک امر ساده و طبیعی در زندگی‌های‌ امروزی زنگِ خطری بزرگ برای سلامت تک‌تک اعضای خانواده به‌خصوص کودکان و نوجوانان است. افزایش سطح تحصیلات و اشتغال والدین به‌ـویژه مـادران، سبب شده است توجه و نظارت کمتری بـه فعالیـت فیزیکـی و مشـکلات اضافه‌وزن کودکان شود و نیز به‌دلیلِ مشـغلۀ زیـاد والـدین، تمایل به مصرف غذاهای آمـاده بیشـتر شـده اسـت و چون در غذاهای آماده مقادیر زیادی از چربی اشباع و اسیدهای چرب ترانس موجود است، این امر به اضافه‌وزن و چاقی در کودکان و نوجوانان می‌انجامد.

 درادامۀ بررسی یافته‌های‌ این پژوهش، می‌توان‌ به دسترسی بیش‌ازحد این نوجوانان چاق به مواد غذایی، چه در خانه، چه بیرون از خانه مثل بوفۀ مدرسه، برخورداری از منابع مالی مثل پول‌توجیبی و در کنار آن، سبک‌های‌ سرگرمی و تفریح بی‌تحرک‌ اشاره کرد؛ مثل تماشای بیش‌ازحد تلویزیون و استفادۀ بیش‌ازحد از فضای مجازی و نداشتن عادت‌های‌ منظم خواب و بیداری که زندگی آنها را مستعد ابتلا به چاقی آزاردهنده کرده است. دراین‌باره، گزارش‌ها نشان می‌دهند یک کودک به‌طورِ متوسط ۵ ساعت در روز را صرف استفاده از انواع رسانه‌ها می‌کند‌. استفاده از رسانه‌ها‌ با کاهش میزان متابولیسم، افزایش مصرف مواد قندی بسیار در طول استفاده از رسانه، افزایش درمعرض‌قرارگرفتن دربرابرِ غذا و کاهش زمان که ممکن است به فعالیت فیزیکی اختصاص یافته باشد، همراه است (کون و توکر[46]، 2002؛ لوری، ویچسلر، گلاسکا، فولتون و کان[47]، 2002؛ وتینگتون، پند و شری[48]، 2013). 

در این پژوهش همان‌طور که اشاره شد، در اتخاذ و انجام استراتژی‌های‌ لاغری و تناسب اندام دو عنصر اساسی اکتشاف شد که تأثیر زیادی دارند:‌ یکی خانواده و اطرافیان و دیگری خود فرد. خانواده با اتخاذ راهبردهای عملی در حوزه‌های‌ دارویی و درمانی، غذایی و خوراکی، خواب، ورزشی و تحرکی، تفریحی و حمایتی، به فرد چاق کمک می‌کند‌. درهمین‌راستا باید بیان کرد که این والدین هستند که شیوه‌های غذایی، فعالیت بدنی، رفتارهای کم‌تحرک و درنهایت وضعیت وزنی فرزندانشان را شکل می‌دهند (لیندسی، سوسنر، کیم و گورتماکر[49]، 2006). والدین با داشتن دانش تغذیه، انتخاب مواد غذایی سالم و پخت غذاهای خانگی و عادات‌دادن فرزندان به مصرف غذای سالم، افزایش سطح فعالیت جسمانی آنها و محدودکردن تماشای تلویزیون می‌توانند‌ در توسعۀ عادات مؤثر و مادام‌العمری که به وزن طبیعی فرزندانشان منجر شوند، بهره بجویند (گولان و ویزمن، 2001؛ کاپلان، لیورمن و کرک[50]، 2005).

خودِ فرد نیز به‌عنوان عنصر اساسی ازطریق مشغول‌کردن خود به اشتغالات ذهنی مثل انجام کارهای هنری و فنی، دوستی با افراد حامی و مشوّق که به ایجاد انگیزه در فرد منجر می‌شوند‌، انجام دستورات و تجویزات پزشک تغذیه، خودممانعتی و کنترل میزان و نوع مواد غذایی مصرفی انجام حرکات ورزشی به لاغری و تناسب اندام می‌رسد‌.

