روابط ساختاری ابعاد سرشت با اختلال وسواسی‌اجباری: با واسطه‌گری حساسیت انزجاری

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 دانشجوی دکترای روانشناسی. دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی. دانشگاه تبریز. تبریز. ایران.

2 استاد روانشناسی بالینی. دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی. دانشگاه تبریز. تبریز. ایران.

3 استاد روانشناسی. دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی. دانشگاه تبریز. تبریز. ایران.

چکیده

هدف از مطالعۀ پیش رو، بررسی روابط ساختاری ابعاد سرشت، حساسیت انزجاری و اختلال وسواسی‌اجباری با استفاده از روش مدل‌یابی معادلات ساختاری است. فرض بر این است که ابعاد سرشت و حساسیت انزجاری در تعامل با یکدیگر به اختلال وسواسی‌اجباری منجر می‌شوند. با وجود اهمیت این مدل، پژوهش‌های کافی برای ارزیابی تجربی آن انجام نشده است. طرح پژوهش حاضر از نوع توصیفی همبستگی است. برای این منظور، 377 نفر از دانشجویان دانشگاه ارومیه با استفاده از نمونه‌گیری خوشه‌ای چندمرحله‌ای انتخاب شدند و به پرسشنامه‌های سرشت و منش کلونینجر، مقیاس حساسیت انزجاری و پرسشنامۀ بازنگری‌شدۀ وسواسی‌اجباری که در اختیار آنها گذاشته شده بود، پاسخ دادند. تحلیل داده‌ها با استفاده از مدل‌یابی معادلات ساختاری انجام شد. همچنین، برای طبقه‌بندی، پردازش و تحلیل داده‌ها و بررسی فرضیه‌های پژوهش از نرم‌افزارهای SPSS و AMOS استفاده شد. ارزیابی مدل فرضی پژوهش با استفاده از شاخص‌های برازندگی نشان داد مدل فرضی، با مدل اندازه‌گیری برازش دارد (0/96=CFI، 91/0= , NFI 7 0/0=RMSEA). نتایج پژوهش نشان داد ابعاد سرشت با واسطه‌گری حساسیت انزجاری با اختلال وسواسی‌اجباری در سطح 05/0P< رابطۀ معناداری دارد. یافته‌های این پژوهش در کنار حمایت از مدل فرضی برای اختلال وسواسی‌اجباری، الگوی مناسبی برای سبب‌شناسی این اختلال ارائه می‌دهد. بر این اساس، ابعاد سرشت و به‌ویژه آسیب پرهیزی با واسطه‌گری حساسیت انزجاری، به افزایش نشانه‌های اختلال وسواسی‌اجباری منجر می‌شود.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


عنوان مقاله [English]

Investigating Structural Relationships of temperament Dimensions with Obsessive Compulsive Disorder: Mediated by Disgust Sensitivity

نویسندگان [English]

  • Saeed Asadnia 1
  • Majid Mahmoud Alilou 2
  • Mansour Bayrami 3
  • Abbas Bakhshipour Roodsari 3
1 PhD student in Psychology. Faculty of Psychology and Educational Sciences, Tabriz University, Tabriz, Iran
2 Professor of Clinical Psychology. Faculty of Psychology and Educational Sciences, Tabriz University, Tabriz, Iran
3 Professor of Psychology. Faculty of Psychology and Educational Sciences, Tabriz University, Tabriz, Iran
چکیده [English]

The purpose of this study was to investigate the structural relationships between the dimensions of temperament, disgust sensitivity and obsessive-compulsive disorder using structural equation modeling. It is assumed that the dimensions of temperament and the disgust sensitivity in interacting with each other lead to obsessive-compulsive disorder. Despite the importance of this model, not enough research has been done to evaluate it empirically. A descriptive-correlational method was used in the current study, and 377 students of Urmia University were selected using cluster sampling. They answered the Cloninger temperament questionnaire, the Disgust Sensitivity Scale and the revised obsessive-compulsive disorder questionnaire. Data analysis was performed using structural equation modeling. SPSS and AMOS software were used to classify, process, analyze the data and test the research hypotheses. Evaluation of the hypothetical model of the research using fitness indicators showed that the hypothetical model fits with the measurement model (CFI=0.96, RFIEA=0.91, NFI=0.07). The results showed that the dimensions of temperament with the mediation of disgust sensitivity have a significant effect on obsessive-compulsive disorder at the level of P <0.05. The research findings along with supporting the hypothetical model for obsessive-compulsive disorder show a suitable model for the etiology of this disorder. Accordingly, the dimensions of temperament, mediated by disgust sensitivity, lead to an increase in the symptoms of obsessive-compulsive disorder.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Disgust Sensitivity
  • Obsessive Compulsive Disorder
  • temperament

اختلال وسواسی‌اجباری[1] با وسواس فکری یا عملی یا هر دو مشخص می‌شود. وسواس‌های فکری شامل افکار، تکانه یا تصورات مکرر و پایداری هستند که به‌شکل مزاحم و ناخواسته تجربه می‌شوند؛ حال‌آنکه وسواس‌های عملی (اجبارها) رفتارهای تکراری یا فعالیت‌های ذهنی تکراری هستند که فرد احساس می‌کند باید آنها را در پاسخ به یک وسواس فکری یا طبق قوانینی که باید به‌دقت اجرا شود، انجام دهد. همچنین، شیوع 12ماهۀ این اختلال در جمعیت‌های مختلف حدود 1/1درصد تا 8/1درصد گزارش شده است (انجمن روان‌پزشکی آمریکا[2]، 2013). پژوهش‌ها حاکی از آن است که با شروع ویروس کرونا، شیوع این اختلال نیز بیشتر شده است (والزو، فونتنل، تورسان، شاویت، فراو، روسانا و تورس[3]، 2021). این اختلال، نوعی اختلال عصبی‌روان‌شناختی است که اغلب در دوران کودکی یا اوایل بزرگسالی آغاز می‌شود و تأثیر منفی شدیدی بر عملکردهای اجتماعی، شغلی و شناختی شخص می‌گذارد (آبراموویتز، مک کورمک، برونر، جانسون و ووفورد[4]، 2019).

 پژوهش‌ها نشان داده‌‌اند میزان خودکشی نیز در افراد مبتلا ‌به اختلال وسواسی اجباری حدود ۴/۱ تا ۷درصد است (تیاگی و باندیس[5]، 2021). مروری بر پیشینۀ پژوهشی حاکی از آن است که عوامل متعددی در سبب‌شناسی اختلال وسواسی اجباری نقش دارند که‌ازجمله می‌توان به‌ ژنتیک (مهجانی، بی، بوبرک و بورتون[6]، 2021)، عوامل عصب‌شناختی و نقش آمیگدلا[7] (راس، ریس، واگنر، زیمر، زادیک و کوچ[8]، 2017) و صفات شخصیتی (کامپمن، ویکی ولینونن[9]، 2017) اشاره کرد.

 با درنظرگرفتن اهمیت صفات شخصیتی به‌عنوان مهم‌ترین عوامل زمینه‌ساز در شکل‌گیری اختلالات ‌روان‌شناختی ازجمله اختلال ‌وسواسی‌اجباری (کامپمن، ویکی ولینونن[10]، 2017)، درجهت تبیین رابطۀ ابعاد شخصیتی و آسیب‌پذیری افراد در مقابل اختلالات روان‌شناختی الگوهای نظری متعددی مطرح شده است (آیزنک[11]، 1967؛ گری و مک‌ناگتون[12]، 2000) که یکی از مهم‌ترین آنها نظرۀ سرشت و منش[13]کلونینجر[14] (1994) است که بنیان زیستی اختلالات روان‌شناختی و ابعاد شخصیتی را بررسی می‌کند. کلونینجر (1994) در مدل عصبی‌زیستی[15] خود بر این باور است که سامانه‌های سرشتی در مغز، سازمان‌یافتگی کارکردی[16] متشکل از سامانه‌های متفاوت و مستقل از یکدیگر برای فعال‌سازی، تداوم و بازداری رفتار در پاسخ‌گویی به گروه‌های معیّنی از محرک‌ها دارند. در واقع، پاسخ‌های هیجانی خودکار که تا حدودی جنبۀ وراثتی دارند و در طول حیات پایدار می‌مانند، در نظریۀ کلونینجر سرشت نامیده می‌شوند و شامل چهار بعد نوجویی[17]، آسیب‌پرهیزی[18]، پاداش ‌‌وابستگی[19]و پشتکار[20] هستند که به‌طور مستقل ارثی‌اند و در اوایل زندگی آشکار می‌شوند. نوجویی، فعال‌سازی رفتاری در پاسخ به محرک‌های تازه است که در خدمت جست‌وجوی پاداش و گریز از تنبیه است. آسیب‌پرهیزی، بازداری رفتاری در پاسخ به محرک‌های تنبیه یا فقدان پاداش است. پاداش وابستگی نیز به‌معنای تمایل به دادن پاسخ مثبت به نشانه‌های پاداش است که موجب حفظ پاسخ یا مقاومت در برابر خاموشی رفتار می‌شود. در نهایت، پشتکار هم به‌معنای استقامت در حالت خستگی و ناامیدی است.

نتایج مربوط به ارتباط سرشت با اختلال وسواسی‌اجباری بسیار بحث‌انگیز بوده است. بسیاری‌‌‌از پژوهشگران (بی، وینهولد، کراتسمن، هینزل، کافمن، کلاهون و وگنر[21]، 2020؛ کامپمن، ویکی و لینونن، 2017) اهمیت صفات سرشتی را در پدیدآیی اختلال وسواسی‌اجباری نشان داده‌اند. مروری بر پیشینۀ پژوهشی حاکی‌ از آن است که اختلال وسواسی‌اجباری با آسیب‌پرهیزی بالا (سروین، پری، اوسون، کلاستودر-کناستون و لیندوال[22]، 2020؛ بی و همکاران، 2020؛ کیم، کانگ و کیم[23]، 2009؛ اتلت، گراپ و روهرمان[24]، 2008) رابطۀ مثبت و معنی‌داری دارد.

مارینکوویتز، لوچنر و استین[25] (2021)، آلونسو[26] و همکاران (2008)، رنجانا، دایا و سیواستاوآ[27] (2014) نیز گزارش می‌کنند که نوجویی پایین، رابطۀ معنی‌داری با اختلال وسواسی‌اجباری دارد. بین پاداش وابستگی و اختلال وسواسی‌اجباری نیز رابطۀ مثبت و معنی‌داری به دست آمده است (تیاواری، رام و اسری واستاوا[28]، 2018؛ کاپمن، ویکی و لینونن، 2017؛ کیم، کانگ و کیم[29]، 2009؛ النسو و همکاران، 2009)؛ ولی دربارۀ عامل پشتکار نتایج متناقضی گزارش شده است؛ به‌طوری که نتایج برخی ‌از پژوهش‌ها رابطۀ مثبت (کیم، کانگ و کیم، 2009؛ کلونینجر، زوهار[30]، هریسچمن[31] و داهان[32]، 2012) و برخی دیگر، رابطۀ منفی با اختلال وسواسی‌اجباری گزارش کرده‌اند (تیاواری، رام و اسری واستاوا، 2018). از سوی دیگر، بیجتبیر، بک، کلس و واندریکن[33] (2009) معتقدند گرچه بین صفات زیستی شخصیت و آسیب‌ روانی تا حدودی رابطۀ آشکاری مشاهده می‌شود، روابط مستقیم فقط به‌صورت نسبی می‌تواند تبیین‌گر این رابطه باشد؛ بنابراین، پژوهش‌های متعددی برای درک ابعاد سرشت و مکانیسم‌های پیچیده‌ای لازم است که ‌از طریق آنها سرشت با سایر عوامل خطرساز در آسیب ‌روانی تعامل می‌کند؛ ازاین‌رو سازوکارهای واسطه‌ای مانند حساسیت انزجاری[34] مطرح شده است (ناولز، جسوب و اولانتاجی[35]، 2018).

