نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
دانشجوی دکتری روانشناسی سلامت، دانشکدة روانشناسی و علوم تربیتی، دانشگاه تهران، تهران، ایران
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
The present study was carried out to assess the mediating effect of insecure attachment styles in the effect of perceived maternal rejection on abandonment and emotional deprivation schema in women. The sample consisted of 102 women aged 20 to 45 years old. Sampling was done by convenience method. Participants completed the early maladaptive schemas scale - short form (Young, 1998), the adult attachment style (Hazen & Shaver, 1978) and the parental acceptance-rejection/control questionnaire (Rohner, 1991). A series of mediation analyses were conducted by regression analysis and Sobel test to test the hypothesis. The results showed that among insecure attachment styles, insecure-ambivalent attachment style mediates the effect of perceived maternal rejection on abandonment and emotional deprivation schema. This study develops our understanding of the mechanisms through which interactions with parents in the early years of life contribute to the development of early maladaptive schemas, and expands our understanding of effective therapeutic mechanisms based on attachment-driven theories.
کلیدواژهها [English]
مطالعات در زمینة دلبستگی در طی 70 سال گذشته نشان دادهاند که نیازهای روانشناختی کودکان به عشق و محبت دستکم به اندازة نیازهای فیزیکی برای غذا و امنیت اهمیت دارند (برترتون[1]، 1996). برخی روانشناسان معتقدند که حتی اگر فرد از دوران کودکی بهسلامت بگذرد، زخمهای هیجانی که در اوایل زندگی متحمل شده است، بیشتر تا بزرگسالی ادامه مییابند (هیلگارد[2]، 1962). در همین راستا، تحقیقات نشان میدهند که طرد ادراکشده از سوی مراقبان ابتدایی، اثرات طولانیمدتی بر رشد روانشناختی و آسیبشناسی بزرگسالی دارد (کالگیو[3] و روهنر، 2011، 2012؛ هیل و همکاران[4]، 2005).
نظریة طرد و پذیرش والدین[5] (PAR) که روهنر[6] (1986) آن را ارائه کرده است، نظریهای در زمینة اجتماعیشدن انسان است که طرد از سوی والدین را به انواع ناسازگاریهای روانشناختی و هیجانی ارتباط میدهد. طبق این نظریه طرد و پذیرش والدین در یک طیف قرار دارد که در یک طرف آن پذیرش ادراکشده از سوی والدین و یک طرف دیگر طرد ادراکشده قرار دارد. این نظریه بیان میکند کودکانی که والدین خود را طردکننده ادراک میکنند، احساس ناایمنی و اضطراب دارند و بازنماییهای درونی تحریفشدهای از خود، افراد مهم و جهان اطرافشان شکل میدهند. درواقع تجربة طرد و پذیرش در کودکی نقش مهمی در شکلگیری شخصیت در طول زمان دارد (روهنر، 2004؛ روهنر و همکاران، 2011).
همانطورکه ریپول-نولنز و کاریلو[7] (2016) در پژوهش خود در بیان همپوشیهای طرد و پذیرش والدین و نظریة دلبستگی (بالبی[8]، 1969) ذکر کردهاند، هر دو نظریه با وجود تفاوتهایی که دارند، از یک چشمانداز تکاملی به نیاز ذاتی کودک به پیوند هیجانی با مراقبان ابتدایی و تأثیر آن در طول عمر از طریق شکلگیری بازنماییهای شناختی از خود و دیگران تأکید میکنند. بالبی (1980) بیان میکند که سبک دلبستگی پیشبین قدرتمندی برای رفتار فرد در روابط آینده است؛ چون تجارب ابتدایی به رشد الگوهای کارکرد درونی[9] (IWMs) در کودکان منجر میشوند. الگوهای کارکرد درونی دربردارندة باورها یا طرحوارههایی هستند که در تأثیر تجارب مکرر روزانة کودک با موضوع دلبستگی ساخته میشوند و انتظارات، ادراکات، واکنشها و رفتارهای فرد را شکل میدهند (بالبی، 1979). به موازات آن کودکان باورهایی دربارة خودشان شکل میدهند که آیا آنها ارزش دریافت عشق، محبت و توجه را دارند یا نه (بریثرتون و مونهلند[10]، 2008)؛ بنابراین الگوهای کارکرد درونی به باورهای سازماندهیشدة مربوط به خود و دیگران در بافت روابط مربوط هستند. میتوان گفت سبکهای دلبستگی به واسطة الگوهای کارکرد درونی در طول زمان ثابت میمانند (بالبی، 1969؛ کولینز و رید[11]، 1994).
مطابق با این تحقیقات افرادی که با موضوع دلبستگیشان طرد شدهاند، در خطر ایجاد باورها و شناختهای تحریفشده دربارة خود و دیگران هستند (باربر و همکاران[12]، 2005؛ ویردن و همکاران[13]، 2008). علاوه بر این، تحقیقات این نظریه را تأیید میکنند که سبک دلبستگی در طول زندگی ثابت میماند و درواقع سبکهای دلبستگی بزرگسال انعکاسی از سبکهای دلبستگی کودکی هستند (واترز و همکاران[14]، 2000؛ هزن و شیور[15]، 1987).