وجود برخی عوامل مداخله‌گر‌ و مختل‌کننده مثل احساس آرامش اعصاب و کاهش فشار روانی براثر زیادخوردن، احساس قوی و نیرومندبودن به‌دلیلِ چاقی و احساس پذیرش ازسوی دیگران، می‌تواند‌ افراد را به چاقی و پرخوری خوش‌بین کند و آنها را از اتخاذ استراتژی‌های مؤثر بازدارد؛ اما رویِ دیگر داستان متوجه افرادی است که راهبردها و استراتژی‌های لاغری را اتخاذ کرده‌اند‌. حال باید دید اتخاذ این استراتژی‌ها‌ چه پیامدهای مثبت و منفی برای این افراد در بر داشته است. براساس یافته‌های‌ این پژوهش، پیامد مثبتی از اتخاذ این راهبردها مبنی‌بر تغییر در وضعیت جسمانی این افراد و لاغرشدن براثر اتخاذ استراتژی‌ها‌ گزارش نشده است. علت بی‌اثری‌ این استراتژی‌ها‌ مختلف است؛ مثلاً اینکه این افراد نوعی خودتقصیری و بی‌ارادگی‌ در اِعمال درست رژیم‌های‌ غذایی و ورزشی را بیان کرده‌اند‌. گول‌زدن‌ خود و خانواده و ریاضت در ظاهر و درعوض شکستن رژیم در خفا و به دور از چشم دیگران، نمونه‌ای‌ از رفتارهای اهمال‌کارانۀ‌ این افراد است. همچنین، گریف و میرندا[51] (2010) علل موفقیت‌نبودن در کنترل و کاهش وزن را مسئولیت‌پذیرنبودن‌ درقبال تصمیم فردی، خوردن در واکنش‌های‌ منفی، استرس و تقویت‌نکردن حس قوی خوداِختیاری، انگیزش فردی و خودکارآمدی دربرابر کنترل وزن می‌داند‌.

ازسوی دیگر، این افراد به‌دلیلِ اضافه‌وزن بیش‌ازحد دچار نوعی نااُمیدی شده‌اند‌ و گمان می‌کنند‌ هرگز نمی‌توانند‌ در وضعیت جسمانی خود تغییری ایجاد کنند. این افراد غالباً با نوعی تعارض رفتاری مواجه هستند. ازطرفی، برخی از عوامل محیطی مثل گرفتن تأیید و حس قدرتمندی از دیگران و ازسوی دیگر ترس از ابتلا به بیماری یا مسخره‌شدن و درسِ‌عبرت‌قرارگرفتن برای مردم کوچه و خیابان، آنها را دچار نوعی دوگانگی و تعارض در انتخاب مسیر کرده است. آنها عمدتاً با والدینی روبه‌رو هستند که ازسویی براساسِ آینده‌نگری‌ و ترس از عواقب چاقی پیگیر رژیم‌های‌ سخت درمانی هستند و ازسوی دیگر، به‌دلیلِ دلسوزی و حس والد‌ـ‌فرزندی نمی‌توانند‌ چه به‌صورتِ فردی چه به‌صورتِ زوجی به نظری مشترک دربارۀ فرزند خود برسند و در فرایند درمانی آنها ثمربخش باشند؛ بنابراین، باتوجه‌به آنچه تاکنون گفته شد، در قرن حاضر شیوع چاقی در بین نوجوانان معضلی برای همۀ کشورها به‌خصوص کشورهای درحالِ‌توسعه شده است؛ زیرا چاقی، خودْ زمینه‌ساز‌ بسیاری از بیماری‌های‌ دیگر در بزرگسالی است و همچنین بار اقتصادی بسیار زیادی‌ بر نظام بهداشتی هر جامعه‌ای تحمیل می‌کند‌. پژوهش حاضر، چاقی را از دید خود نوجوانان بررسی کرد و نتایج این پژوهش می‌تواند‌ به پیشینۀ موجود چاقی در کشور اضافه شود. پژوهش‌گران راهکارهایی همچون بهبود روابط والدین و نوجوان، بالارفتن سطح آگاهی و معلومات والدین درزمینۀ چاقی، کمک به افزایش عزت‌نفس نوجوانان مبتلا به چاقی، کمک به بالابردن سطح ارادۀ نوجوانان برای طی‌کردن مسیر درمان را توصیه می‌کنند‌. درضمن، نتایج و یافته‌های‌ این پژوهش می‌تواند‌ به سیاست‌گذاران‌ بهداشتی کشور برای اتخاذ تصمیم‌های‌ مهم در این حوزه و خانواده‌های‌ افراد مبتلا به چاقی برای افزایش سطح اطلاع و آگاهی‌شان‌ کمک کند.