از نظر تاریخی، هیجان انزجار هرگز کانون اصلی تحقیقات روان‌شناختی نبوده است. تا اینکه داروین، 125 سال، آن را به‌عنوان یکی از هیجانات پایه تعریف کرد (داروین[36]، 1872؛ به‌نقل از بورلینگهام، مک دانیل و ویلسون[37]، 1997) و انزجار را به‌عنوان «چیزی تحریک‌کننده[38]» که در وهلۀ اول با حس چشایی و در وهلۀ دوم به هر چیزی که باعث احساس مشابه می‌شد، ازجمله حس بویایی، بینایی و حتی لامسه، مربوط می‌دانست. فروید نیز انزجار را مکانیسم دفاعی واکنش وارونه[39] معرفی کرده بود که ‌در خدمت جلوگیری از روابط جنسی ناخواسته در زنان بوده است (بورلینگهام، مک دانیل و ویلسون، 1997).

 انزجار به‌عنوان هیجانی منفی و گسترده، شامل احساسی از تنفر شدید همراه با بی‌میلی است که ابعاد متعدد فیزیولوژیکی، شناختی و رفتاری دارد (ناولز، جسوب و اولانتاجی، 2018). دی‌جانگ و برگ[40] (2011) حساسیت انزجاری را به‌عنوان استعداد تجربۀ انزجار در واکنش به‌ طیف گسترده‌ای از محرک‌های چندش‌آور تعریف کرده‌اند. به ‌نظر می‌رسد این هیجان در محافظت از انسان‌ها در مقابل منابعی که بالقوه آسیب‌رسان هستند، مانند مواد خوراکی سمی و آلودگی، نقش مهمی بازی می‌کند (بهیکرام، آبی‌جایوده وساندور[41]، 2017؛ اولانتاجی، آرمسترانگ[42] و الود[43]، 2017).

بسیاری از پژوهشگران به ‌نقش مهم انزجار در شکل‌گیری علائم ‌اختلال وسواسی‌اجباری اشاره کرده‌اند (ناولز،جسوب و اولانتاجی، 2018؛ اولانتاجی، برگ[44]، کاکس[45] و بلینگسلی[46]، 2017). همچنین، بسیاری از افراد مبتلا به ‌این اختلال، گزارش می‌کنند که با شدت‌یافتن علائم وسواسی، احساس انزجار بیشتری تجربه می‌کنند و محرک‌های مرتبط با این علائم را اغلب منزجر‌کننده[47] توصیف می‌کنند تا اضطرابی و ترسناک[48] (بهیکرام، آبی‌جایوده و ساندور، 2017)؛ با این حال، پژوهش‌های بیشتری دربارۀ مکانیسم‌هایی که بتواند نقش آسیب‌پذیری‌های مرتبط با انزجار را تبیین کند، موردنیاز است؛ ولی مطالعات اندکی نقش حساسیت‌ انزجاری‌ را در طول‌ درمان اختلال ‌وسواسی‌اجباری ارزیابی کرده‌اند (ناولز، جسوب و اولانتاجی، 2018).

از سویی، موضوعی‌ که بیش‌ از همه توجه پژوهشگران را به ‌خود جلب کرده ‌است، چگونگی رابطۀ حساسیت انزجاری و ترس‌ از آلودگی است که به‌نوعی می‌توان آن ‌را اساس رابطۀ انزجار و اختلال وسواسی‌اجباری در نظر گرفت (پلی، ملی و راندومسکی[49]، 2019). اولانتاجی، برگ، کاکس و بلینگسلی (2017) نشان ‌داده‌اند شست‌وشو، پاک‌گردانی و اجتناب در وسواس‌های ‌آلودگی فقط با هدف کاهش اضطراب نیست؛ بلکه بیشتر در خدمت کاهش احساس انزجار است.

دربارۀ رابطۀ حساسیت انزجاری و زیرمقیاس‌های اختلال وسواسی‌اجباری نتایج متناقضی گزارش شده است. نتایج پژوهش برلی، استارویچ، براکولیاس، ساموت، میلیسویک، هنان و موسس[50] (2012) حاکی‌ از آن بود که هیجان انزجار ارتباط معنی‌داری با اختلال وسواسی‌اجباری دارد و این ارتباط فقط به وسواس‌های مرتبط با آلودگی محدود نمی‌شود؛ ولی در پژوهش آنان ارتباط معنی‌داری بین انزجار و سایر ابعاد اختلال وسواسی‌اجباری ازجمله نظم و ترتیب[51] به دست نیامد. همچنین، حساسیت انزجاری ممکن ‌است با سایر زیرمقیاس‌های اختلال وسواسی‌اجباری رابطه داشته باشد که می‌توان به زیرمقیاس‌های نظم و ترتیب و وسواس‌های مرتبط با ارزش‌های اخلاقی اشاره کرد (برگر و آناکی، 2014). نتایج تحقیقات حاکی ‌از آن است که رابطۀ مثبت و معنی‌داری بین انزجار و نشانگان‌های اختلال وسواسی‌اجباری در جمعیت‌های غیربالینی وجود دارد که ‌در این میان، می‌توان به وسواس‌های شست‌وشو و وارسی‌کردن[52] اشاره کرد که به‌طور معنی‌داری در هر دو جنس با حساسیت انزجاری قابل‌پیش‌بینی هستند. در اغلب پژوهش‌ها ارتباط درخورتوجهی بین حساسیت انزجاری و سایر خرده‌مقیاس‌های اختلال وسواسی‌اجباری گزارش نشده است (شمس، جنانی، میلوسویک[53] و فروغی، 2015)؛ ولی برخی از پژوهش‌ها ارتباط معنی‌داری بین حساسیت انزجاری و طیف وسیعی از زیرمقیاس‌های اختلال وسواسی‌اجباری ازجمله انباشت[54]، خنثی‌سازی[55] و نظم و ترتیب گزارش کرده‌اند (اولانتاجی، مورتس، وولیتیسکی-تایلور، مک‌کی، مک‌کراس و سیسیلسکی[56]، 2010؛ اولانتاجی، سیسلر[57]، مک‌کی[58] و فیلیپس[59]، 2010).

نتایج پژوهش تروپ، پاتل و سیموند[60] (2003) حاکی ‌از آن بود که انباشت ممکن است با کاهش حساسیت انزجاری همراه باشد. نتایج اسچینل، استارک، والتر و وایتل[61] (2003) نیز نشان داده است حساسیت انزجاری با انواع زیرمقیاس‌های اختلال وسواسی‌اجباری ازجمله شست‌وشو، وارسی‌کردن، شک و تردید[62] و کندی[63] رابطۀ معنی‌داری دارد. همچنین، موریس، مرکلباخ، ندرکورن، راسین، کندل و هورسلنبرک[64] (2000) نشان داده‌اند به‌غیر از شست‌وشو، تنها زیرمقیاسی‌که به‌میزان درخورتوجهی با انزجار رابطۀ معنی‌داری دارد، مقیاس کندی است. توماس، تارخیمر و اولانتاجی[65] (2000) نیز گزارش می‌کنند تنها زیرمقیاسی که با سایر زیرمقیاس‌های اختلال وسواسی‌اجباری رابطه ندارد، کندی است.

تولین، وودس و آبراموتیز[66] (2006) نیز دریافتند در بین انواع زیرمقیاس‌ها، فقط نگرانی‌های بهداشتی مربوط به انزجار، با وسواس‌های شست‌وشو رابطۀ معنی‌داری دارد. اولانتاجی، ویلیامز[67]، تولین، سآوچاک[68]، آبراموویتز و لوهر[69] (2007) نیز گزارش می‌کنند که انزجار، به‌میزان درخورتوجهی با نمرات ترس از آلودگی و سایر زیرمقیاس‌های اختلال وسواسی‌اجباری ازجمله شست‌وشو، نظم و ترتیب و وارسی‌کردن، رابطۀ معنی‌داری دارد. از نظر فرهنگی نیز، مشخص شده است که در مقایسه با شرکت‌کنندگان اروپایی‌آمریکایی، آمریکایی‌های آفریقایی‌تبار به‌میزان درخورتوجهی نمرات بیشتری در حساسیت انزجاری به ‌دست می‌آورند (هدیت، مک کاللی و روزین[70]، 1994).

شواهد در فرهنگ غربی برای رابطۀ حساسیت به انزجار و اختلال وسواسی‌اجباری متناقض بوده است. بر اساس یافته‌های قبلی، نتایج حاکی از رابطۀ معنی‌دار بین انزجار و شست‌وشو در اختلال وسواسی‌اجباری است؛ اما این رابطه در سایر خرده‌مقیاس‌ها ضعیف است. علاوه بر این، اطلاعات کمی دربارۀ ساختار انزجار و چگونگی ارتباط آن با نگرانی‌های مرتبط با آلودگی و اختلال وسواسی‌اجباری وجود دارد. به‌طور کلی، می‌توان گفت بین حساسیت انزجاری و خرده‌مقیاس‌های اختلال وسواسی‌اجباری همبستگی متوسطی گزارش شده است (تروپ، پاتل و سیموند، 2003؛ اولانتاجی، ساوچآک، لوهر و دی‌جانگ[71]، 2004). بهیکرام، آبی‌جایوده و ساندو (2017) نیز بر این تأکید می‌کنند که درنظرگرفتن نقش انزجار در مدل‌های نظری اختلال وسواسی‌اجباری، می‌تواند فهم‌ ما را از این اختلال افزایش دهد و نادیده‌گرفتن آن مانعی برای درمان کارآمد محسوب می‌شود و اگر درمان‌ها صرفاً بر کاهش اضطراب تمرکز کنند، دستاوردهای بالینی را محدود می‌کنند. آدامز، بادور، لوهر و فلدلر[72] (2013) نیز پیشنهاد می‌کنند که ارزیابی‌های انزجار در طول جلسات و بین جلسات درمانی انجام شود تا هر‌گونه احساس ‌انزجار و اضطرابی که مانع روند درمان اختلال وسواسی‌اجباری می‌شود، مورد توجه قرار گیرد. از طرفی، نقش حساسیت انزجاری در شکل‌گیری اختلال وسواسی‌اجباری زمانی برجسته می‌شود که ارتباط این سازه را با ابعاد سرشت مورد توجه قرار دهیم.