باوجوداین نظریة دلبستگی، الگوی کاملی از آسیبشناسی ارائه نمیدهد. به پیشنهاد مین[16] (2000) تلفیق نظریة دلبستگی با نظریههایی از شاخههای دیگر همچون دیدگاههای شناختی در فهم نظری و کاربرد بالینی در این زمینه تحقیقی مفید خواهد بود. براساساین و اینکه الگوهای شناختی ناسازگار ناشی از تجارب ابتدایی زندگی، نقش اساسی در آسیبشناسی روانی دارند (اسپکت و همکاران[17]، 2009؛ تیم[18]، 2010؛ مورالی و موران[19]، 2011) پژوهش حاضر تلاش کرده است که دیدگاههای دلبستگی و شناختی را برای فهم آسیبشناسی کنار هم قرار دهد.
الگوهای کارکرد درونی (IWMs) در نظریة دلبستگی با مفهوم طرحواره در روانشناسی شناختی همپوشی دارد (بارت و هولمز[20]، 2001؛ ویلیامز و ریسکیند[21]، 2004)؛ گرچه این دو مفهوم تفاوتهایی نیز با هم دارند. طبق تعریف بک، طرحوارة ساختاری برای غربال، رمزگذاری و ارزیابی محرکها است (بک[22]، 1964). ادراک از طریق طرحواره واسطهمندی میشود و پاسخهای فرد با طرحواره جهت پیدا میکند (بک، 1987). در معنای مشابه، الگوی کارکرد درونی نیز بر ادراکها، انتظارها و رفتارهای فرد تأثیر میگذارد. همانطورکه پلاتز و همکاران[23] (2002) و سیمارد و همکاران[24](2011) اشاره کردهاند، بهطورخاص میتوان گفت که الگوهای کارکرد درونی افراد با دلبستگی ناایمن به طرحوارههای ناسازگار اولیه که در طرحواره درمانی یانگ[25] (1990،1994) ارائه شده است، شباهت دارند.
طبق نظریة طرحواره درمانی یانگ، گاهی تعامل بین خلقوخوی فطری کودک و محیط ابتدایی به ناکامی نیازهای هیجانی اساسی میانجامد و باعث رشد طرحوارههای ناسازگار میشود (یانگ و همکاران، 2003). طرحوارههای ناسازگار اولیه[26]، الگوهای عمیق و فراگیری هستند که از خاطرات، شناختوارهها و احساسات بدنی تشکیل شدهاند، در دوران کودکی یا نوجوانی شکل گرفتهاند، در سیر زندگی تداوم دارند، دربارة خود و رابطه با دیگران هستند و بهشدت ناکارآمدند (یانگ و همکاران، 2003). مشابه با سبک دلبستگی ناایمن، طرحوارههای ناسازگار اولیه عمدتاً از تجارب ناگوار کودکی ناشی میشوند و بر دیدگاه فرد از خود و دیگران تأثیر میگذارند. الگوهای کارکرد درونی تقریباً باثبات هستند و تا بزرگسالی ادامه دارند. طرحوارهها نیز سخت و باثبات هستند،گرچه هر دو قابل تغییرند (خانجانی، 1384؛ یانگ و همکاران، 2003)؛ باوجوداین، سیمارد و همکاران (2011) ذکر کرده اند این مفاهیم یکسان نیستند و درواقع میتوان گفت که طرحوارههای ناسازگار، بیان شناختی عاطفهای است که از الگوهای کارکرد درونی ناشی میشود. همچنین طبق دیدگاه یانگ و همکاران (2003) طرحوارههای ناسازگار از دامنة وسیعی از تعاملات مهم با دیگران و سایر عوامل تأثیرگذار مانند همسالان، مدرسه و فرهنگ، نه فقط موضوعات ابتدایی دلبستگی، تأثیر میگیرند؛ درحالیکه الگوهای کارکرد درونی، خاص پیوندهای هیجانی با چهرههای دلبستگی هستند که در سه سال اول زندگی شکل میگیرند (بالبی، 1969).
هجده طرحوارة ناسازگار اولیه شناسایی شده است که به 5 حوزه تقسیم میشوند. طبق نظر یانگ (1994) آسیبرسانترین حوزه که با اختلالات محور یک و اختلالات شخصیت مربوط است، حوزة طرد و بریدگی[27] است که از ناکامی نیازهای هیجانی کودک در خانوادههای هستهای شکل میگیرد. در این حوزه، فرد بر این باور است که نیازهای امنیت، ثبات، محبت، پذیرش و احترام بهشیوة قابل پیشبینی ارضا نخواهند شد. این طرحواره معمولاً در خانوادههایی به وجود میآید که سرد، مضایقهگر، منزوی، تندخو و غیرقابل پیشبینی هستند. حوزة طرد و بریدگی دربردارندة 5 طرحوارة رهاشدگی/ بیثباتی[28]، محرومیت هیجانی[29]، بیاعتمادی/ بدرفتاری[30]، انزوای اجتماعی/ بیگانگی[31] و نقص/ شرم[32] است.