گفتنی است این پژوهشْ محدودیت‌هایی‌ هم داشته است؛ ازجمله اینکه باتوجه‌به روش انجام این پژوهش که روش کیفی است، تعمیم‌پذیری‌ نتایج به کل نوجوانان دختر و پسر دیگر استان‌ها‌ و گروه‌ها‌ باید به‌احتیاط صورت پذیرد. ازسوی دیگر، برخی از والدین با اینکه تمامی اهداف و مسائل اخلاقی پژوهش برای آنها شرح داده می‌شد‌، باز هم به‌دلیلِ مسائل فرهنگی حاضر به قبولِ شرکت‌کردن  فرزندانشان در مصاحبه این پژوهش نشدند. پژوهش‌گران توصیه می‌کنند‌ در پژوهش‌های‌ بعدی با خانواده‌های‌ افراد چاق نیز مصاحبه شود. علاوه‌براین، برای دست‌یابی به یک نظریه، پیشنهاد می‌شود‌ از مطالعات چندبُعدی کیفی و کمّی، و تحقیقات کیفی طولی استفاده شود.

 

 

قدردانی

نویسندگان تمایل دارند از همۀ دانش‌آموزان‌ شرکت‌کننده‌ در این پژوهش و همچنین خانواده‌های‌ آنها کمال قدردانی و تشکر را به جای آوردند. همچنین، از معاون محترم تربیت‌بدنی و سلامت ادارۀ کل آموزش‌وپرورش استان چهارمحال‌وبختیاری،  معاون پرورشی و تربیت‌بدنی ادارۀ آموزش‌وپرورش ناحیۀ 1 شهرکرد و درنهایت از مدیران مدارس کمال تقدیر و تشکر به عمل می‌آید‌.