مروری بر پیشینۀ پژوهشی نشان می‌دهد در بین ابعاد سرشت، آسیب‌پرهیزی بیشترین ارتباط را با حساسیت انزجاری دارد (سروین و همکاران، 2020؛ اولوفسون، امل‌کامپ، اولاسون و کریست‌جانسون[73]، 2020). ملی، چیوری، کارارسی، استوپانی و بولی[74] (2015) نشان داده‌اند ترس از آلودگی در اختلال ‌وسواسی‌اجباری با آسیب‌پرهیزی و انزجار، رابطۀ مثبت و معنی‌داری دارد؛ به‌طوری که با افزایش ترس از آلودگی، سطوح آسیب‌پرهیزی و انزجار نیز بیشتر می‌شود. ماسینی، گرگنانی و دی اولیمپیو[75] (2001) به ‌این نتیجه رسیدند که از بین تمامی زیرمقیاس‌های اختلال وسواسی‌اجباریْ شست‌وشو و چک‌کردن از بهترین پیش‌بینی‌کننده‌های انزجار است.

اولوفسون، املکامپ، اولاسون و کریست‌جانسون (2020) و آراندوتیر و دنیلسدوتیر[76] (2016) نیز به نقش واسطه‌ای آسیب‌پرهیزی در رابطۀ انزجار و ترس از آلودگی اشاره کرده‌اند. اولانتاجی، یونوکا، برن، دیوید و آرمسترانگ[77] (2009) نیز گزارش می‌کنند با کنترل نقش ‌آسیب‌پرهیزی، ارتباط بین حساسیت انزجاری و آسیب‌‌ روانی به‌میزان درخور‌توجهی کاهش می‌یابد. محمودعلیلو، بخشی‌پور رودسری و نصیری (2018) نیز نشان دادند حساسیت زیاد سیستم بازداری ‌رفتاری و حساسیت‌ کم سیستم فعال‌ساز‌ رفتاری با واسطه‌گری حساسیت انزجاری، به افزایش نشانه‌های اختلال وسواسی‌اجباری منجر می‌شود. حال، سؤالی‌ که پیش می‌آید این است که حساسیت انزجاری با چه سازوکاری در رابطۀ ابعاد سرشت و اختلال وسواسی‌اجباری نقش دارد. با نگاهی به نوشته‌های کلاسیک ازجمله کتاب شاخسار زرین[78] اثر سرجیمز فریزر[79] (1890؛ به‌نقل از کومار[80]، 2016) به نظر می‌رسد مهم‌ترین تحریف‌های شناختی مرتبط با انزجار، شباهت آن به نوعی قوانین جادویی است که عبارت‌اند از شباهت[81] و سرایت[82] که برای توضیح بعضی از آیین‌های جادویی در قبایل سنّتی به ‌کار می‌رفته است و روزین و فالون[83] (1987) آنها را وارد حوزۀ روان‌شناسی کرده‌اند و می‌توانند ارتباط بین انزجار و اختلال وسواسی‌اجباری را تبیین کنند.

آرمیفلد[84] (2006) نیز در نظریۀ آسیب‌پذیری‌ شناختی در شکل‌گیری ترس، طرحوارۀ آسیب‌پذیری[85] را پیشنهاد می‌کند و معتقد است که ادراک انزجار، مؤلفه‌ای اساسی در پدیدآیی و ماندگاری ترس از موقعیت‌ها و اشیای‌ خاص است. ناولز، کاکس، آرمسترانگ و اولانتاجی (2019) نیز گزارش می‌کنند که حساسیت انزجاری با ایجاد سوگیری ‌شناختی[86]به‌ویژه سوگیری توجه[87] در ایجاد اختلالات اضطرابی و اختلال وسواسی‌اجباری نقش دارد.

با وجود اینکه پژوهش‌های گسترده‌ای در زمینۀ ماهیت حساسیت انزجاری و رابطۀ آن با انواع زیرمقیاس‌های اختلال وسواسی‌اجباری انجام شده است، نتایج متناقضی گزارش شده است (ناولز، جسوب و اولانتاجی، 2018؛ بهیکرام، آبی‌جایوده و ساندو، 2017)، همچنین، مطالعه‌ای انجام نشده است که نقش واسطه‌ای حساسیت انزجاری را در تعامل بین ابعاد سرشت و اختلال وسواسی‌اجباری بررسی کرده باشد. برخی ‌از درمان‌های ‌روان‌شناختی، به‌ویژه رویارویی و جلوگیری ‌از پاسخ[88] در کاهش ‌علائم انواع اختلال ‌وسواسی‌اجباری اثربخش بوده‌اند؛ ولی افت ‌زیاد بیماران در دورۀ ‌درمان و بهبودنیافتن علائم در درمان این ‌اختلال (فیشر و ولز[89]، 2005)، دستاوردهای بالینی ‌را محدود می‌کند و مانعی برای پیشرفت درمان محسوب می‌شود. این ‌مشکل‌ از آنجا ناشی می‌شود که اختلال وسواسی‌اجباری را اغلب با هیجان انزجار مرتبط دانسته‌اند تا با اضطراب. نتایج پژوهش‌ها نیز حاکی ‌از‌ آن است که هیجان انزجار پاسخ‌ درمانی کمتری به مداخلات شناختی‌رفتاری می‌دهد (اولانتاجی، فورسیس[90] و چریان[91]، 2007). با توجه ‌به اهمیت انزجار در اختلال ‌وسواسی‌اجباری، پژوهش حاضر با هدف بررسی روابط ساختاری ابعاد سرشت، حساسیت انزجاری و اختلال وسواسی‌اجباری انجام شد. در واقع، این پژوهش در قالب مدل واسطه‌ای است تا نقش حساسیت انزجاری را به‌عنوان میانجی رابطۀ ابعاد سرشت و اختلال‌ وسواسی‌اجباری بررسی کند.

 

 

 

                   
         
 
     
     
 
   
 
     
 
     
 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نمودار 1. مدل مفهومی روابط بین ابعاد سرشت، حساسیت انزجاری و اختلال وسواسی‌اجباری

 

 

روش پژوهش

پژوهش حاضر به‌لحاظ هدف، از نوع بنیادی و به‌لحاظ نحوۀ ‌گردآوری ‌داده‌ها، از نوع توصیفی‌همبستگی است. جامعۀ ‌آماری پژوهش حاضر، همۀ دانشجویان دانشگاه ارومیه در نیمسال ‌اول تحصیلی 1398-1399 را شامل می‌شود. حداقل حجم لازم برای پژوهش حاضر بر اساس شاخص پرکاربرد N بحرانی هولتر[92] محاسبه شده است که این مقدار برای مدل فرضی پژوهش و بر اساس متغیرهای مکنون و مشهود برابر با 345 CN=به‌ دست آمد. همچنین، با درنظرگرفتن حداقل حجم نمونۀ لازم هنگامی که متغیرهای مشهود مدل بین 10 تا 15 متغیر باشد، حجم نمونه باید بین 200 تا 400 نفر باشد (کلین[93]، 2010)؛ ازاین‌رو، کل نمونۀ انتخاب‌شده در این پژوهش 398 نفر بود که با استفاده از روش نمونه‌گیری خوشه‌ای چندمرحله‌ای ابتدا از میان چهار گروه آزمایشی علوم انسانی، فنی، علوم پایه و کشاورزی به‌تصادف، چهار دانشکده انتخاب شد. سپس سه رشته از هر دانشکده و دو کلاس از هر رشته به‌روش تصادفی انتخاب شد. انتخاب 16 نفر از هر کلاس بر اساس فهرست کلاسی بود و در نهایت، از میان دانشجویان این دانشکده‌ها افرادی به‌صورت تصادفی انتخاب شدند و از این تعداد، داده‌های مربوط به 377 نفر قابل‌تحلیل بودند که تجزیه‌وتحلیل صرفاً روی داده‌های آنها انجام شد.

برای کسب رضایت آگاهانه و آزادانۀ شرکت‌کنندگان، ابتدا هدف از اجرای پژوهش و نحوۀ انجام آن به‌طور روشن برای شرکت‌کنندگان توضیح داده شد و پس ‌از کسب رضایت، پرسشنامه‌ها در اختیار آنها قرار داده شد. ملاک‌های ورود عبارت بودند از: دانشجوبودن، مصرف‌نکردن داروهای‌ روان‌پزشکی، رضایت ‌به شرکت در پژوهش و داشتن زمان کافی برای پاسخ‌گویی به سؤالات پرسشنامه‌ها. ملاک‌های خروج هم شامل مصرف داروهای‌ روان‌پزشکی و ‌تمایل‌نداشن به تکمیل پرسشنامه‌ها بود. گفتنی است چون مصرف ‌داروهای‌ روان‌پزشکی بر ابعاد سرشت و نشانه‌های‌ اختلال ‌وسواسی‌اجباری تأثیرگذار است (داگاس، بریلون، ساوآرد، تورکوت، گادت، لادوسر، لبلانس و جروایس[94]، 2010) به‌عنوان یکی ‌از ملاک‌های ورود و خروج در پژوهش حاضر انتخاب شد. همچنین، این پژوهش با رعایت اصل‌ رازداری و حفظ اسرار شرکت‌کنندگان انجام شد؛ به‌طوری که هرگونه انتشار داده‌ها یا اطلاعات به‌دست‌آمده از شرکت‌کنندگان نیز بر اساس رضایت آگاهانۀ آنها صورت پذیرفته است و این انتخاب به آنان داده شد که در صورت تمایل ‌به دریافت نتایج، آدرس ایمیل خود را در پرسشنامه‌ها یادداشت کنند.

 

ابزار

1-پرسشنامۀ سرشت-منش[95]

در پژوهش حاضر، برای سنجش ابعاد سرشت، از بخش سرشت پرسشنامۀ سرشت و منش کلونینجر (1994) استفاده شده است. این پرسشنامه 125 سؤال دارد که 4 بُعد سرشت و 3 بُعد منش را ارزیابی می‌کند. نوجویی (با سؤالات 1، 10، 14، 24، 26، 44، 47، 51، 53، 59، 60، 63، 71، 76، 77، 99، 103، 105، 106 و 125)، آسیب‌پرهیزی (با سؤالات 2، 9، 16، 19، 30، 38، 45، 46، 61، 62، 63، 70، 78، 81، 82، 86، 98، 104، 115 و 124)، پاداش وابستگی (با سؤالات 11، 15، 20، 26، 31، 39، 54، 65، 72، 79، 85، 96، 97، 111 و 119) و پشتکار (با سؤالات 8، 22، 37، 55 و 116) ارزیابی می‌شود. نمره‏گذاری این پرسشنامه در طیف لیکرت (از غلط= 0 نمره تا صحیح= 1 نمره) است. آلنسو و همکاران (2008) در پژوهشی، آلفای کرونباخ پرسشنامه را بالای 68/0 گزارش ‌کرده‌اند. کاویانی (1386) نیز با یک ‌روش معتبر، ضریب آلفای ‌کرونباخ را برای نوجویی 72/0، آسیب‌پرهیزی 80/0، پاداش وابستگی 73/0 و پشتکار 55/0 گزارش کرده است. در پژوهش حاضر نیز برای بررسی همسانی‌ درونی پرسشنامه از آلفای‌کرونباخ استفاده شد که ضریب 81/0 به دست آمد.

2-پرسشنامۀ حساسیت انزجاری[96]

مقیاس حساسیت انزجاری، مقیاسی 32سؤالی است که هیدت، مککوالی و روزین[97] (1994) آن ‌را تهیه کرده‌اند. این پرسشنامه با هدف ارزیابی حساسیت انزجاری در هفت حوزۀ برانگیزانندۀ انزجار یعنی غذا، حیوانات، تولیدات بدنی، رابطۀ جنسی، نقص قالب بدنی، مرگ، بهداشت و همچنین، سطوح جادوی سمپاتیک که به‌صورت باوری ‌جادویی دربارۀ انتقال آلودگی تعریف می‌شود، طراحی ‌شده است. شانزده مادۀ ‌اول به‌صورت بلی/خیر (نمره‌گذاری به‌صورت صفر و یک) و 16 مادۀ بعدی به‌صورت طیف لیکرت سه‌درجه‌ای‌ (نمره‌گذاری ‌به‌صورت (صفر، یک و دو) هستند. هرکدام ‌از خرده‌مقیاس‌ها چهار گویه دارند و نمرۀ ‌کل آزمون با جمع نمرات تمام سؤالات به‌ دست می‌آید، که در دامنه صفر تا 32 قرار دارد. پایایی درونی برای مقیاس DS در دامنه‌ای بین 80/0 تا 87/0 قرار دارد. در پژوهش حاضر از نسخۀ فارسی 25سؤالی این مقیاس استفاده شد. این نسخه چهار خرده‌مقیاس انزجار مرکزی (سؤالات 17، 18، 19، 24، 25، 26، 27 و 31)، انزجار آلودگی (سؤالات 7، 8، 15و 23)، انزجار یادآور حیوان (سؤالات 5، 6، 10، 13، 14، 16، 22، 29 و 30) و انزجار از رابطۀ جنسی (سؤالات 4، 12، 20 و 28) دارد که همسانی درونی با استفاده از آلفای کرونباخ برای کل پرسشنامه 82/0 و همچنین برای خرده‌مقیاس‌ها به‌ترتیب 73/0، 74/0، 50/0، و 57/0 به ‌دست آمده است‌ (کارسازی، نصیری و هاشمی، 1395). در پژوهش حاضر، برای بررسی همسانی درونی پرسشنامه از آلفای کرونباخ استفاده شد که ضریب 90/0 به‌ دست آمد.

3-پرسشنامۀ بازنگری‌شده وسواسی‌اجباری[98] فوآ[99] و همکاران (OCI-R)

این پرسشنامه مقیاسی 18ماده‌ای است که فوآ و همکاران (2002) آن را به‌منظور ارزیابی شدت علائم وسواسی‌اجباری در جمعیت‌های بالینی و غیربالینی طراحی کردند. این مقیاس 6 خرده‌آزمون شست‌وشو[100] با سؤالات 2، 10 و 21، وارسی[101] با سؤالات 4، 5، 13، 15 و 20، نظم[102] با سؤالات 8، 17 و 19، وسواس‌فکری[103] با سؤالات 1، 11، 14 و 18، انباشت[104] با سؤالات 3، 7 و 16 و خنثی‌سازی[105] با سؤالات 6، 9 و 12 را شامل می‌شود. در این پرسشنامه از شرکت‌کنندگان خواسته می‌شود تا با انتخاب یکی از گزینه‌ها، موافقت خود را با میزان ناراحتی‌ای که هریک از عبارت‌ها برای آنها در یک ماه گذشته ایجاد کرده است، در مقیاسی پنج‌درجه‌ای (0= هیچ‌وقت تا 4= بیش‌ازحد) اعلام کنند. نمرۀ کل پرسشنامه بین ۰ تا 72 است. ضریب آلفای کرونباخ برای مقیاس کلی برابر با 85/0، برای زیرمقیاس وارسی 66/0، زیرمقیاس نظم 69/0، زیرمقیاس وسواس فکری 72/0، زیرمقیاس شست‌وشو 69/0، زیرمقیاس انباشت 63/0 و زیرمقیاس خنثی‌سازی 50/0 به دست آمده است. همچنین، اعتبار بازآزمایی ‌آن با محاسبۀ ضریب همبستگی اسپیرمن برای گروه اختلال وسواسی‌اجباری بین 74/0 تا 91/0 و برای گروه شاهد بین 57/0تا 67/0 محاسبه شده است (محمدی، 2008). همسانی‌ درونی برای کل مقیاس را 91/0 و برای زیرمقیاس‌های وارسی، نظم، شست‌وشو و خنثی‌سازی را به‌ترتیب 86/0، 72/0، 79/0، 82/0، 63/0 و 71/0 گزارش کرده‌اند و پایایی آزمون‌ـ‌بازآزمون با فاصلۀ دو هفته برابر 81/0 بوده و در سطح ۰۱/۰ نیز معنادار به ‌دست آمده است (محمدی، زمانی، فتی، 1387). در پژوهش حاضر، برای بررسی همسانی درونی پرسشنامه از آلفای‌کرونباخ استفاده شد که ضریب 92/0 به ‌دست آمد.

 

یافته‌ها

در این پژوهش، 183 نفر (5/48درصد) زن و 194 نفر (5/51درصد) مرد بودند. 180 نفر (7/47درصد) کارشناس، 136 نفر (1/36درصد) کارشناس ارشد، 61 نفر (2/16درصد) دکتر بودند. 298 نفر (79درصد) مجرد، 61 نفر (2/16درصد) متأهل، 10 نفر (7/2درصد) مجرد به‌دلیل مرگ همسر و 8 نفر (1/2 درصد) طلاق گرفته بودند. میانگین سن افراد نمونه 39/28 سال و انحراف معیار سن 010/6 بود. در جدول 1 شاخص‌های توصیفی متغیرهای مورداستفاده در پژوهش شامل میانگین، انحراف استاندارد و همچنین محاسبۀ چولگی، کشیدگی و آزمون کلموگروف اسمیرنوف برای ارزیابی توزیع نرمال‌بودن تک‌متغیری ارائه شده است. بر اساس نتایج به‌دست‌آمده، ارزش‌های چولگی، کشیدگی و آزمون کلموگروف اسمیرنوف نشان می‌دهد متغیرهای پژوهش توزیع نرمال دارند.

 

جدول 1. آماره‌های توصیفی متغیرها و نتایج آزمون چولگی، کشیدگی و کلموگروف اسمیرنوف برای نرمال‌بودن توزیع نمرات

متغیرهای پژوهش

میانگین

انحراف استاندارد

چولگی

کشیدگی

آمارۀ KS

sig

نوجویی

31/9

838/3

043/0

509/0-

222/0

059/0

آسیب‌پرهیزی

91/8

160/3

014/0

847/0-

159/0

101/0

پاداش وابستگی

19/9

269/3

024/0-

258/1-

224/0

125/0

پشتکار

52/2

792/1

053/0-

533/1-

281/0

069/0

نمرۀ کل سرشت

92/29

207/11

099/0-

229/1-

203/0

071/0

شست‌وشو

12/3

682/1

261/0

371/1-

240/0

111/0

وارسی

72/4

356/2

447/0

691/0-

269/0

115/0

نظم

36/3

544/1

100/0

210/1-

276/0

121/0

وسواس فکری

00/4

648/1

211/0

936/0-

259/0

108/0

انباشت

12/3

450/1

102/0

074/1-

227/0

056/0

خنثی‌سازی

56/3

651/1

242/0-

354/1-

306/0

072/0

نمرۀ کل وسواسی‌اجباری

89/21

154/9

095/0

232/1-

220/0

091/0

انزجار مرکزی

44/4

454/2

105/0

616/1-

201/0

102/0

انزجار آلودگی

88/1

534/1

068/0

545/1-

195/0

124/0

انزجار یادآور حیوان

48/4

605/1

124/0

385/1-

255/0

071/0

انزجار از رابطۀ جنسی

60/1

095/1

295/0

767/0-

154/0

085/0

نمرۀ کل حساسیت انزجاری

40/12

312/6

212/0

482/1-

171/0

103/0

 

 

جدول 2. ماتریس همبستگی متغیرهای پژوهش

متغیرهای پژوهش

1

2

3

1-    سرشت

1

 

 

2-    اختلال وسواسی‌اجباری

**798/0-

1

 

3-    حساسیت انزجاری

**690/0-

**691/0

1



در جدول 2 ماتریس همبستگی متغیرهای پژوهش ارائه شده است. با توجه به نتایج جدول 2، بین اختلال وسواسی‌اجباری (01/0>p، 798/0- =r) و حساسیت انزجاری (01/0>p، 690/0- =r) با سرشت در سطح 01/0 رابطۀ منفی و معناداری وجود دارد. پیش از انجام مراحل مربوط به تحلیل مسیر مدل و بررسی فرضیه‌های پژوهش، آنچه در نظر گرفته شد، مباحث مربوط به رعایت‌کردن و بررسی‌کردن مفروضه‌های آماری بود.

برای وارسی نرمال‌بودن توزیع چندمتغیری از شاخص کشیدگی چندمتغیری نسبی[106] استفاده شد که مقدار آن 032/1 به دست آمد. بنتلر[107] (1998) معتقد است در صورتی که ارزش این شاخص بیشتر از 3 نباشد، نرمال‌بودن چندمتغیری محقق شده است؛ بنابراین، توزیع تمام ترکیب‌های متغیرها نرمال است. از روش ماتریس همبستگی برای تشخیص هم‌خطی چندگانه استفاده شده است و همچنین، از عامل تورم واریانس[108]، برای رابطۀ خطی بین متغیرهای پیش‌بین استفاده شد که مقدار متوسط آن در این پژوهش 00/5 بود. همچنین، آمارۀ تحمل[109]، این پژوهش تقربیا 2/0 را نشان داد. برای شناسایی داده‌های پرت تک‌متغیری از جداول فراوانی استفاده شد. چون در ابتدا پرسشنامه‌های مخدوش حذف شده بودند، هیچ دادۀ پرتی شناسایی نشد. به‌منظور پاسخ به پرسش اصلی پژوهش مبنی بر اینکه: آیا مدل تبیین اختلال وسواسی‌اجباری با توجه به ابعاد سرشت و نقش میانجی حساسیت انزجاری با داده‌های تجربی برازش دارد؟، از الگوی تحلیل مسیر و نرم‌افزار ایموس نسخۀ 26 استفاده شده است. در جدول 3 مهم‌ترین شاخص‌های برازش مطلق، تطبیقی و تعدیل‌یافته گزارش شده‌اند.

 

 

جدول3. شاخص‌های برازش در مدل

شاخص‌های برازش مدل

 

GFI

AGFI

NFI

CFI

RMSEA

مقدار به‌دست‌آمده

14/2

92/0

97/0

91/0

96/0

07/0

حد قابل‌پذیرش

کمتر از 3

بیشتر از 9/0

بیشتر از 9/0

بیشتر از 9/0

بیشتر از 9/0

کمتر از 1/0

               



با توجه به مشخصه‌های نکویی برازش که در جدول 3 گزارش شده است، برازش مدل پیش‌بینی اختلال وسواسی‌اجباری در سطح نسبتاً خوبی است و مدل مفهومی ارائه‌شده از منظر شاخص‌های برازش مدل، چهارچوب مناسبی را برای بررسی اختلال وسواسی‌اجباری ارائه می‌دهد. شکل 1 الگوی آزمون‌شدۀ پژوهش حاضر همراه با ضرایب استاندارد مسیرها را نشان می‌دهد.

 

 

شکل 1. الگوی آزمون‌شده همراه با ضرایب استاندارد مسیرها



همان‌طور که در شکل 1 مشاهده می‌شود، وجود رابطه، حاکی از اثر مستقیم و غیرمستقیم ابعاد سرشت بر اختلال وسواسی‌اجباری است. در جدول 4 اثرات مستقیم متغیرها گزارش شده است.

 

 

جدول 4. ضرایب مسیرهای مستقیم ابعاد سرشت بر اختلال وسواسی‌اجباری

 

مسیرهای مستقیم

ضریب بتا  

خطای معیار (S.E)

نسبت بحرانی (C.R.)

معناداری

سرشت← نوجویی

915/0

103/0

125/23

001/0

سرشت← آسیب پرهیزی

901/0

085/0

519/22

001/0

سرشت← پاداش خواهی

938/0

086/0

133/24

001/0

سرشت← پشتکار

826/0

438/0

675/23

001/0

سرشت← اختلال وسواسی‌اجباری

732/0-

053/0

895/14-

001/0

 

 

 

طبق نتایج جدول 4، ضرایب استانداردشدۀ مسیر (اثرات مستقیم ابعاد سرشت بر اختلال وسواسی‌اجباری) در سطح 99/۰ اطمینان، معنادار بوده است. برای بررسی اثر متغیر میانجی حساسیت انزجاری در رابطۀ ابعاد سرشت با اختلال وسواسی‌اجباری، از آزمون بوت استروپ استفاده شد.

 

 

جدول5. نتایج بوت استروپ ابعاد سرشت بر اختلال وسواسی‌اجباری با نقش واسطۀ حساسیت انزجاری

مسیر غیرمستقیم

سطح اطمینان 95/0

حد پایین

حد بالا

سرشت حساسیت انزجاری اختلال وسواسی‌اجباری

392/0

401/0



بر اساس نتایج جدول 5، ابعاد سرشت به‌واسطۀ حساسیت انزجاری بر اختلال وسواسی‌اجباری اثر غیرمستقیم دارند؛ بنابراین، فرضیۀ مطرح‌شده مبنی بر وجود رابطۀ غیرمستقیم ابعاد سرشت با اختلال وسواسی‌اجباری با میانجی‌گری حساسیت انزجاری با 95درصد اطمینان تأیید می‌شود (05/0p<).

 

بحث و نتیجه‌گیری

در سال‌های اخیر پیشرفت‌‌های زیادی در تبیین و سبب‌‌شناسی اختلال وسواسی‌اجباری و درک عوامل شکل‌گیری و تداوم‌بخش دخیل در این اختلال رخ داده است و برای تبیین و سبب‌شناسی این اختلال، چهارچوب‌های نظری متعددی به وجود آمده است که به‌صورت مستقیم بین متغیرهای پژوهش بررسی شده‌اند؛ اما پژوهش‌های اندکی دربارۀ الگوی تعاملی پیچیده، مشاهده می‌شود. در پژوهش حاضر، بررسی روابط ساختاری بین متغیرهای پژوهش حاکی ‌از برازندگی خوب مدل‌ فرضی است. ساختار مدل ‌فرضی حاکی‌ از آن بود که در آن ابعاد سرشت با واسطه‌گری حساسیت انزجاری به افزایش نشانه‌های اختلال وسواسی‌اجباری منجر می‌شود. همچنین، نتایج پژوهش نشان داد رابطۀ معنی‌داری بین آسیب‌پرهیزی و اختلال وسواسی‌اجباری وجود دارد. این یافته‌ها با نتایج پژوهش‌های پیشین همخوان است (سروین، پری، اوسون، کلاستودر-کناستون و لیندوال، 2020؛ بی و همکاران، 2020؛ اتلت، گراپ و روهرمان، 2008). همچنین، نتایج پژوهش‌های پیشین نشان داده است ابعاد سرشت، به‌ویژه آسیب‌پرهیزی ‌را می‌توان به‌عنوان عامل آسیب‌پذیری مهمی در نظر گرفت که بیشترین رابطه را با نشانه‌های اختلال وسواسی‌اجباری دارد؛ به‌طوری که با افزایش نمرات آسیب‌پرهیزی، شدت نشانه‌های اختلال وسواسی‌اجباری نیز افزایش می‌یابد (بی و همکاران، 2020؛ اتلت، گراپ و روهرمان، 2008). نتایج یافته‌های کیم و همکاران (2009) نیز نشان می‌دهد از بین زیرمقیاس‌های اختلال وسواسی‌اجباری، انباشتْ بیشترین ارتباط را با آسیب‌پرهیزی دارد. افراد مبتلا به اختلال وسواسی‌اجباری عمدتاً محتاط، محافظه‌کار، نگران و عصبی هستند، مهار اجتماعی بالایی دارند، در انجام امور تردید دارند، به انتقاد و تنبیه حساس هستند و زودتر از سایرین خسته می‌شوند. بسیاری از پژوهشگران، علت زیربنایی این ‌رفتارها را آسیب‌پرهیزی دانسته‌اند (سروین و همکاران، 2020؛ رنجانا و همکاران، 2014). از سوی ‌دیگر، اتلت و همکاران (2008) نیز آسیب‌پرهیزی را به‌عنوان یکی ‌از ابعاد زیستی شخصیت با زیرساز نوروآناتومی در نظر می‌گیرند و گزارش می‌کنند در افراد مبتلا‌ به اختلال وسواسی‌اجباری و حتی بستگان درجۀ یک آنها، میزان بالایی از آسیب‌پرهیزی مشاهده می‌شود. در واقع، ‌این آمادگی ‌ارثی گویای‌ آن است که وقتی افراد مبتلا ‌به اختلال وسواسی‌اجباری با موقعیت‌ها و محرک‌های مبهم و استرس‌زا مواجه می‌شوند، میزان زیادی از اضطراب را گزارش می‌کنند. از سوی دیگر، پژوهش‌های مبتنی بر تصویربرداری مغز، حاکی ‌از ارتباط قوی بین کمربند پریگنال و آمیگدال[110] در مغز است که این مدار مغزی هنگام پردازش ادراکی محرک‌های‌ترسناک و وسواسی فعال می‌شود (راس و همکاران، 2017). اتلت و همکاران (2008) گزارش می‌کنند که قطع‌شدن ‌نسبی ارتباط بین این‌ مدار در هنگام پردازش ادراکی محرک‌های ترسناک و فقدان نسبی ‌بازداری و کنترل ‌مغزی فعالیت آمیگدال، ممکن است عامل‌ آسیب‌پذیری عصب‌شناختی ‌آسیب‌پرهیزی و اختلال وسواسی‌اجباری باشد.

همچنین، نتایج پژوهش حاضر نشان داد نوجویی بالا با اختلال وسواسی‌اجباری رابطۀ معنی‌داری دارد. این یافته‌ها با نتایج پژوهش‌های پیشین ازجمله مارینکوویتز، لوچنر و استین (2021)، رنجانا، دایا و سیواستاوآ (2014)، آلونسو و همکاران (2008) و کیم، کانگ و کیم (2009) مبنی بر نمرات پایین نوجویی در اختلال وسواسی‌اجباری ناهمخوان است. آلونسو و همکاران (2008) معتقدند که نتایج متناقض دربارۀ نقش‌نوجویی در اختلال وسواسی‌اجباری ناشی از ناهمگنی این ‌اختلال است و همچنین، می‌گویند که احتمالاً روابط مختلفی بین ابعاد سرشت و علائم اختصاصی اختلال وسواسی‌اجباری وجود دارد. برای مثال، نتایج یافته‌های کیم و همکاران (2009) و ‌آلنسو و همکاران (2008) حاکی ‌از آن بود که کودکان و نوجوانان مبتلا به اختلال وسواسی‌اجباری، دو نوع زیرگروه سرشتی دارند. نوع اول عمدتاً با عدم‌بازداری مشخص می‌شود و ویژگی نوع دوم بازداری بیش‌ازحد است. به‌دلیل وجود چنین ناهمگنی‌هایی، بسیاری از پژوهشگران در تلاش‌اند تا اختلال ‌وسواسی‌اجباری را بر اساس ابعاد علامتی پایدار و باثباتی طبقه‌بندی کنند تا بتوانند به‌ زیرگروه‌های همگن‌تری برسند (کیم و همکاران، 2009).

از یافته‌های دیگر پژوهشِ حاضر این است که عامل پشتکار بالا با اختلال وسواسی‌اجباری رابطۀ مثبت و معنی‌داری دارد. این یافته‌ها با نتایج پژوهش‌های‌ کیم، کانگ و کیم (2009) و کلونینجر و همکاران (2012) همخوان، ولی با نتایج پژوهش تیاواری، رام و اسری واستاوا (2018) ناهمخوان است. پژوهش‌های متعدد، نتایج متفاوتی را دربارۀ عامل پشتکار گزارش کرده‌اند. کلونینجر و همکاران (2012) معتقدند که بعد پشتکار می‌تواند کلیدی برای تمایز افراد با اختلالات اضطرابی و اختلال وسواسی‌اجباری از افراد با اختلالات خلقی باشد و میزان پشتکار بالا با هیجانات مثبت و میزان کم‌ آن با هیجانات منفی رابطه دارد و می‌تواند خطر ابتلا به انواع اختلالات اضطرابی و اختلال وسواسی‌اجباری را افزایش دهد. در واقع، می‌توان گفت افراد مبتلا‌ به اختلال وسواسی‌اجباری با نمرات بالا در عامل پشتکار، در مقایسه با افراد مبتلا به اختلال وسواسی‌اجباری با نمرات پایین در این بُعد سرشتی، احتمالاً هیجانات مثبت بیشتری تجربه می‌کنند که به افزایش نمرات پشتکار منجر می‌شود.