از میان طرحوارههای حوزة طرد و بریدگی، دو طرحوارة رهاشدگی/ بیثباتی و محرومیت هیجانی خاستگاه مشابهی با سبک دلبستگی ناایمن، مخصوصاً سبک دوسوگرا[33] دارند. در مادران کودکان با دلبستگی دوسوگرا نوعی بیثباتی وجود دارد. این مادران گاهی پاسخ میدهند و گاهی طردکننده و غیرقابلدسترس هستند، وقتی هم پاسخ میدهند پاسخ آنها ناکافی و نامناسب است (اینثورث و همکاران[34]، 1978؛ خانجانی، 1384). این کودکان در مواقع اضطراب از یکسو به دنبال کسب امنیت از مراقب هستند، ولی از سوی دیگر با حضور آنها آرام نمیشوند (اینثورث و همکاران، 1978). همچنین این کودکان دیدگاه باثبات و تأییدکنندهای دربارة خود ندارند (سوچوس و تسالتا[35]، 2008). از سوی دیگر، طرحوارة رهاشدگی/ بیثباتی با این باور مشخص میشود که افراد مهم نمیتوانند حمایت عاطفی یا محافظت از فرد را ادامه دهند، چون آنها از لحاظ هیجانی متزلزل، غیرقابل پیشبینی و اعتمادناپذیر هستند. در نظر فرد هر لحظه امکان دارد که این افراد فوت کنند یا اینکه او را رها کنند. باور فردی با طرحوارة محرومیت هیجانی نیز با این انتظار مشخص میشود که نیازهای فرد برای حد متعارفی از حمایت عاطفی، به اندازة کافی از جانب دیگران ارضا نمیشود (یانگ و همکاران، 2003). همسو با این نظر، هالند و همکاران[36] (2011) بیان کرده اند که رشد طرحوارة رهاشدگی/ بیثباتی در نظریة طرحواره درمانی یانگ بهطورقوی از نظریة دلبستگی متأثر است.
مطابق با طرحواره درمانی، چندین تحقیق نشان دادهاند که طرحوارههای ناسازگار با غفلت و استفادة نادرست در کودکی (سسرو و همکاران[37]، 2004) و بدکارکردیهای ادراکشده از سوی والدین و فرزندپروری نامناسب (تیم، 2010؛ رایت و همکاران[38]، 2009؛ شهامت و همکاران، 1389؛ کراوفورد[39] و رایت، 2007) رابطه دارد. اگرچه همانطورکه فاولر و همکاران[40] (2006) ذکر کرده اند دانش کاملی از روندهایی که از طریق آنها شیوههای فرزندپروری بر ایجاد طرحوارههای ناسازگار و باورهای هستهای فرد تأثیر میگذارند، وجود ندارد.
کورپیتا و بارلو[41] (1998) معتقدند سبک دلبستگی میتواند یک پل مفهومی بین تجارب ابتدایی و رشد طرحوارههای شناختی باشد. مطابق با این نظریه مطالعات نشان دادهاند که طرحوارههای ناسازگار با سبک دلبستگی رابطه دارند (بلیست و همکاران[42]، 2006؛ حسنی، 1383؛ سیمارد و همکاران، 2011؛ میسون و همکاران[43]، 2007). همچنین، گمبل و روبرتز[44] (2005) نشان دادند که سبک دلبستگی در رابطه بین ادراکات بزرگسال از مراقبان اولی خود و سبکهای شناختی منفی (عزت نفس پایین، نگرشهای ناکارآمد و سبک اسنادی منفی) نقش واسطهای دارد. سبک دلبستگی با تأثیر بر سبکهای شناختی و نگرشهای افراد، آسیبپذیری آنها را به انواع بیماریها افزایش میدهد. مورالی و موران (2011) معتقدند که سبک دلبستگی با تأثیر بر بازنماییهای خود و دیگران، فرد را آمادة افسردگی میکند. پائولی[45] و همکاران (2017) نیز در مطالعه خود نشان دادند که سبک دلبستگی ناایمن با ایجاد طرحوارههای ناسازگار در اختلال خوردن نقش دارد. از چشمانداز طرحواره درمانی، طرحوارههای ناسازگار اولیه از طریق ایجاد تحریفهای شناختی، الگوهای زندگی خودآسیبرسان و سبکهای کنارآمدن ناکارآمد تداوم مییابند و به ایجاد آشفتگیهای روانشناختی منجر میشوند (یانگ، 1992؛ یانگ و همکاران، 2003).