[1]. Hales, Carroll, Fryar, & Ogden

[2]. Collaborators

[3]. Ng et al

[4]. Rivera, & et al

[5]. Bibiloni, Pons, & Tur

[6]. World Health Organization

[7]. overweight

[8]. Hennessey, Bolton, Thomas, Manecksha, & Lynch

[9]. Brown, Fujioka, Wilson, & Woodworth

[10]. Hypertension

[11]. Cardiovascular disease

[12]. Sahoo, & et al

[13]. Nielsen

[14]. Kolb & Zhang

[15]. Karczewski, & etal

[16]. Cecon, Franceschini, Peluzio, Hermsdorff, & Priore

[17] .Foulkes & Blakemore

[18]. Newman, Sontag, & Salvato

[19] . Musher-Eizenman, Holub, Edwards-Leeper, Persson, & Goldstein

[20]. Smolak

[21]. Jankauskienė & Kardelis

[22]. Godina & Zadorozhnaya

[23]. Ricciardelli, McCabe, Lillis, & Thomas

[24]. Voelker, Reel, & Greenleaf

[25]. Strauss & Corbin

[26]. Mills, Bonner, & Francis

[27]. Miles, Huberman, Huberman, & Huberman

[28]. Kuczmarski

[29]. Charmaz

[30]. Credibility

[31]. Member check

[32]. Prolonged engagement

[33]. Confirmability

[34]. Murakami & Latner

[35]. Bronner

[36]. Leung, Ma, & Russell

[37]. Haines

[38]. Monasta

[39]. Rhee, Lumeng, Appugliese, Kaciroti, & Bradley

[40]. Sokol, Qin, & Poti

[41]. Vollmer & Mobley

[42]. Budd & Hayman

[43]. Haslam & James

[44]. Sassi, Devaux, Cecchini, & Rusticelli

[45]. Murakami & Latner

[46]. Coon & Tucker

[47]. Lowry, Wechsler, Galuska, Fulton, & Kann

[48]. Wethington, Pan, & Sherry

[49]. Lindsay, Sussner, Kim, & Gortmaker

[50]. Koplan, Liverman, & Kraak

[51]. Grief & Miranda

شاهقلیان، ن.؛ آیین، ف. و دریـس، ف. (1382)، تعیـین صـدک نـودم و برخـی فاکتورهای خطـرآفـرین چـاقی در کودکـان دبـستانی 7-12سـال اسـتان چهارمحال‌وبختیاری، مجلۀ دانشگاه علوم پزشکی شهرکرد، 5(4)، 48-42.
Bibiloni, M. d. M., Pons, A. & Tur, J. A. (2013), Prevalence of overweight and obesity in adolescents: a systematic review, ISRN Obesity, 2013 (246), 392747.
Bronner, Y. L. (1996), Nutritional status outcomes for children: Ethnic, cultural, and environmental contexts, Journal of the American Dietetic Association, 96(9), 891-903.
Brown, W. V., Fujioka, K., Wilson, P. & Woodworth, K. A. (2009), Obesity: why be concerned? The American Journal of Medicine, 122(4), 4-11.
Budd, G. M. & Hayman, L. L. (2008), Addressing the childhood obesity crisis: A call to action. MCN: The American Journal of Maternal/Child Nursing, 33(2), 111-118.
Cecon, R. S., Franceschini, S. d. C. C., Peluzio, M. d. C. G., Hermsdorff, H. H. M. & Priore, S. E. (2017), Overweight and body image perception in adolescents with triage of eating disorders, The Scientific World Journal, 1, 1-6.
Charmaz, K. (2014), Constructing grounded theory: Sage.
Collaborators, G. O. (2017), Health effects of overweight and obesity in 195 countries over 25 years, New England Journal of Medicine, 377(1), 13-27.
Coon, K. & Tucker, K. (2002), Television and children’s consumption patterns. Minerva pediatrica, 54(5), 423-436.
Foulkes, L. & Blakemore, S.-J. (2018), Studying individual differences in human adolescent brain development, Nature Neuroscience, 21(3), 315.
Godina, E. & Zadorozhnaya, L. (2016), Self-perception of physical appearance in adolescents: gender, age and ethnic aspects, Collegium Antropologicum, 40(2), 73-81.
Golan, M. & Weizman, A. (2001), Familial approach to the treatment of childhood obesity: conceptual model, Journal of Nutrition Education, 33(2), 102-107.
Grief, S. N. & Miranda, R. L. (2010), Weight loss maintenance, American family physician, 82(6).
Haines, J., Rifas-Shiman, S. L., Horton, N. J., Kleinman, K., Bauer, K. W., Davison, K. K., … Gillman, M. W. (2016), Family functioning and quality of parent-adolescent relationship: cross-sectional associations with adolescent weight-related behaviors and weight status, International Journal of Behavioral Nutrition and Physical Activity, 13(1), 68.
Kuczmarski, R. J. (2000), CDC growth charts: United States: US Department of Health and Human Services, Centers for Disease Control and Prevention, National Center for Health Statistics.
Hales, C. M., Carroll, M. D., Fryar, C. D. & Ogden, C. L. (2020), Prevalence of obesity and severe obesity among adults: United States, 2017-2018.
Haslam, D. & James, W. (2005), Obesity Lancet, 366 (9492), 1197-1209, Health Physics Society (2009) Online, availableat: www. hps. org/publicinformation/ate/q535. html.
Hennessey, D., Bolton, E., Thomas, A., Manecksha, R. & Lynch, T. (2017), The effect of obesity and increased waist circumference on the outcome of laparoscopic nephrectomy, Advances in Urology, 2017 (7056), 1-6. 
Jankauskienė, R. & Kardelis, K. (2005), Body image and weight reduction attempts among adolescent girls involved in physical activity, Medicina, 41(9), 796-801.
Karczewski, J., Begier-Krasińska, B., Staszewski, R., Popławska, E., Gulczynska-Elhadi, K. & Dobrowolska, A. (2019), Obesity and the risk of gastrointestinal cancers, Digestive Diseases and Sciences, 64(10), 1-10.
Kelishadi, R., Haghdoost, A.-A., Sadeghirad, B. & Khajehkazemi, R. (2014), Trend in the prevalence of obesity and overweight among Iranian children and adolescents: a systematic review and meta-analysis, Nutrition, 30(4), 393-400.