یافتۀ دیگر پژوهش حاضر، این است که پاداش وابستگی بالا با اختلال وسواسی‌اجباری رابطۀ معنی‌داری دارد. این یافته با نتایج پژوهش آلونسو و همکاران (2008)، کیم و همکاران (2009)، تیاواری، رام و اسری واستاوا (2018) و کاپمن، ویکی و لینونن (2017) همخوان است. افراد با نمرات بالا در این ‌عاملْ فداکار، دل‌نازک، وابسته، حساس و اجتماعی هستند. در مقابل، افراد با نمرات پاییین در این مقیاسْ عمل‌گرا، مبتکر، زرنگ، از نظر اجتماعی سرد، مردد، نامصمم و بی‌اعتنا به تنهایی هستند. لوکوس سرولوس[111] و هسته‌های رافۀ[112] میانی همبسته‌های مغزی پاداش وابستگی هستند که با نوروترانسمیتر نورآدرنالین[113] و سروتونین[114] اثرات خود را اعمال می‌کنند (کلونینجر، 2012). پس می‌توان گفت رابطۀ اختلال وسواسی‌اجباری و پاداش وابستگی از طریق لوکوس سرولوس و سروتونین است و احتمالاً همبسته‌های نوروفیزیولوژی در این ارتباط نقش دارند.

همچنین، یافته‌های پژوهش حاضر نشان داد ابعاد سرشتی شخصیت، به‌ویژه آسیب‌پرهیزی، با حساسیت انزجاری رابطۀ معنی‌داری دارند. این یافته‌ها با نتایج پژوهش‌های سروین و همکاران (2020) و اولوفسون، امل‌کامپ، اولاسون و کریست‌جانسون (2020) همخوان است. نتایج پژوهش ملی، چیوری، کارارسی، استوپانی و بولی (2015) حاکی ‌از آن است که ترس از آلودگی در اختلال ‌وسواسی‌اجباری با آسیب‌پرهیزی و انزجار، رابطۀ مثبت و معنی‌داری دارد. آراندوتیر و دنیلسدوتیر (2016) نیز به این نتیجه رسیدند که آسیب‌پرهیزی و احساس ناقص‌بودن، رابطۀ انزجار و ترس از آلودگی ‌را میانجی‌گری می‌کنند. نتایج پژوهش اولانتاجی و همکاران (2009) نیز نشان داده است حساسیت انزجاری با طیف وسیعی از نشانه‌های آسیب ‌‌روانی مرتبط است و این ارتباط تا حدی با آسیب‌پرهیزی میانجی‌گری می‌شود و گزارش می‌کنند تمایل به بازداری ‌رفتاری و آسیب‌پرهیزی بالا با هدف اجتناب ‌از تنبیه، ممکن است تا حدی دلیل ارتباط حساسیت انزجاری و طیف گسترده‌ای از نشانه‌های آسیب‌‌ روانی را تبیین کند؛ ازاین‌رو، می‌توان گفت که هیجان انزجار رویدادی منفی و آزارنده تلقی می‌شود که سیستم بازداری‌ رفتاری، آن ‌را در جهت پاسخ‌دهی، تنظیم ‌رفتارها و انگیزش‌های آینده به‌ کار می‌گیرد (علیلو، بخشی‌پور و نصیری، 2018).

یافتۀ دیگر پژوهش حاضر، مؤید آن است که حساسیت ‌انزجاری با انواع زیرمقیاس‌های اختلال ‌وسواسی‌اجباری ازجمله شست‌وشو، انباشت، خنثی‌سازی و نظم‌وترتیب، کندی و وسواس فکری، رابطۀ معنی‌داری دارد. این یافته‌ها با نتایج پژوهش‌های پیشین (ناولز و همکاران، 2018؛ اولانتاجی و همکاران، 2010؛ اولانتاجی، سیسلر، مک‌کی و فیلیپس، 2010؛ اولانتاجی و همکاران، 2007؛ اسچینل، استارک، والتر و وایتل، 2003، به‌نقل از شمس و همکاران، 2015) هم‌سو است. عده‌ای از پژوهشگران نیز که نقش حساسیت‌ انزجاری ‌را در اختلال وسواسی‌اجباری بررسی کرده‌اند، بر نقش زیرمقیاس شست‌وشو تأکید ویژه‌ای داشته‌اند (برلی و همکاران، 2012؛ ماسینی، گرگنانی و دی اولیمپیو، 2001؛ اولانتاجی، آرمسترانگ و الود، 2017؛ بهیکرام، آبی‌جایوده وساندو، 2017). نتایج پژوهش فیلیپس و همکاران (2000) که با استفاده از MRI بر روی افراد مبتلا ‌به وسواس شست‌وشو انجام شد، نشان داد این‌ افراد هم در قسمت اینسولا[115]، منطقه‌ای که برای ادراک هیجان انزجار مهم تلقی می‌شود و هم در ناحیۀ بینایی مغز که به بازشناسی و یادآوری محرک‌های منزجرکننده اختصاص دارد، فعالیت بیشتری نشان می‌دهند. در تبیین این یافته‌ها می‌توان به تعدادی از ویژگی مشترک به‌عنوان علت ‌زیربنایی این ‌رابطه اشاره کرد که شامل ماشه‌چکان‌های ‌خاص (مانند تهدید به بیمارشدن به‌طور بالقوه)، هدف انگیزشی (مانند حفظ تمامیت فیزیکی)، پاسخ‌های رفتاری پیامد آن (مثل اجتناب بیشتر) و اثر منفی مرتبط ‌با آن (مثل نگرانی و اضطراب) هستند (اولانتاجی، ساوچاک، لوهر و دی جانگ، 2004)؛ ازاین‌رو، به نظر می‌رسد انزجار به‌عنوان یک سیستم‌ا نطباقی و محافظتی در مقابل بیماری‌ها عمل می‌کند و به اجتناب فرد از محرک‌های‌ آلوده و بیماری‌زا منجر می‌شود. عملکرد اجتنابی یادشده، فهم ارتباط انزجار با وسواس‌ها و نگرانی‌های مرتبط‌ با آلودگی ‌را تسهیل می‌کند (اولانتاجی، آرمسترانگ و الود، 2017). در واقع، انزجار در خدمت جلوگیری ‌از آلوده‌شدن اجسام به‌ انواع میکروب‌ها و سایر عوامل ‌سمی و خطرناک تکامل‌یافته است (بهیکرام، آبی‌جایوده وساندو، 2017) و می‌تواند از طریق دو فرایند فکری شباهت و سرایت بر اختلال وسواسی‌اجباری تأثیر داشته باشد. بر اساس قانون سرایت، چیزهایی که یک ‌بار با هم تماس پیدا می‌کنند، برخی از خواصشان را به یکدیگر انتقال می‌دهند و از این طریق، بر هم اثر می‌گذارند. این ‌اثر، حتی پس از خاتمۀ تماس فیزیکی نیز، همچنان ادامه می‌یابد و تماس ادارک‌شده با شیء انزجارآور باعث سرایت دائمی عناصر آلوده‌کنندۀ آن می‌شود. از سویی، قانون مشابهت نیز به این موضوع اشاره می‌کند که چنانچه شیء خنثی از نظر ظاهری به شیء انزجارآوری شبیه باشد، می‌تواند به‌اندازۀ محرک چندش‌آور، تهدیدکننده باشد (روزین و فالون، 1987).

همچنین، نتایج پژوهش حاضر نشان داد بین حساسیت انزجاری و زیرمقیاس‌ کندی، رابطۀ معنی‌داری وجود دارد. این یافته‌ با نتایج پژوهش‌های اسچل و همکاران (2003) هم‌سو، ولی با نتایج موریس و همکاران (2000) ناهم‌سو است. این نتایج متناقض را می‌توان با درنظرگرفتن عملکرد چالش‌برانگیز این خرده‌مقیاس در طی پژوهش‌های متعدد تبیین کرد. خرده‌مقیاس‌ کندی، همسانی درونی ‌پایین و میزان همبستگی بسیار کمی‌ با سایر خرده‌مقیاس‌های پرسشنامۀ وسواس نشان‌ داده است. در مطالعه‌ای که شمس، کرم قدیری، اسماعیلی ترکانبوری و ابراهیم‌خانی (1383) دربارۀ اعتبار و پایایی نسخۀ فارسی باورهای وسواس انجام دادند، نتایج نشان داد این باور‌ها با تمامی زیرمقیاس‌های پرسشنامۀ وسواس مادزلی[116] به‌جز کندی رابطه دارند. حتی در برخی نسخه‌های فرم کوتاه این پرسشنامه نیز این خرده‌مقیاس حذف شده است (توماس، تارخیمر و اولانتاجی، 2000).

یافتۀ دیگر پژوهش حاضر، مؤید آن است که زیرمقیاس‌های انباشت، خنثی‌سازی و وارسی و نظم‌وترتیب نیز رابطۀ مثبت و معنی‌داری با حساسیت انزجاری دارند. ماسینی، گرگنانی و دی اولیمپیو (2001) نشان دادند وارسی یکی از قوی‌ترین پیش‌بینی‌کننده‌های انزجار است. درکل، می‌توان گفت که انزجار با ایجاد هیجان‌های منفی به افزایش سطوح اضطراب منجر می‌شود و این اضطراب با وارسی افراطی و نیاز به نظم‌وترتیب و خنثی‌سازی کاهش می‌یابد. همچنین، نتایج پژوهش اولانتاجی و همکاران (2007) نشان داده است در حوزه‌های خاصی، هیجان انزجار با انواع اختلالات اضطرابی رابطۀ منحصربه‌فردی دارد که در این میان، می‌توان به انزجار مرکزی و یادآور حیوان اشاره کرد که رابطۀ معنی‌داری با اختلال وسواسی‌اجباری و انواع زیرمقیاس‌های آن دارند و ازاین‌رو، می‌توانند پیش‌بینی‌کنندۀ خوبی برای آنها باشند.

هدف دیگر این مطالعه بررسی نقش واسطه‌ای حساسیت انزجاری در رابطۀ ابعاد سرشت و اختلال وسواسی‌اجباری بود. همان‌گونه که پیش‌بینی می‌شد، نتایج پژوهش حاضر، نقش‌ واسطه‌ای این ‌سازه را تأیید کرد. این نتایج به‌طور نسبی، با نتایج پژوهش محمود علیلو، بخشی‌پور رودسری و نصیری (2018) هم‌سو است که نشان دادند حساسیت زیاد سیستم ‌بازداری ‌رفتاری و حساسیت ‌کم سیستم فعال‌ساز‌ رفتاری به‌واسطۀ حساسیت‌ انزجاری، به ‌افزایش نشانه‌های ‌اختلال وسواسی‌اجباری منجر می‌شوند. آراندوتیر و دنیلسدوتیر (2016) نیز به ‌این نتیجه رسیدند که در رابطۀ انزجار با ترس از آلودگیْ آسیب‌پرهیزی و احساس ناقص‌بودن نقش واسطه‌ای‌ دارند. نتایج پژوهش اولانتاجی و همکاران (2009) نیز بر نقش واسطه‌ای آسیب‌پرهیزی در تبیین رابطۀ حساسیت انزجاری و نشانه‌های آسیب ‌روانی تأکید کردند و نشان دادند فعالیت سیستم بازداری ‌رفتاری و بُعد سرشتی آسیب‌پرهیزی می‌تواند رابطۀ حساسیت انزجاری و نشانه‌های آسیب‌ روانی را تبیین کند. در مدل کلونینگر (1994) آسیب‌پرهیزی به ‌تمایل ‌ارثی در مهار رفتار، در پاسخ‌ به پیام‌های تنبیه و فقدان پاداش اشاره دارد و با انواع اختلالات اضطرابی و اختلال وسواسی‌اجباری رابطۀ معنی‌داری دارد؛ ازاین‌رو، به نظر می‌رسد این بُعد سرشتی، کارکردی مشابه با سیستم بازداری رفتاری دارد. پس نقش میانجی حساسیت انزجاری در رابطۀ ابعاد سرشت و اختلال وسواسی‌اجباری را می‌توان تلاشی برای حذف ‌آلودگی و کاهش احتمال انتقال بیماری تفسیر کرد. شاید در این فرایندی که به افزایش نشانه‌های علائم اختلال وسواسی‌‌اجباری منجر می‌شود، ابعاد سرشتی، به‌ویژه آسیب‌پرهیزی، نقشی مهم‌تر از حساسیت انزجاری دارد؛ به‌طوری که حساسیت انزجاری با افزایش احتمال ‌رخدادهای منفی، به افزایش سطوح آسیب‌پرهیزی منجر می‌شود و این سیستم که کنشی مشابه با سیستم بازداری رفتاری دارد، درون‌دادهای به‌دست‌آمده از انزجار را یکپارچه می‌کند که در نهایت، به رفتار انگیزشی منجر می‌شود. پس‌ به‌طور خلاصه، می‌توان گفت که افزایش نمرات ابعاد سرشت، به‌ویژه آسیب‌پرهیزی و تعامل‌آن با هشدارهای انزجاری، باعث افزایش نشانه‌های اختلال وسواسی‌اجباری می‌شود.

با اینکه نتایج داده‌ها، مدل فرضی پژوهش را تأیید کردند، بهتر است نتایج این پژوهش با توجه به محدودیت‌های آن تفسیر شود. با درنظرگرفتن این موضوع که پژوهش حاضر از نوع مطالعۀ مقطعی و همبستگی است، نمی‌توان ‌از نتایج این پژوهش استنباط علّی کرد. همچنین، مقیاس‌هایی که در این پژوهش برای سنجش متغیرها به ‌کار گرفته شده است، از نوع ابزارهای خودگزارشی[117] است؛ بنابراین، استفاده از روش‌های اندازه‌گیری متنوع می‌تواند به مفهوم‌سازی بهترِ متغیر کمک کند. این پژوهش بر روی جمعیت دانشجویی انجام شد که امکان تعمیم یافته‌ها به جامعۀ بالینی را ندارد. با توجه به محدودیت‌های گفته‌شده، پیشنهاد می‌شود به‌منظور مشخص‌کردن روابط علّی بین عوامل شخصیت و آسیب‌شناسی روانی، مطالعات طولی انجام شود که ‌در آن امکان پیگیری بیماران وجود دارد. همچنین، پژوهش حاضر روی جمعیت‌های بالینی نیز اجرا شود تا میزان تعمیم‌دهی نتایج به‌دست‌آمده افزایش یابد. در پایان، به‌منظور بررسی الگوهای جدیدی از روابط، پیشنهاد می‌شود روابط ساختاری ابعاد شخصیتی مدل کلونینگر، اختلال وسواسی‌اجباری و حساسیت انزجاری در سطوح زیرمقیاس‌ها نیز مطالعه شود.

 

موازین اخلاقی

در این پژوهش، موازین اخلاقی شامل اخذ رضایت آگاهانه، تضمین حریم خصوصی و رازداری رعایت شد. همچنین، زمان تکمیل پرسشنامه‌ها ضمن تأکید به تکمیل تمام سؤال‌ها، شرکت‌کنندگان در خروج از پژوهش در هر زمان و ارائۀ اطلاعات فردی مختار بودند و به آنها اطمینان داده شد که اطلاعات محرمانه می‌ماند و این نیز کاملاً رعایت شد.

 

سپاس‌گزاری

از تمام شرکت‌کنندگان در پژوهش که با همکاری صمیمانۀ خود، انجام چنین پژوهشی را میسر ساختند، تشکر و قدردانی می‌شود.

 

تعارض منافع

بنا بر اظهار نویسندگان، این مقاله حامی مالی و تعارض منافع ندارد.

 

 

[1]. Obsessive-Compulsive Disorder

[2]. American Psychiatric Association

[3]. Vellozo, Fontenelle, Torresan, Shavitt, Ferrão, Rosário& Torres

[4]. Abramovitch, McCormack, Brunner, Johnson & Wofford

[5]. Tyagi & Bundies

[6]. Mahjani, Bey, Boberg, & Burton

[7]. amygdala

[8]. Rus, Reess, Wagner, Zimmer, Zaudig & Koch

[9]. Kampman, Viikki, & Leinonen

[10]. Kampman, Viikki & Leinonen

[11]. Eysenck

[12]. Gray & McNaughton

[13]. temperament and character

[14]. Cloninger

[15]. Neurobiological

[16]. Functionally organaized

[17]. nowlty seeking

[18]. Harm avoidance

[19]. Reward despendence

[20]. persistence

[21]. Bey, Weinhold, Grützmann, Heinzel, Kaufmann, Klawohn & Wagner

[22]. Cervin, Perrin, Olsson, Claesdotter-Knutsson & Lindvall

[23]. Kim, Kang & Kim

[24]. Ettelt, Grabe& Ruhrmann

[25]. Marincowitz, Lochner & Stein

[26]. Alonso

[27]. Ranjana, Daya & Srivastava

[28]. Tiwari ,Ram , Srivastava

[29]. Kim, Kang & Kim

[30]. Zohar

[31]. Hirschmann

[32]. Dahan

[33]. Bijttebier,Beck, Claes & Vandereycken

[34]. Disgust Sensivity

[35]. Knowles, Jessup & Olatunji

[36]. Darwin

[37]. Burlingham, McDaniel & Wilson

[38]. something revolting

[39]. reaction-formation

[40]. de Jong &Borg

[41]. Bhikram, Abi-Jaoude & Sandor

[42]. Armstrong

[43]. Elwood

[44]. Berg

[45]. Cox

[46]. Billingsley

[47]. disgusting

[48]. frightening

[49]. Poli, Melli & Radomsky

[50]. Berle, Starcevic, Brakoulias, Sammut, Milicevic, Hannan & Moses

[51]. ordering

[52]. Checking

[53]. Milosevic

[54]. Hoarding

[55]. neutralizing

[56]. Olatunji, Moretz, Wolitzky-Taylor, McKay, McGrath & Ciesielski

[57]. Cisler

[58]. McKay

[59]. Phillips

[60]. Thorpe, Patel, & Simonds

[61]. Schienle, Stark, Walter & Vaitl

[62]. doubting

[63]. slowness

[64]. Muris, Merckelbach, Nederkoorn, Rassin, Candel & Horselenberg

[65]. Thomas, Turakheimer &Oltmanns

[66]. Tolin, Woods & Abramowitz

[67]. Williams

[68]. Sawchuk

[69]. Lohr

[70]. Haidt, McCauley & Rozin

[71]. Olatunji, Sawchuk, Lohr & de Jong

[72]. Adams, Badour, Lohr & Feldner

[73]. Ólafsson, Emmelkamp, Ólason & Kristjánsson

[74]. Melli, Chiorri, Carraresi, Stopani & Bulli

[75]. Mancini, D’Olimpio, D’Ercole

[76]. Árnadóttir & Daníelsdóttir

[77]. Olatunji, Unoka, Beran, David & Armstrong

[78]. The golden Bough

[79]. Sir James George frazer

[80]. Kumar

[81]. Similarity

[82]. Contagin

[83]. Rozin &Fallon

[84]. Armfield

[85]. Vulnerability schema

[86]. Cognitive bias

[87]. Attention bias

[88]. Exposure and Response Prevention  (ERP)

[89]. Fisher & Wells

[90]. Forsyth

[91]. Cherian

[92]. N Critical s’Hoelter

[93]. Kline

[94]. Dugas, Brillon, Savard, Turcotte, Gaudet, Ladouceur, Leblance & Gervais

[95]. Temperament and Character Inventory  (Tci-125)

[96]. Disgust Sensitivity Scale  (DSS)

[97]. Haidt, McCauley & Rozin

[98]. Obsessive compulsive Inventory- revised  (OCI-R)

[99]. Foa

[100]. washing

[101]. checking

[102]. ordering

[103]. obsessing

[104]. hoarding

[105]. neutralizing

[106]. relative multivariate kurtosis

[107]. Bentler

[108]. VIF

[109]. Tolerance

[110]. amygdala

[111]. Locus Ceruleus

[112]. Nuclei Raphe

[113]. Noradrenaline

[114]. Serotonin

  1. 1. Insula

[116]. Maudsley

[117]. Self- report

شمس، گ.؛ کرم قدیری، ن.؛ اسماعیلی ترکانبوری، ی. و ابراهیم خانی، ن. (1383). اعتبار و پایایی نسخۀ فارسی پرسشنامۀ باورهای وسواسی 44. تازه‌های علوم شناختی، 6(1 و2)، ۲۳-۳۶.
کارسازی، ح.؛ نصیری، م. و هاشمی نصرت‌آبادی، ت. (1395). تحلیل عاملی و ارزیابی ساختار درونی پرسشنامۀ حساسیت انزجاری. مجلۀ روان‌شناسی بالینی، 8(4)، 49-62.
کاویانی، ح. (1386). نظریه‌های زیستی شخصیت. انتشارات مهرکاویان.
محمدی، ا.؛ زمانی، ر. و فتی، ل. (1387). اعتباریابی نسخۀ فارسی پرسشنامۀ بازنگری‌شدۀ وسواسی‌اجباری در جمعیت دانشجویی. پژوهش‌های روان‌شناختی، 11(2)، 66-78.
Abramovitch, A., McCormack, B., Brunner, D., Johnson, M., & Wofford, N. (2019). The impact of symptom severity on cognitive function in obsessive-compulsive disorder: A meta-analysis. Clinical psychology review, 67, 36-44.
Adams, T., Badour, C., Lohr, J., & Feldner, M. T. (2013). Treatment of disgust-related psychopathology. Ann Psychother Integr Health, 16, 26-33.
Alonso, P., Menchòn J. M., Jiménez S, Segalàs J., Mataix-Cols, D., Jaurrieta, N., Labad, J., Vallejo, J., Cardoner, N., Pujol, J. (2008). Personality dimensions in obsessive–compulsive disorder: Relation to clinical variables. Psychiatry Research, 157(1), 159-168.
American Psychiatric Association (2013). Diagnostic and statistical manual of mental disorders (5nd Ed.).Washington, DC: Author
Armfield, J. M. (2006). Cognitive vulnerability: a model of the etiology of fear. Clinical psychology review, 26(6), 746-768.
Árnadóttir, Á., & Daníelsdóttir, S. A. (2016). The contribution of disgust in contamination fear: The mediating role of harm avoidance and incompleteness (Doctoral dissertation).
Bentler, P. M. (1995). EQS structural equations program manual (Vol. 6). Encino, CA: Multivariate software.
Berle, D., Starcevic, V., Brakoulias, V., Sammut, P., Milicevic, D., Hannan, A., & Moses, K. (2012). Disgust propensity in obsessive–compulsive disorder: Cross-sectional and prospective relationships. Journal of Behavior Therapy and Experimental Psychiatry, 43(1), 656-663.
Bey, K., Weinhold, L., Grützmann, R., Heinzel, S., Kaufmann, C., Klawohn, J. & Wagner, M. (2020). The polygenic risk for obsessive‐compulsive disorder is associated with the personality trait harm avoidance. Acta Psychiatrica Scandinavica, 142(4), 326-336.
Bhikram, T., Abi-Jaoude, E., & Sandor, P. (2017). OCD: obsessive–compulsive… disgust? The role of disgust in obsessive–compulsive disorder. Journal of psychiatry & neuroscience: JPN, 42(5), 300.
Bijttebier, P., Beck, I., Claes, L., & Vandereycken, W. (2009). Gray's Reinforcement Sensitivity Theory as a framework for research on personality–psychopathology associations. Clinical psychology review, 29(5), 421-430.
 Burlington A., McDaniel Ch., Wilson D.O. (1997). A historical review of disgust. Modern Psychological Studies, 5(2), 39-42
Cervin, M., Perrin, S., Olsson, E., Claesdotter-Knutsson, E., & Lindvall, M. (2020). Incompleteness, harm avoidance, and disgust: a comparison of youth with OCD, anxiety disorders, and no psychiatric disorder. Journal of anxiety disorders, 69, 102175.
Cloninger, C. R. (1994). Temperament and personality. Current opinion in neurobiology4(2), 266-273.
Cloninger, C. R., Zohar, A. H., Hirschmann, S., & Dahan, D. (2012). The psychological costs and benefits of being highly persistent: personality profiles distinguish mood disorders from anxiety disorders. Journal of affective disorders136(3), 758-766.
De Jong, P. J., van Overveld, M., & Peters, M. L. (2011). Sympathetic and parasympathetic responses to a core disgust video clip as a function of disgust propensity and disgust sensitivity. Biological psychology, 88(2-3), 174-179.
Dugas, M. J., Brillon, P., Savard, P., Turcotte, J., Gaudet, A., Ladouceur, R., Leblance, B & Gervais, N. J. (2010). A randomized clinical trial of cognitive-behavioral therapy and applied relaxation for adults with generalized anxiety disorder. Behavior therapy41(1), 46-58.
Ettelt, S., Grabe, H. J., Ruhrmann, S. (2008). Harm avoidance in subjects with obsessive-compulsive disorder and their families. J Affect Disord, (107), 265-69.
Eysenck, H. J. (1967). The biological basis of personality. Springfield: Thomas.
Fisher, P. L., & Wells, A. (2005). How effective are cognitive and behavioral treatments for obsessive–compulsive disorder? A clinical significance analysis. Behaviour research and therapy, 43(12), 1543-1558
Foa, E. B., Huppert, J. D., Leiberg, S., Langner, R., Kichic, R., Hajcak, G., & Salkovskis, P. M. (2002). The Obsessive-Compulsive Inventory: development and validation of a short version. Psychological assessment, 14(4), 485.
Gray, J. A., & McNaughton, N. (2000). The europsychology of anxiety: an enquiry into the functions of the septohippocampal system.
Haidt, J., McCauley, C. R., & Rozin, P. (1994). A scale to measure disgust sensitivity. Personality and Individual Differences, 16(5), 701-713.
Haidt, J., McCauley, C., & Rozin, P. (1994). Individual Differences in Sensitivity to Disgust: A Scale Sampling Seven Domains of Disgust Elicitors. Personality and Individual Differences, 16, 701-713.
Kampman, O., Viikki, M., & Leinonen, E. (2017). Anxiety disorders and temperament—an update review. Current psychiatry reports, 19(5), 27.
Kim, S. J., Kang, J. I., & Kim, C. H. (2009). Temperament and character in subjects with obsessive-compulsive disorder. Comprehensive psychiatry, 50(6), 567-572.
Kline, R. B. (2011). Principles and practice of structural equation modeling. 3nd Ed. New York: Guilford
Knowles, K. A., Jessup, S. C., & Olatunji, B. O. (2018). Disgust in anxiety and obsessive-compulsive disorders: recent findings and future directions. Current psychiatry reports, 20(9), 1-10.
Kumar, V. (2016). To walk alongside Myth, magic, and mind in The Golden Bough. Hau: Journal of Ethnographic Theory, 6(2), 233-254.
Mahjani, B., Bey, K., Boberg, J., & Burton, C. (2021). Genetics of obsessive-compulsive disorder. Psychological Medicine, 1-13.
Mahmood Alilou, M., Bakhshipour Roudsari, A., & Nasiri, M. (2018). Structural Relationships Between Behavioral Brain Systems, Disgust Sensitivity, and Obsessive-Compulsive Disorder. Iranian Journal of Psychiatry and Clinical Psychology, 23(4), 466-479.
Mancini, F., D’Olimpio, F. & D’Ercole, S. (2001). Responsibility attitudes, obsession and compulsion: further support in a non-clinical sample. Clinical Psychology and Psychotherapy, 8, 274-281.
Marincowitz, C., Lochner, C., & Stein, D. J. (2021). The Neurobiology of Obsessive-Compulsive Personality Disorder: A Systematic Review. CNS spectrums, 1-39.
Melli, G., Chiorri, C., Carraresi, C., Stopani, E., & Bulli, F. (2015). The two dimensions of contamination fear in obsessive-compulsive disorder: Harm avoidance and disgust avoidance. Journal of Obsessive-Compulsive and Related Disorders, 6, 124-131.
Mohammadi, N. (2008). The psychometric properties of the Behavioral Inhibition System (BIS) and Behavioral Activation System (BAS) scales among students of Shiraz University.
Muris, P., Merckelbach, H., Nederkoorn, S., Rassin, E., Candel, I., & Horselenberg, R. (2000). Disgust and Psychopathological Symptoms in a Nonclinical Sample. Personality and Individual Differences, 29, 1163-1167.
Ólafsson, R. P., Emmelkamp, P. M., Ólason, D. Þ., & Kristjánsson, Á. (2020). Disgust and contamination concerns: The mediating role of harm avoidance and incompleteness. International Journal of Cognitive Therapy, 13, 251-270.
Olatunji BO, Armstrong T, & Elwood L (2017). Is disgust proneness associated with anxiety and related disorders? A qualitative review and meta-analysis of group comparison and correlational studies. Perspectives on Psychological Science, 12(4), 613-648.
Olatunji, B. O., Berg, H., Cox, R. C., & Billingsley, A. (2017). The effects of cognitive reappraisal on conditioned disgust in contamination-based OCD: An analogue study. Journal of anxiety disorders, 51, 86-93.
Olatunji, B. O., Cisler, J. M., McKay, D., & Phillips, M. (2010). Is Disgust Associated with Psychopathology? Emerging Research in the Anxiety Disorders. Psychiatry Research, 175, 1-10.
Olatunji, B. O., Forsyth, J. P., & Cherian, A. (2007). Evaluative differential conditioning of disgust: A sticky form of relational learning that is resistant to extinction. Journal of anxiety disorders, 21(6), 820-834.
Olatunji, B. O., Moretz, M., Wolitzky-Taylor, K. B., McKay, D., McGrath, P., & Ciesielski, B. (2010). Disgust Vulnerability and Symptoms of Contamination-Based OCD: Descriptive Tests of Incremental Specificity. Behavior Therapy, 42, 475-490
Olatunji, B. O., Sawchuk, C. N., Lohr, J. M., & de Jong, P. J. (2004). Disgust Domains in the Prediction of Contamination Fear. Behaviour Research Therapy, 42, 93-104
Olatunji, B. O., Unoka, Z. S., Beran, E., David, B., & Armstrong, T. (2009). Disgust sensitivity and psychopathological symptoms: Distinctions from harm avoidance. Journal of Psychopathology and Behavioral Assessment, 31(2), 137
 Olatunji, B. O., Williams, N. L., Tolin, D. F., Sawchuk, C. N., Abramowitz J. S., & Lohr, J. M. (2007). The Disgust Scale: Item Analysis, Factor Structure, and Suggestions for Refinement. Psychological Assessment, 19, 281-297.
Phillips, M. L., Marks, I. M., Senior, C., Lythgoe, D., O’Dwyer, A. M., Meehan, O., and et al. (2000). A differential neural response in obsessive-compulsive disorderpatients with washing compared with checking symptoms to disgust. Psychological Medicine, 30, 1037-1050.
Poli, A., Melli, G., & Radomsky, A. S. (2019). Different disgust domains specifically relate to mental and contact contamination fear in obsessive-compulsive disorder: Evidence from a path analytic model in an Italian clinical sample. Behavior therapy, 50(2), 380-394.
Rozin, P., Fallon, A. E. (1987). A perspective on disgust. Psychological review, 94(1), 23.
Rus, O. G., Reess, T. J., Wagner, G., Zimmer, C., Zaudig, M., & Koch, K. (2017). Functional and structural connectivity of the amygdala in obsessive-compulsive disorder. NeuroImage: Clinical13, 246-255.
Shams, G., Janani, L., Milosevic, I., & Foroughi, E. (2015). Disgust emotion and obsessive-compulsive symptoms in an Iranian clinical sample. Psychology6(13), 1721.
Thomas, J., Turakheimer, E., & Oltmanns, T. F. (2000). Psychometric analysis of racial differences on the Maudsley obsessional compulsive inventory. Assessment, 7(3), 247-258.
Thorpe, S. J., Patel, S. P., & Simonds, L. M. (2003). The Relationship between Disgust Sensitivity, Anxiety, and Obsessions. Behaviour Research and Therapy, 41, 1397-1409.
Tiwari, R., Ram, D., Srivastava, M. (2018). Temperament and Character Profile in Obsessive Compulsive Disorder (OCD): A Pre and Post Intervention Analysis. International Journal of School and Cognitive Psychology.
Tolin, D. F., Woods, C. M., & Abramowitz, J. S. (2006). Disgust Sensitivity and Obsessive-Compulsive Symptoms in a Nonclinical Sample. Journal of Behavior Therapy and Experimental Psychiatry, 37, 30-40.
Tyagi, H., & Bundies, G. (2021). Resolving the discrepancies of suicide risk in obsessive-compulsive patients: a review of incidence rates and risk factors of suicide and suicide attempts in OCD. BJPsych Open, 7(S1), S297-S297.
Vellozo, A. P., Fontenelle, L. F., Torresan, R. C., Shavitt, R. G., Ferrão, Y. A., Rosário, M. C., & Torres, A. R. (2021). Symmetry Dimension in Obsessive–Compulsive Disorder: Prevalence, Severity and Clinical Correlates. Journal of Clinical Medicine, 10(2), 274.