با توجه به آنچه گفته شد، سبک دلبستگی میتواند در فهم چگونگی رشد طرحوارههای ناسازگار اولیه از طرد دریافتشده از سوی مادر در کودکی مفید باشد. ازاینرو پژوهش حاضر قصد دارد این فرضیه را آزمون کند که سبک دلبستگی ناایمن، رابطه بین طرد مادرانة ادراکشده و طرحوارههای رهاشدگی/ بیثباتی و محرومیت هیجانی را وساطت میکند.
روش پژوهش
شرکتکنندگان
جامعة آماری این پژوهش همة زنان شهر اصفهان بودند. نمونة پژوهش 120 نفر بود که به صورت در دسترس از سه منطقة مختلف در شهر اصفهان انتخاب شدند. از این میان 18 پرسشنامه به دلیل نقص در پاسخدهی و مشکلاتی در تکمیل پرسشنامه و همچنین برگشتنشدن آن حذف شدند. نمونة نهایی، 102 زن با دامنة سنی 20 تا 45 سال بودند. میانگین سنی افراد حاضر در نمونه 20/35 و انحراف استاندارد آن 36/6 بود.
ابزار
پرسشنامة طرحوارة یانگ-پرسشنامة کوتاه[46] (YSQ-SH، یانگ، 1998): YSQیک پرسشنامة 75سؤالی است که 15 طرحوارة ناسازگار اولیه را میسنجد. هریک از عبارات این پرسشنامه در مقیاس لیکرت 6درجهای نمرهگذاری میشود. پژوهش اسمیت و همکاران[47] (1995) نشان داد که برای هر طرحواره، ضریب آلفا از 83/0 (برای طرحوارة خودتحولنیافته/گرفتار) تا 96/0 (برای طرحوارة نقص/شرم) و ضریب پایایی بازآزمایی در جمعیت غیربالینی بین 50/0 تا 82/ بود. در بررسی ویژگیهای روانسنجی پرسشنامة فارسی این مقیاس که آهی، محمدیفر و بشارت (1386) آن را انجام دادند، ضرایب آلفای کرونباخ برای هریک از طرحوارهها در دامنهای بین 69/0 (برای ایثار) تا 83/0 (برای وابستگی/ بیکفایتی) به دست آمده است.
پرسشنامة دلبستگی بزرگسالان[48] (AAI، هزن و شیور، 1978): این پرسش نامه 15 عبارت و سه زیرمقیاس دلبستگی ایمن[49]، اضطرابی/ دوسوگرا[50] و اضطرابی/ اجتنابی[51] دارد که هرکدام شامل 5 عبارت هستند. عبارتها در یک مقیاس لیکرتی درجهبندی میشوند که به «هرگز» نمرة صفر و به «تقریباً همیشه» نمرة 4 داده می شود. هزن و شیور (1987) پایایی بازآزمایی کل این پرسشنامه را 81/0 و پایایی با آلفای کرونباخ را 79/0 به دست آوردند و روایی صوری و محتوایی را خوب و روایی سازه را در حد بسیار مطلوب گزارش کردهاند. رحیمیان بوگر و همکاران (1385) روایی همزمان آن را با برنامة مصاحبة ساختمند مین نشان دادهاند و آلفای کرونباخ برای سبک دلبستگی ایمن 77/0، ناایمن اجتنابی 81/0 و ناایمن دوسوگرا83/0 بوده است.
پرسشنامة طرد و پذیرش و کنترل والدین، ویژة بزرگسالان، پرسشنامة مادر[52] (PARQ/Control، روهنر،1991): این پرسشنامه به منظور سنجش میزان طرد و پذیرش و کنترل ادراکشده از سوی والدین تهیه شده است که جوانان و بزرگسالان 18 تا 43 سال آن را تکمیل میکنند. این پرسشنامه 29 عبارت دارد که از تقریباً همیشه نادرست (1) تا همیشه درست (4) درجهبندی شده است و 5 عامل پذیرش/ محبت، خصومت/ پرخاشگری، بیتفاوت/ غفلتکننده، طرد و کنترل را ارزیابی میکند. از جمع نمرات پذیرش/ محبت به صورت معکوس با نمرات خصومت، غفلت و طرد، کل نمرة طرد والدین به دست میآید. کنترل یک عامل مجزا محسوب میشود که در پژوهش حاضر به آن پرداخته نشده است. در فراتحلیل کالگیو و روهنر (2002) میانگین کل ضریب آلفا 89/0و پایایی آزمون بازآزمون 0/62 گزارش شده است. در ایران ضریب همسانی درونی آزمون برابر با 91/0 و برای عاملهای پرسشنامه از 90/0 تا 70/0 گزارش شده است (یزدخواستی، 1388).
روش تحلیل:
روش تحقیق پژوهش حاضر از نوع علّی- مقایسهای بوده است و دادههای حاصل از نمونه از طریق تحلیل رگرسیون در SPSS و آزمون سوبل[53] تجزیه و تحلیل شدند.
نتایج
نمونة پژوهش حاضر شامل 102 زن با دامنة سنی 20 تا 45 سال بود. میانگین سنی افراد حاضر در نمونه 20/35 و انحراف معیار آن 36/6 بود. میانگین، انحراف معیار و آلفا برای متغیرهای پژوهش در جدول 1 خلاصه شده است.
جدول 1. میانگین، انحراف معیار و آلفا برای EMSs، سبکهای دلبستگی و طرد مادرانة ادراکشده
متغیرهای پژوهش |
میانگین |
انحراف معیار |
آلفا |
رهاشدگی/ بیثباتی |
36/18 |
62/7 |
80/0 |
محرومیت هیجانی |
50/15 |
51/7 |
86/0 |
بیاعتمادی/ بدرفتاری |
05/12 |
19/6 |
84/0 |
انزوای اجتماعی/ بیگانگی |
36/10 |
04/5 |
80/0 |
نقص/ شرم |
20/10 |
70/4 |
82/0 |
دلبستگی ایمن |
17/12 |
09/3 |
66/0 |
دلبستگی دوسوگرا |
58/7 |
63/3 |
70/0 |
دلبستگی اجتنابی |
05/8 |
18/3 |
71/0 |
گرمی/ محبت |
87/22 |
27/4 |
72/0 |
پرخاشگری/ خصومت |
88/9 |
23/3 |
66/0 |
بیتفاوتی/ غفلت |
93/9 |
47/3 |
71/0 |
طرد کلی |
46/11 |
14/3 |
66/0 |
طبق الگوی بارون و کنی[54] (1986) برای بررسی نقش واسطهای باید 4 شرط را بررسی کرد: 1) طرد مادرانة ادراکشده (مستقل) با سبکهای دلبستگی ناایمن (واسطه) رابطة معنادار داشته باشد؛ 2) طرد مادرانة ادراکشده (مستقل) با طرحوارههای رهاشدگی/ بیثباتی و محرومیت هیجانی (وابسته) رابطة معنادار داشته باشد؛ 3) سبکهای دلبستگی ناایمن (واسطه) با طرحوارههای رهاشدگی/ بیثباتی و محرومیت هیجانی (وابسته) رابطة معنادار داشته باشند و 4) با اضافهکردن سبکهای دلبستگی ناایمن (واسطه) به الگو رابطة بین طرد مادرانة ادراکشده (مستقل) و طرحوارههای رهاشدگی/ بیثباتی و محرومیت هیجانی (وابسته) کاهش یابد. این روابط با رگرسیون خطی (روش همزمان) بررسی شدند. در گام بعد با استفاده از نرم افزار آزمون سوبل معناداری اثرات غیرمستقیم واسطهای آزمون شدند.
طبق فرضیه پژوهش پیشبینی میشود که سبکهای دلبستگی ناایمن (دوسوگرا و اجتنابی) رابطة بین طرد مادرانة ادراکشده و طرحوارههای رهاشدگی/ بیثباتی و محرومیت هیجانی را وساطت کنند. ازآنجاکه ممکن است این الگوی میانجی برای سایر طرحوارههای حوزة طرد و بریدگی نیز معنادار شود، آنها نیز وارد رگرسیون شدهاند. قبل از آن پیش فرض های رگرسیونی نرمال بودن، همگن بودن واریانس ها و خطی بودن مورد بررسی قرار گرفته و همگی رعایت شدهاند.
نتایج رگرسیونهای خطی برای سه الگوی واسطهای در جدول 2، 3 و 4 خلاصه شده است. طبق جداول، سه شرط اول برای فرضیة نقش واسطهای سبک دلبستگی دوسوگرا در پیشبینی طرحوارههای رهاشدگی/ بیثباتی و محرومیت هیجانی از روی طرد مادرانة ادراکشده معنادار است.
.
جدول 2. رابطة بین طرد مادرانة ادراکشده (مستقل) و سبکهای دلبستگی بزرگسال (واسطه)
مستقل |
واسطهای |
T |
β |
p value |
طرد از سوی مادر |
اجتنابی |
689/1 |
180/0 |
095/0 |
|
دوسوگرا |
447/2 |
257/0 |
016/0 |
|
ایمن |
759/1- |
187/0- |
082/0 |
جدول 3. رابطة بین طرد مادرانة ادراکشده (مستقل) و طرحوارههای حوزة طرد و بریدگی (وابسته)
مستقل |
وابسته |
T |
β |
p-value |
طرد از سوی مادر |
رهاشدگی/ بیثباتی |
86/2 |
276/0 |
005/0 |
|
محرومیت هیجانی |
82/6 |
567/0 |
0001/0 |
|
بیاعتمادی |
94/1 |
192/0 |
055/0 |
|
انزوای اجتماعی |
68/2 |
261/0 |
009/0 |
|
نقص/ شرم |
59/2 |
249/0 |
012/0 |
جدول 4. رابطة بین سبکهای دلبستگی بزرگسال (واسطه) و طرحوارههای حوزة طرد و بریدگی (وابسته)
واسطهای |
وابسته |
T |
β |
p-value |
اجتنابی |
رهاشدگی/ بیثباتی |
40/4 |
432/0 |
0001/0 |
|
محرومیت هیجانی |
17/3 |
328/0 |
002/0 |
|
بیاعتمادی |
89/4 |
470/0 |
0001/0 |
|
انزوای اجتماعی |
95/2 |
308/0 |
004/0 |
|
نقص/ شرم |
30/2 |
243/0 |
024/0 |
دوسوگرا |
رهاشدگی/ بیثباتی |
40/4 |
432/0 |
0001/0 |
|
محرومیت هیجانی |
97/4 |
479/0 |
0001/0 |
|
بیاعتمادی |
78/2 |
290/0 |
007/0 |
|
انزوای اجتماعی |
60/2 |
247/0 |
011/0 |
|
نقص/ شرم |
17/2 |
230/0 |
033/0 |
ایمن |
رهاشدگی/ بیثباتی |
34/0- |
037/0- |
738/0 |
|
محرومیت هیجانی |
38/1- |
150/0- |
171/0 |
|
بیاعتمادی |
46/0 |
050/0 |
649/0 |
|
انزوای اجتماعی |
16/1- |
126/0- |
251/0 |
|
نقص/ شرم |
29/1- |
139/0- |
203/0 |
برای بررسی شرط چهارم، سبک دلبستگی دوسوگرا به الگوی رابطة طرد مادرانة ادراکشده و طرحوارة رهاشدگی/ بیثباتی و محرومیت هیجانی در رگرسیون اضافه شد. نقش واسطهای سبک دلبستگی دوسوگرا در رابطة بین طرد مادرانة ادراکشده و طرحوارة رهاشدگی/ بیثباتی کامل بود؛ چون این رابطه با اضافهکردن سبک دلبستگی دوسوگرا به رگرسیون غیرمعنادار شد (227/0 p=). نقش واسطهای سبک دلبستگی دوسوگرا در رابطة بین طرد مادرانة ادراکشده و طرحوارة محرومیت هیجانی جزئی بود؛ چون این رابطه با اضافهکردن سبک دلبستگی دوسوگرا به رگرسیون کاهش یافت؛ اما هنوز معنادار بود (001/0 p=). این نتایج در قالب جدول 5 ارایه شده است.
جدول 5. رابطة بین طرد مادرانه ادراک شده (مستقل) و طرحوارههای حوزة طرد و بریدگی (وابسته) پس از ورود سبک دلبستگی دوسوگرا به رگرسیون
مستقل |
وابسته |
T |
β |
p-value |
طرد از سوی مادر |
رهاشدگی/ بیثباتی |
216/1 |
118/0 |
227/0 |
|
محرومیت هیجانی |
893/4 |
432/0 |
001/0 |
در گام آخر، نتایج آزمون سوبل نشان داد سبک دلبستگی دوسوگرا با 193/2z= و 02/0 p= به طور معناداری رابطة بین طرد مادرانة ادراکشده و طرحوارة رهاشدگی/ بیثباتی و با 193/2z= و 02/0p= رابطة بین طرد مادرانة ادراکشده و طرحوارة محرومیت هیجانی را وساطت میکند.
بحث و نتیجهگیری
در پژوهش حاضر رابطة بین طرد مادرانة ادراکشده و طرحوارههای رهاشدگی/ بیثباتی و محرومیت هیجانی و نیز نقش واسطهای سبکهای دلبستگی ناایمن در این رابطه بررسی شد. نتایج نشان داد که سبک دلبستگی دوسوگرا نقش واسطهای را در رابطة بین طرد مادرانة ادراکشده وطرحوارههای رهاشدگی/ بیثباتی و محرومیت هیجانی دارد. نقش واسطهای سبک دلبستگی دوسوگرا در رابطة بین طرد مادرانة ادراکشده و طرحوارة رهاشدگی/ بیثباتی به صورت کامل و در رابطة بین طرد مادرانة ادراکشده و طرحوارة محرومیت هیجانی به صورت نسبی بود. نتایج، نقش واسطهای سبک دلبستگی اجتنابی را در رابطة بین طرد مادرانة ادراکشده و طرحوارههای رهاشدگی/ بیثباتی و محرومیت هیجانی نشان نداد.
نتایج حاضر مطابق با تحقیقاتی است که نشان دادهاند بین سبکهای دلبستگی و طرحوارههای ناسازگار رابطه وجود دارد (بلیست و همکاران، 2006؛ حسنی، 1383؛ سیمارد و همکاران، 2011؛ میسون و همکاران، 2007). هماهنگ با تحقیقاتی که به تأثیر سبک دلبستگی در رشد باورها و بازنماییهای کودک دربارة خودش و دیگران اشاره میکنند (سروف[55]، 2005؛ کاسیدی[56]، 1988) مطالعات در حوزة روانشناسی شناختی نشان داده است که بین سبکهای دلبستگی و تعبیر شناختی و سوگیری پاسخ در بزرگسالان (بارت و هولمز، 2001) و نیز باورهای خودارزیابی منفی (ویردن و همکاران، 2008) رابطه وجود دارد. همچنین پژوهش حاضر با پژوهش گمبل و روبرتز (2005) همسو است که نشان داد سبک دلبستگی، نقش واسطهای را در رابطة بین شیوههای فرزندپروری نامناسب و رشد سبکهای شناختی منفی همچون عزت نفس پایین، نگرشهای ناکارآمد و سبک اسنادی منفی دارد.
همانطورکه در بالا ذکر شد، نتایج نشان داده است که سبک دلبستگی دوسوگرا نقش واسطهای را در رابطة بین طرد مادرانة ادراکشده و طرحوارههای رهاشدگی/ بیثباتی و محرومیت هیجانی دارد. نتایج، واسطة معناداری برای طرحوارههای بیاعتمادی/ بدرفتاری، انزوای اجتماعی/ بیگانگی و نقص/ شرم نشان نداده است. همانطورکه در جدول 4 مشاهده میشود، این نتیجه میتواند به خاطر روابط ضعیف بین این طرحوارهها و سبک دلبستگی دوسوگرا باشد که کشف آنها نسبت به روابط قوی سبک دلبستگی دوسوگرا و طرحوارههای رهاشدگی و محرومیت هیجانی مشکلتر بوده است و توان بیشتری نیاز دارد. انتظار میرود که سبک دلبستگی دوسوگرا که با الگوهای کارکرد درونی طرد و پاسخدهی بیثبات و ناکافی مشخص میشود، به میزان ضعیفی این سه طرحواره را که طبق تعریف یانگ و همکاران (2003) با بیاعتمادی به دیگران، احساس بیگانگی و حقارت و نقص مشخص میشوند، پیشبینی کند. با توجه به مفهوم الگوهای کارکرد درونی و تأثیر پاسخدهی و حساسیت چهرة دلبستگی در ساخت الگوهای خود و دیگران میتوان گفت کودکی که از سوی والدینش طرد شده و در مواقع نیاز پاسخ مناسب دریافت نکرده است، احساس میکند که اساساً قابل خواستن نیست، دیگران بیثبات و غیرقابل پیشبینی هستند و در مواقع نیاز حمایت کافی فراهم نخواهند کرد. یافتن نقش واسطهای کامل دلبستگی دوسوگرا در رابطة بین طرد ادراکشده و طرحوارة رهاشدگی/ بیثباتی تأییدی بر نظر هالند و همکاران (2011) است که شکلگیری طرحوارة رهاشدگی را بهطورقوی متأثر از نظریة دلبستگی میدانند.
نتایج پژوهش حاضر نقش واسطهای سبک دلبستگی اجتنابی را در رابطة بین طرد مادرانة ادراکشده و طرحوارههای رهاشدگی/ بیثباتی و محرومیت هیجانی نشان نداد. افراد با سبک دلبستگی اجتنابی با وجود دریافت طرد و انتقاد از سوی والدین، حرکتهای مقابلهای بهتر و بیثباتی کمتری در دیدگاهشان از خود نسبت به افراد دلبستة دوسوگرا دارند (سوچوس و تسالتا، 2008). اگر آنها در استفاده از این روندها موفق باشند، کمبودهای خود و دیگران را نادیده میگیرند و با تأکید بر استقلال و وابستگینداشتن، دیدگاه مثبت خود را حفظ میکنند (راسک و روتبام[57]، 2010)؛ اما از سوی دیگر بیان شده است که این افراد در صورت شکست در روندهای دفاعی مطلوبسازی خود[58] در شناخت و احساس آشفتگیهایشان شکست خواهند خورد. آنها در مقیاسهای خودگزارشی آشفتگی و اضطراب و همچنین طرحوارههای ناسازگار، نمرات پایینتری از افراد دوسوگرا میگیرند؛ درحالیکه طبق گزارش آشنایان، آشفتگی و اضطراب آنها پایین نیست (سیمارد و همکاران، 2011؛ کاسیدی، 1988). بهعلاوه از این حرکت برای اجتناب از اضطراب ناشی از طرد مراقبانشان استفاده میکنند؛ درحالیکه گزارشنشدن این آشفتگی درونی دلیلی بر وجودنداشتن آن نیست.
نتایج به دست آمده میتواند در اصطلاح ناشی از هر دو روی سکة حرکت دفاعی مطلوبسازی در این افراد باشد. ممکن است بزرگسالانی با دلبستگی اجتنابی با استفادة مناسب از حرکات دفاعی، کمبودهای تجربهشده را جبران کرده باشند. از سوی دیگر، طبق مطالعات مذکور میتوان گفت که افراد با دلبستگی اجتنابی به دلیل مشکل در شناخت و احساس حالات درونی خود در پاسخ به مقیاسهای خودگزارشی شامل طرد مادرانة ادراکشده و طرحوارههای ناسازگار مشکل دارند؛ بنابراین پیشنهاد میشودکه مطالعات برای بررسی این افراد از گزارش سایر افراد مطلع نیز استفاده کنند.
یافتههای پژوهش حاضر در استفاده از مفاهیم دلبستگی در نظریات آسیبشناسی و درمانشناختی کاربرد دارد. نظریة دلبستگی در تلفیق با دیدگاههای شناختی فهم بهتری از رشد طرحوارههای شناختی ایجاد خواهد کرد و استفادة بیشتری در زمینة آسیبشناسی خواهد داشت (کورپیتا و بارلو، 1998؛ مین، 2000). همانطورکه دورون و کایروس[59] (2005) اشاره کردهاند در درمانشناختی به نظریة دلبستگی توجه کمی شده است؛ درحالیکه دلبستگیهای ناایمن اساساً به آسیبشناسی مربوط هستند؛ بنابراین سبکهای دلبستگی میتوانند یک بخش معیار برنامة درمانی در طرحواره درمانی ارزیابی شوند؛ مخصوصاً وقتی نشانهها بیانگر وجود طرحوارههای طرد و بریدگی باشند؛ برای مثال، دورون و همکاران (2009) نشان دادهاند که اضطراب دلبستگی با باورهای مربوط به وسواس ارتباط دارد و باید در درمان این بیماری به آن توجه شود. همچنین هالند و همکاران (2011) در پژوهشی که نقش طرحواره درمانی را در اختلال وسواس بررسی میکند به تأثیر زیربنایی دلبستگی در رشد این طرحوارهها اشاره کردهاند.
پژوهش حاضر نیز مانند سایر پژوهشها محدودیتهایی دارد. اول اینکه نتایج بر مقیاسهای خودگزارشی متکی هستند. این موضوع مخصوصاً دربارة متغیر طرد مادرانة ادراکشده صادق است که به صورت گذشتهنگر ارزیابی میشود؛ گرچه روهنر (2004) معتقد است که نمرات خودگزارشی در مقیاس طرد و پذیرش ادراکشده با گزارش مشاهدهگران هماهنگ است. درواقع نظریة طرد و پذیرش روهنر به دیدگاه پدیدارشناختی و ادراک فرد از واقعیت تکیه دارد. محدودیت دیگر که به موضوع قبلی هم مربوط است، استفاده از سبک دلبستگی بزرگسال بهعنوان نمایندة دلبستگی کودکی است؛ گرچه همانطورکه قبلاً ذکر شد، تحقیقات بر ثبات دلبستگی در طول زندگی تأکید دارند (واترز و همکاران 2000؛ هزن و شیور، 1987)، ممکن است سبکهای دلبستگی در شرایطی در طول زندگی تغییر کنند. بررسی نقش سبکهای دلبستگی ایجادشده در کودکی در رشد طرحوارههای ناسازگار باید از طریق تحقیقات طولی تأیید شود. در نهایت همانطورکه بلیست و همکاران (2006) و کارانز و کلیمان[60] (2000) اشاره کردهاند، باید به نقش پدر هم در این زمینه توجه کرد و تحقیقات بعدی میتوانند تأثیر طرد و پذیرش از سوی والدین را بر طرحوارههای ناسازگار بررسی کنند.
[1]Bretherton
[2]Hilgard
[3]Khaleque
[4]Hale et al
[5]Parental Acceptance–Rejection Theory
[6] Rohner
[7]Ripoll-Núñez & Carrillo
[8]Bowlby
[9]internal working models
[10]Bretherton & Munholland
[11]Collins & Read
[12]Barber et al
[13]Wearden et al
[14]Waters et al
[15]Hazen & Shaver
[16]Main
[17]Specht et al
[18]Thimm
[19]Morley & Moran
[20]Barrett & Holmes
[21]Williams & Riskind
[22]Beck
[23]Platts et al
[24]Simard et al
[25]Young
[26]early maladaptive schemas
[27]disconnection and rejection
[28]abandonment/instability
[29]emotional deprivation
[30]mistrust/abuse
[31]social isolation/alienation
[32]defectiveness/shame
[33]ambivalent
[34]Ainsworthetal
[35]Sochos & Tsalta
[36]Haaland et al
[37]Cecero et al
[38]Wright
[39]Crawford
[40]Fowler et al
[41]Chorpita & Barlow
[42]Blissett et al
[43]Mason et al
[44]Gamble & Roberts
[45] paoli
[46]Young Schema Questionnaire Short Form
[47]Schmidt et al
[48]adult attachment interview
[49]secure
[50]anxious/ambivalent
[51]anxious/avoidant
[52]parental acceptance-rejection/control questionnaire
[53] Sobel test
[54]Baron & Kenny
[55]Sroufe
[56]Cassidy
[57]Rusk & Rothbaum
[58]Self idealization
[59]Doron & Kyrios
[60]Carranza&Kilmann