Kolb, R. & Zhang, W. (2020), Obesity and breast cancer: A case of inflamed adipose tissue. Cancers, 12(6), 1686.
Koplan, J. P., Liverman, C. T. & Kraak, V. I. (2005), Preventing childhood obesity: health in the balance: executive summary, Journal of the American Dietetic Association, 105(1), 131-138.
Leung, S. F., Ma, J. L. & Russell, J. (2013), Enhancing quality of life in people with disordered eating using an online self-help programme, Journal of Eating Disorders, 1(1), 1-9.
Lindsay, A. C., Sussner, K. M., Kim, J. & Gortmaker, S. L. (2006), The role of parents in preventing childhood obesity, The Future of Children, 16(1), 169-186.
Lowry, R., Wechsler, H., Galuska, D. A., Fulton, J. E. & Kann, L. (2002), Television viewing and its associations with overweight, sedentary lifestyle, and insufficient consumption of fruits and vegetables among US high school students: differences by race, ethnicity, and gender, Journal of school health, 72(10), 413-421.
Miles, M. B., Huberman, A. M., Huberman, M. A. & Huberman, M. (1994), Qualitative data analysis: An expanded sourcebook: Sage.
Mills, J., Bonner, A. & Francis, K. (2006), The development of constructivist grounded theory, International journal of Qualitative Methods, 5(1), 25-35.
Monasta, L., Batty, G., Cattaneo, A., Lutje, V., Ronfani, L., Van Lenthe, F. & Brug, J. (2010), Early‐life determinants of overweight and obesity: a review of systematic reviews, Obesity Reviews, 11(10), 695-708.
Murakami, J. M. & Latner, J. D. (2015), Weight acceptance versus body dissatisfaction: Effects on stigma, perceived self-esteem, and perceived psychopathology, Eating Behaviors, 19,163-167.
Musher-Eizenman, D. R., Holub, S. C., Edwards-Leeper, L., Persson, A. V. & Goldstein, S. E. (2003), The narrow range of acceptable body types of preschoolers and their mothers, Journal of Applied Developmental Psychology, 24(2), 259-272.
Mustelin, L., Silventoinen, K., Pietiläinen, K., Rissanen, A. & Kaprio, J. (2009), Physical activity reduces the influence of genetic effects on BMI and waist circumference: a study in young adult twins, International Journal of Obesity, 33(1), 29.
Newman, D. L., Sontag, L. M. & Salvato, R. (2006), Psychosocial aspects of body mass and body image among rural American Indian adolescents, Journal of Youth and Adolescence, 35(2), 265-275.
Ng, M., Fleming, T., Robinson, M., Thomson, B., Graetz, N., Margono, C., …  Abera, S. F. (2014), Global, regional, and national prevalence of overweight and obesity in children and adults during 1980–2013: a systematic analysis for the Global Burden of Disease Study 2013, The Lancet, 384(9945), 766-781.
Nielsen, F. H. (2010), Magnesium, inflammation, and obesity in chronic disease, Nutrition Reviews, 68(6), 333-340.
Rhee, K. E., Lumeng, J. C., Appugliese, D. P., Kaciroti, N. & Bradley, R. H. (2006), Parenting styles and overweight status in first grade. Pediatrics, 117(6), 2047-2054.
Ricciardelli, L. A., McCabe, M. P., Lillis, J. & Thomas, K. (2006), A longitudinal investigation of the development of weight and muscle concerns among preadolescent boys, Journal of Youth and Adolescence, 35(2), 168.
Rivera, J. Á., de Cossío, T. G., Pedraza, L. S., Aburto, T. C., Sánchez, T. G. & Martorell, R. (2014), Childhood and adolescent overweight and obesity in Latin America: a systematic review, The lancet Diabetes & Endocrinology, 2(4), 321-332.
Sahoo, K., Sahoo, B., Choudhury, A. K., Sofi, N. Y., Kumar, R. & Bhadoria, A. S. (2015), Childhood obesity: causes and consequences, Journal of Family Medicine and Primary Care, 4(2), 187.
Sassi, F., Devaux, M., Cecchini, M. & Rusticelli, E. (2009), The obesity epidemic: analysis of past and projected future trends in selected OECD countries, OECD Health Working Paper 48.
Smolak, L. (2004), Body image in children and adolescents: where do we go from here? Body Image, 1(1), 15-28.
Sokol, R. L., Qin, B. & Poti, J. M. (2017), Parenting styles and body mass index: a systematic review of prospective studies among children, Obesity Reviews, 18(3), 281-292.
Strauss, A. & Corbin, J. (1998), Basics of qualitative research techniques: Sage publications Thousand Oaks, CA.
Strauss, A. & Corbin, J. M. (1997), Grounded theory in practice: Sage.
Voelker, D. K., Reel, J. J. & Greenleaf, C. (2015), Weight status and body image perceptions in adolescents: current perspectives, Adolescent Health, Medicine and Therapeutics, 6, 149.
Vollmer, R. L. & Mobley, A. R. (2013), Parenting styles, feeding styles, and their influence on child obesogenic behaviors and body weight. A review, Appetite, 71, 232-241.
Wethington, H., Pan, L. & Sherry, B. (2013), The association of screen time, television in the bedroom, and obesity among school‐aged youth: 2007 National Survey of Children's Health, Journal of School Health, 83(8), 573-581.
World Health Organization Obesity and overweight. 2016 [cited 2020 Feb 12]. Available from:  " https://www.who.int/news-room/fact-sheets/detail/obesity-and-overweight . rel="noopener nofollow noopener" title="External link: