نویسندگان
1 گروه روانشناسی، دانشگاه گیلان، رشت، ایران
2 روانسنجی، دانشگاه علامه طباطبائی، تهران، ایران
3 دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی، دانشگاه محقق اردبیلی، اردبیل، ایران
4 روانشناسی، دانشگاه گیلان، رشت، ایران
چکیده
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
نویسندگان [English]
In contemporary psychology research positive psychology and human abilities has been emphasized. Self-compassion is one of the new variables in the field of positive psychology. The aim of this study was to investigate the role of forgiveness and life satisfaction in explaining self-compassion of students of University of Guilan The statistical population included all students of Guilan University in 2014-2015 academic year, and thus 300 students were selected by multistage cluster sampling and were asked to complete Self-Compassion Scale (Neff, 2003), Forgiveness Scale (Malta & et al, 2003), and Life Satisfaction Scale (Diener & et al, 1985. The results of regression analysis showed that life satisfaction and sensitivity to environmental requirements can predict 9 percent of self-compassion (p<0/05). Lasting hate and tendency to forgiveness are no significant predictors. The fact that some aspects of self-compassion is explained by forgiveness and life satisfaction, forgiveness and life skills training can be improve life satisfaction and self-compassion.
کلیدواژهها [English]
مقدمه
خوددلسوزی[1]، مفهوم جدیدی در روانشناسی شخصیت است که بر اساس نظریات مطرحشده در عقاید بودایی قرار دارد (نیوبای[2]، 2014) و با سازههای روانشناسی مثبت، مرتبط است (یانگ و یوکو[3]، 2016). در غرب، مفهوم دلسوزی بر حسب دلسوزی برای دیگران تعریف میشود، اما سالزبرگ[4] (1997) بیان میکند که در سنتهای شرقی از قبیل آیین بودایی، این مسئله دربارۀ خود فرد نیز بسیار بااهمیت است؛ چراکه انسان با دیگران، ارتباط و وابستگی درونی دارد و بنابراین این امکان وجود ندارد که برای دیگران دلسوزی کند، اما برای خود دلسوزی نکند (به نقل از هافمن و همکاران[5]، 2011).
نف[6] (2003) سازۀ خوددلسوزی را شکلی از پذیرش خود تعریف کرد؛ این سازه نمایانگر گرمی و پذیرش جنبههایی از خود و زندگی خود است که ناخوشایند هستند. مؤلفههای اصلی خوددلسوزی، خودمهربانی[7] یا مهربانی با خود، ویژگی مشترک انسانی[8] و ذهنآگاهی [9]است (نف، 2010). منظور از خودمهربانی این است که زمانیکه فرد آسیب میبیند، شکست میخورد یا احساس بیکفایتی میکند به جای آنکه رنجی را که متحمل شده است، نادیده بگیرد یا خود را به باد انتقاد بگیرد، نسبت به خودش مهربان باشد و خود را درک کند (گرمر[10]، 2009؛ به نقل از نیوبای، 2014). ویژگی مشترک انسانی به عنوان یک مؤلفة خوددلسوزی به این معناست که انسانهایی که نسبت به خود، دلسوزی دارند، درک میکنند که کامل نبودن، شکست خوردن و تجربة سختیهای زندگی غیر قابل اجتناب است؛ بنابراین آنها زمانیکه با تجربههای سخت زندگی مواجه میشوند، به جای آنکه از نرسیدن به اهداف مطلوبشان عصبانی شوند، به این نکته توجه میکنند که انسانها همیشه نمیتوانند در جایگاهی باشند که به نظرشان مطلوب است یا چیزی را که میخواهند به دست بیاورند (نف، 2010). ذهنآگاهی به عنوان مؤلفة سوم خوددلسوزی بیانگر این است که خوددلسوزی به یک دیدگاه متعادل نسبت به احساسهای منفی نیازمند است تا این احساسها نه به طور اغراقآمیز مورد توجه قرار گیرند و نه سرکوب شوند. افراد ذهنآگاه، واقعیات درونی و بیرونی را آزادانه و بدون تحریف ادراک میکنند و توانایی زیادی در مواجهه با دامنۀ گستردهای از تفکرات، هیجانات و تجربهها (خوشایند و ناخوشانید) دارند (رایان و برون[11]، 2003؛ براون و همکاران، 2007؛ به نقل از نجاتی و همکاران، 1391). انسان نمیتواند مشکلات و آسیبهای ایجادشده را نادیده بگیرد و در همان زمان نسبت به آنها احساس دلسوزی نیز داشته باشد و از خود مراقبت کند. فرد با پذیرفتن و توجه به آسیبها به شکل متعادل، گام مؤثری در زمینۀ دستیابی به خوددلسوزی برمیدارد (نف و پومییر[12]، 2012).
یکی از سازههایی که با خوددلسوزی همبستگی مثبت دارد، بخشش[13] است (روکاس و همکاران[14]، 2014). اینرایت و نورث[15] (1998) بخشش را به صورت تغییر جدی در تصمیمگیری برای قطع رفتارهای بدخواهانه نسبت به یک شخص خطاکار تعریف کردهاند. مککالوف و همکاران[16] (2003) بیان کردند که بخشش جهتدادن به انگیزهها است. آنها بخشش را جهتدادن مثبت به انگیزههای منفی دانستهاند که با انگیزههای مصالحهآمیز و مثبت نسبت به فرد خطاکار همراه است. نتایج پژوهش اسکودا[17] (2011) نشان داد که خوددلسوزی، پیشبینیکنندۀ بخشش است؛ همچنین به طور خاص دو مؤلفۀ خودمهربانی و ذهنآگاهی، ارتباط قویتری با بخشش دارند و دو بخش جداییناپذیر درگیر در بخشش محسوب میشوند.
نف و پومییر (2012) بیان کردهاند که بین خوددلسوزی و دلسوزی با بخشش، رابطه وجود دارد. از آنجاییکه هم دلسوزی برای دیگران و هم خوددلسوزی به بازشناسی این مطلب نیازمند است که تمام موجودات بشری غیرکامل هستند، پذیرش و درک خطا و خطاکار احتمالاً فرایند بخشش را تسهیل میکند (روکاس و همکاران، 2014). نظریة غیرموقعیتی یا خصیصهای[18] دربارة بخشش چهارچوب مناسبی را برای توضیح ارتباط بین بخشش و دلسوزی فراهم میکند (تامپسون[19] و همکاران، 2005). این نظریه فرض میکند که بخشش نوعی فرایند پاسخدهی و مقابله با خطاهاست که به موجب آن افراد، روابط منفیشان را تغییر میدهند (اشنایدر[20]، 2002). بر اساس این مدل، دلسوزی نقش انگیزشی در فرایند بخشش دارد. افرادی که آسیب دیدهاند اگر نسبت به خطاکار، احساس دلسوزی کنند ممکن است قادر باشند بر عصبانیت خود غلبه کنند (ورثینگتون و وید[21]، 1999).
حالتهای هیجانی با بخشش همبستهاند (فهر[22] و همکاران، 2010). اکسلاین[23] و همکاران (2003؛ به نقل از روکاس و همکاران، 2014) بیان کردند که احساسهای قوی هیجانهای اجتماعی مثبت مثل همدلی، همدردی و دلسوزی میتواند احساسهای خشمی را که در زمینۀ آسیب برانگیخته میشوند، خنثی کند. بر اساس این اصل هیجانهای منفی به طور منفی و حالتهای هیجانی که مستلزم تمایل برای تجربة حالتهای خلقی مثبت هستند، به طور مثبت با بخشش مرتبطند (روکاس و همکاران، 2014). در واقع بخشش نوعی انتقال هیجانی است که به صورت نتیجة فرایندهای مرتبط با بخشش و سایر هیجانهای اجتماعپسند بین خاطی و فردی که آسیب دیده است، اتفاق میافتد. بنابراین، فرض میشود که دلسوزی برای دیگران با بخشش دیگران مرتبط است؛ به طور مشابه، فردی که با پذیرش فرد دیگری دلسوزی نشان میدهد و عیبها و نابسندگیهای او را میپذیرد، احتمالاً بخشندهتر است (اکسلاین و همکاران، 2008).
در پژوهشی که نف (2003) در آن روایی مقیاس خوددلسوزی را بررسی کرد به این نتیجه رسید که مقیاس خوددلسوزی با مقیاس رضایت از زندگی دینر[24] و همکاران (1985) همبستگی مثبت دارد. رضایت از زندگی، یکی از شاخصهای بهزیستی است که با سلامتی در تعامل کامل قرار دارد و از این رو بین سلامت جسم و روان با رضایت از زندگی رابطة تنگاتنگی وجود دارد (ملندز [25]و همکاران، 2009). بهزیستی ذهنی [26]فرآیندی شناختی است که شامل مقایسة ادراک افراد از موقعیت کنونی خود با انتظاراتشان را شامل میشود و با رضایت از زندگی مرتبط است. هستة بهزیستی خرسندی، رضایت و یا شادی ناشی از عملکرد بهینه است (مکداول[27]، 2010). از نظر دینر (1984) بهزیستی ذهنی به صورت سازهای تعریف میشود که سه مؤلفة رضایت از زندگی، وجود هیجانهای مثبت و نبود هیجانهای منفی را دربرمیگیرد (دینر و همکاران، 1997). افراد هنگامی سطوح بالای رضایت از زندگی را تجربه میکنند که شرایط زندگی آنها با ملاکهایی که برای خود تعیین کردهاند، مطابقت داشته باشد. رضایت از زندگی، جامعترین ارزیابی افراد از شرایط زندگی خود در نظر گرفته میشود (دینر، 2000).
نیکولاس و همکاران (2011) نشان دادند که خوددلسوزی، پیشبینیکنندة قوی کیفیت زندگی و هیجانهای منفی است و یک عامل مهم در سلامت روان محسوب میشود. نف و همکاران (2007) در پژوهشی با عنوان «خوددلسوزی و عملکرد روانشناختی» نشان دادندکه افزایش خوددلسوزی با افزایش بهزیستی روانشناختی مرتبط است. یانگ و یوکو (2016) نشان دادند بین خوددلسوزی و رضایت از زندگی به واسطة امیدواری رابطه وجود دارد و این رابطة مثبت در فرهنگهای مختلف تأیید شده است (یانگ، 2016). این در حالی است که پژوهشهایی هم نشان دادند که خوددلسوزی با سازههای مغایر با رضایت از زندگی مثل افسردگی و اضطراب (آرمیستو و هافمن[28]، 2015) و تنیدگی ادراکشده (فاینالی و همکاران[29]، 2015) همبستگی منفی دارد. آناو[30] (2012) در پژوهش خود روی بیماران دارای دردهای عضلانی بیان کرد که بیماران با خوددلسوزی بالا کمتر شاخصهای منفی دارند و بیشتر احساسها و هیجانهای مثبت را تجربه میکنند؛ در نتیجه هیجانهای مثبت، یک عامل حفاظتی در اشخاصی که درد مداوم دارند، به شمار میآید. البته با وجود این که پژوهشهای بیانشده نشانگر ارتباط مستقیم خوددلسوزی و شاخصهای رضایت از زندگی بودند و نف (2003) نیز نشان داد بین دو مقیاس سنجش خوددلسوزی و رضایت از زندگی همبستگی مثبت وجود دارد، شاپیرو[31] و همکاران (2005) در پژوهش آزمایشی خود بین این دو مقیاس رابطة معناداری نیافتند. خوددلسوزی مفهومی نوظهور در مطالعات روانشناختی است و تاکنون پژوهشهای کمی رابطة خوددلسوزی را با سایر متغیرهای روانشناختی بررسی کردهاند؛ بنابراین این پژوهش با هدف بررسی نقش بخشش و رضایت از زندگی در تبیین خوددلسوزی انجام شده است. فرضیههای مطرحشده در این پژوهش عبارت از این هستند:
فرضیة اول: رضایت از زندگی، پیشبین مثبت و معنادار تغییرات خوددلسوزی است؛
فرضیة دوم: تنفر پایا، پیشبین منفی و معنادار تغییرات خوددلسوزی است؛
فرضیة سوم: حساسیت به مقتضیات محیطی، پیشبین مثبت و معنادار تغییرات خوددلسوزی است؛
فرضیة چهارم: گرایش به بخشیدن، پیشبین مثبت و معنادار تغییرات خوددلسوزی است.
روش پژوهش
طرح پژوهش، توصیفی از نوع همبستگی است. جامعة آماری، تمام دانشجویان دانشگاه گیلان در سال تحصیلی 94-93 بودند که از بین آنها نمونهای به حجم 300 نفر با استفاده از روش نمونهگیری تصادفی خوشهای چندمرحلهای انتخاب شدند. برای تعیین حجم نمونه از میزان انحراف استاندارد و واریانس متغیرهای این پژوهش در تحقیقات مشابه قبلی استفاده شد. تکتک متغیرها با توجه به پیشینة واریانسشان در نمونة دانشجویی مشابه و با توجه به سطح اطمینان 95 درصد و خطای 5 درصد در فرمول تعیین حجم نمونه (n=z2s2/d2) جایگذاری شدند. در نهایت بیشترین حجم محاسبهشده یعنی 300 نفر انتخاب شد. برای اجرای روش نمونهگیری خوشهای چندمرحلهای، دانشگاه گیلان به چهار دانشکدة علوم انسانی، فنی، علوم پایه و کشاورزی خوشهبندی شد. به طور تصادفی از هر دانشکده 15 رشتة تحصیلی و در مرحلة بعد پنج کلاس از میان رشتههای مذکور انتخاب شدند. در نهایت از فهرست اسامی هر کلاس 15 نفر به طور تصادفی انتخاب شدند که در صورت تمایل به تکمیل پرسشنامهها و رضایت استاد، قبل یا بعد از کلاس درس، مقیاسهای ذیل را تکمیل کردند.
خوددلسوزی
این مقیاس 26 گویهای را نف (2003) طراحی کرده است. در آن 6 خردهمقیاس خودمهربانی، خودداوری، ویژگی مشترک انسانی، انزوا، ذهنآگاهی و بیش همانندسازی وجود دارد که در یک طیف 5درجهای لیکرت (تقریباً هرگز= 0 تا تقریباً همیشه= 4)، نظر پاسخگویان را ارزیابی میکند. پژوهشهای مربوط به اعتباریابی مقدماتی این پرسشنامه نشان دادهاند که 6 خردهمقیاس آن همبستگی درونی بالایی دارند و تحلیلهای عاملی تأییدی نشان دادهاند که عامل جداگانة دلسوزی به خود این همبستگی درونی را تبیین میکند. ضریب پایایی بازآزمایی این مقیاس 93/0 است (نف، 2003). در مطالعة نف و همکاران (2008) ضریب آلفای کرونباخ این مقیاس در تایلند و تایوان86/0 و آمریکا 95/0 گزارش شده است. در مطالعة بشرپور و عیسیزادگان (1391) خردهمقیاسهای این پرسشنامه در دامنة 61/0 برای بیش همانندسازی و تا 89/0 برای ذهنآگاهی به دست آمد.
مقیاس رضایت از زندگی
دینر و همکارانش (1985) این مقیاس را ساختهاند که 5 گویه دارد و رضایت فرد از زندگی را در یک طیف لیکرت 7 درجهای (از کاملاً موافق تا کاملاً مخالف) میسنجد. نمرهای که فرد میتواند در این مقیاس به دست آورد، بین 5 تا 45 است. دینر و همکارانش، روایی (به شیوة همگرا و افتراقی) و پایایی این مقیاس را مناسب گزارش کردهاند. سلطانیزاده و همکاران (1385) با استفاده از روش آلفای کرونباخ، پایایی این مقیاس را 78/0 به دست آوردند.
پرسشنامة بخشش
این مقیاس 20 گویه دارد که مالت[32] و همکارانش (2003) آن را طراحی کردهاند و در یک طیف لیکرت 7 درجهای (از کاملاً موافقم تا کاملاٌ مخالفم) نظر پاسخگویانرا ارزیابی میکند. این پرسشنامه، سه خردهمقیاس تنفر پایا، حساسیت به مقتضیات محیطی و گرایش به بخشیدن را شامل میشود. ضریب روایی خردهمقیاسهای تنفر پایا، حساسیت به مقتضیات و گرایش به بخشیدن این آزمون با روش تحلیل عاملی بهترتیب 83/0، 82/0 و 86/0 به دست آمد. ضریب همسانی درونی آن با استفاده از ضریب آلفای کرونباخ برابر با 84/0گزارش شده است (سوارتونو و همکاران[33]، 2007). ضریب آلفای کرونباخ برای بررسی پایایی آزمون در پژوهش پوراسمعلی (1389) روی جمعیت دانشجویی 87/0 حاصل شده است. در پژوهش نتو[34] و همکاران (2013) ضریب آلفای کرونباخ سه خردهمقیاس تنفر پایا، حساسیت به مقتضیات محیطی و گرایش به بخشیدن بهترتیب 84/0، 76/0 و 79/0 گزارش شده است. نسخة 27 سؤالی این مقیاس را ناطقیان و همکاران (1387) اعتباریابی کردند و آلفای کرونباخ 94/0 را برای آن به دست آوردند.
در این پژوهش، ویژگیهای جمعیتشناختی و شاخصهای گرایش مرکزی و پراکندگی با استفاده از روشهای آمار توصیفی بررسی شد. همچنین برای بررسی رابطة متغیرها از همبستگی پیرسون و برای بررسی میزان تبیین واریانس خوددلسوزی با متغیرهای دیگر از روش رگرسیون همزمان استفاده شد.
نتایج
از بین 300 پرسشنامة توزیعشده در نهایت 294 پرسشنامه بعد از حذف مقادیر پرت و ناقص وارد تحلیل شدند. از این تعداد 177 نفر زن و 117 نفر مرد هستند. یعنی 60 درصد از حجم نمونه زن و 40 درصد مرد هستند. میانگین سنی کل گروه 09/22 در دامنة سنی 18 تا 47 سال است. میانگین سنی گروه زنان 81/21 سال با انحراف استاندارد 12/3 در دامنة 18 تا 40 سال است. همچنین میانگین سنی گروه مردان 42/22 سال با انحراف استاندارد 72/4 در دامنة 18 تا 47 سال است. از میان دانشجویان شرکتکننده در پژوهش، 55 نفر در رشتههای فنی، 26 نفر علوم پایه و 79 و 75 نفر هم بهترتیب در رشتههای علوم انسانی و علوم کشاورزی مشغول به تحصیل بودند. 59 نفر از دانشجویان هم رشتة تحصیلی خود را بیان نکردهاند. 257 نفر از اعضای نمونه مجرد بودند که 4/87 درصد از کل شرکتکنندگان را شامل میشود و 37 نفر متأهل بودند. همچنین از کل دانشجویان، 232 نفر، برابر با 9/78 درصد از کل حجم نمونه، بیکار و بقیه شاغل بودند.
در ادامه نتایج تحلیل رگرسیون همزمان برای پیشبینی خوددلسوزی با کمک خردهمقیاسهای بخشش و رضایت از زندگی در جدول1 ارائه شده است.
جدول 1. ضرایب استاندارد در مدل همزمان پیشبینی خوددلسوزی برحسب خردهمقیاسهای بخشش و رضایت از زندگی
مدل |
متغیرها |
beta |
Std. E |
R |
R2 |
t |
sig |
F |
sig |
مدل1 |
رضایت از زندگی |
16/0 |
02/0 |
32/0 |
09/0 |
86/2 |
004/0 |
08/7 |
000/0 |
|
تنفر پایا |
09/0 |
02/0 |
|
|
36/1 |
681/0 |
|
|
حساسیت به مقتضیات محیط ی |
22/0 |
02/0 |
|
|
58/3 |
003/0 |
|
|
|
گرایش به بخشیدن |
03/0 |
02/0 |
|
|
43/0 |
876/0 |
|
|
با توجه به جدول 1 مشاهده میشود که مدل کلی تحلیل رگرسیون برای پیشبینی خوددلسوزی با کمک خردهمقیاسهای بخشش و رضایت از زندگی معنادار است (05/0>p، 08/7= (293، 4) f). ضریب پیشبینی رضایت از زندگی معنادار و مثبت است و این متغیر به طور مستقیم، خوددلسوزی دانشجویان را پیشبینی میکند؛ بهطوریکه یک انحراف معیار افزایش در رضایت از زندگی با 16 درصد افزایش در خوددلسوزی همراه است (004/0=p، 86/2=t)؛ بنابراین فرضیة اول پژوهش تأیید میشود.
تنفر پایا از میان خردهمقیاسهای بخشش، بدون ضریب پیشبینی معنادار است؛ در نتیجه فرضیة دوم پژوهش تأیید نمیشود. ضریب پیشبینی حساسیت به مقتضیات محیطی معنادار است و خوددلسوزی دانشجویان را به طور مثبت پیشبینی میکند؛ بهطوریکه هر یک انحراف معیار افزایش در حساسیت به مقتضیات محیطی با 22 درصد افزایش در خوددلسوزی همراه است (003/0=p، 58/3=t)؛ در نتیجه فرضیة سوم تأیید میشود. گرایش به بخشیدن، ضریب پیشبینی معنادار برای پیشبینی خوددلسوزی ندارد؛ در نتیجه فرضیة چهارم پژوهش تأیید نمیشود؛ بنابراین خردهمقیاس حساسیت به مقتضیات محیطی در کنار رضایت از زندگی به طور مثبت و معنادار 9 درصد از تغییرات واریانس متغیر خوددلسوزی در بین دانشجویان دانشگاه گیلان را تبیین میکند.
بحث و نتیجهگیری
پژوهش حاضر با هدف بررسی رابطة خوددلسوزی با بخشش و رضایت از زندگی انجام شد. نتیجة کلی رگرسیون همزمان برای پیشبینی خوددلسوزی از طریق رضایت از زندگی و خردهمقیاسهای بخشش، معنادار است. این نتایج به طور صریح با نتایج پژوهشهای روکاس و همکاران (2014)، اینرایت و نورث (1998) و اسکودا (2011) که نشان دادند بین بخشش و خوددلسوزی همبستگی مثبت و معنادار وجود دارد، همسو است. با توجه به اینکه از لحاظ مفهومسازی بین دلسوزی برای دیگران و خوددلسوزی اشتراک زیادی وجود دارد و مشخص شده است که این امکان وجود ندارد که فرد برای دیگران دلسوزی کند، اما برای خوددلسوزی نکند (هافمن و همکاران، 2011)، بنابراین این نتایج به طور ضمنی و با واسطه با نتیجة پژوهشهایی که بیانگر رابطة مثبت و معنادار بین دلسوزی برای دیگران و بخشش هستند (از جمله نف و پومییر، 2013؛ رونگدویین[35] و رونگدویین، 2013 و اکسلاین و همکاران، 2008) نیز همسو است.
در تبیین این یافتهها به تشابه بین مفهوم خوددلسوزی و مؤلفههای آن با بخشش اشاره میشود. فردی که خوددلسوزی میکند، زمانیکه تجربة بدی دارد یا وظیفة مهمی را فراموش کرده است، به جای آنکه رنج روحی خود را فراموش کند و با نامهربانی دربارة خود قضاوت کند، دیدگاه ذهنی خود را به سمت این طرز فکر تغییر میدهد که چگونه در شرایط سخت فعلی دست از انتقادکردن از خود بردارد و با انجام رفتارهای سازشیافته از خود مراقبت کند. چنین دیدگاهی در یک فرد خوددلسوز نشاندهندة این است که او با خود صادق بوده، ماهیت انسانی خود را پذیرفته است و اشتباه را ویژگی مشترک تمام انسانها میداند. چنین دیدگاهی سبب میشود فرد خود را در برابر شکستها، از دست دادنها و جاماندن از اهداف مطلوب سرزنش نکند. طبق تعریفهایی که از بخشش شده است یک فرد بخششگر نیز مانند یک فرد خوددلسوز چون اشتباه و خطا را یک ویژگی انسانی غیرقابلاجتناب میداند میتواند فرد خاطی را ببخشد و کمتر قضاوت منفی و پیشداوری داشته باشد.
فردی که میبخشد این آمادگی را دارد که میزان عصبانیت خود را نسبت به فردی که به صورت ناعادلانه و غیرمنصفانه موجب رنجش او شده است، وارسی کند. برای فرد رنجیده تشخیص اینکه تا چه اندازه عصبی است، بسیار دردناک است، ولی بخشیدن لازمهاش این نیست که وانمود کند چیزی اتفاق نیفتاده و یا اینکه خود را ازدرد و رنج ناشی از خلاف دیگران پنهان کند، بلکه فرد در اثر خطاکردن دیگران آسیب دیده است و لازم است دربارة این آسیبها با خودش روراست باشد تا بتواند او را ببخشد (انرایت و کویل[36]، 1998). در خوددلسوزی نیز ذهنآگاهی به فرد کمک میکند تا بدون پیشداوری نسبت به موقعیت به افکار و احساسهایش همانگونه که هست نگاه کند و بدون اینکه آنها را سرکوب یا انکار کند، آنها را بپذیرد. بنابراین فرد با پذیرفتن و توجهکردن به آسیبها به شکل متعادل، گام مؤثری در زمینة دستیابی به خوددلسوزی برمیدارد. در واقع فرد خوددلسوز دیدگاه متعادلی نسبت به احساسهای منفیش پیش میگیرد تا این احساسها نه به طور اغراقآمیز مورد توجه قرار گیرند و نه سرکوب شوند (نف، 2010).
همچنین ضریب رگرسیون مشاهدهشده بین خوددلسوزی با رضایت از زندگی هم مثبت و معنادار است. این یافته با نتیجة پژوهش نف (2003) که نشان داد مقیاس خوددلسوزی با مقیاس رضایت از زندگی همبستگی مثبت دارد، همسو است. علاوه بر آن به طور تقریبی با نتایج پژوهشهای یانگ و یوکو (2016)؛ یانگ (2015)؛ نیکولاس و همکاران (2011)؛ نف و همکاران (2007)؛ لیری[37] و همکاران (2007) و آناو (2012) که نشان دادند هیجانهای مثبت و بهزیستی روانشناختی با خوددلسوزی ارتباط مثبت دارند و پژوهشهایآرمیستو[38] و هافمن (2015) و فاینالی و همکاران (2015) که نشان دادند خوددلسوزی با سازههای مغایر با رضایت از زندگی مثل افسردگی، اضطراب و تنیدگی ادراکشده همبستگی منفی دارد نیز همسو است.
انسانها همیشه نمیتوانند چیزی که به نظرشان مطلوب است، باشند یا چیزی را که میخواهند به دست بیاورند. زمانیکه این واقعیت نادیده گرفته میشود، رنج ناشی از ناکامی به شکل تنیدگی، ناامیدی و خودانتقادی افزایش پیدا میکند. اما یک فرد خوددلسوز زمانیکه آسیب میبیند، شکست میخورد یا احساس بیکفایتی میکند، به جای آنکه رنجی را که متحمل شده است، نادیده بگیرد یا خود را به باد انتقاد بگیرد، نسبت به خودش مهربان است و خود را درک میکند و واقعیت را با مهربانی و همدلی میپذیرد. چنین فردی آرامش روانی بیشتری را تجربه میکند (نف، 2010) و همراه با این آرامش روانی، هیجانهای مثبت و رضایت از زندگی افزایش مییابد. همچنین افراد با خوددلسوزی بالا احساس خوبی نسبت به خود و افراد با خوددلسوزی پایین احساس بدی نسبت به خود دارند (نف، 2003). نتایج تحلیل رگرسیون همزمان نیز نشان داد رضایت از زندگی و بخشش به طور مستقیم خوددلسوزی را پیشبینی میکنند که با توجه به رابطة مثبت معنادار بین رضایت از زندگی و بخشش با خوددلسوزی این قدرت پیشبینی دور از انتظار نیست. کسی که نتواند ببخشد خوددلسوزی کمتری نشان میدهد و نبخشیدن زمینه را برای تشدید مؤلفههای خودداوری، انزوا و بیشهمانندسازی مقیاس خوددلسوزی فراهم میآورد (میستلر[39]، 2010).
همانطور که بیان شد بین رضایت از زندگی و بخشش با خوددلسوزی رابطة مثبت وجود دارد. همچنین خوددلسوزی سیستم تهدید را (که با احساس ناامنی و دفاع، مرتبط است) غیرفعال و خنثی و سیستم خودآرامشبخشی را (که با احساس دلبستگی امن، سالم و سیستم اوکسی توسین تسکیندهنده، مرتبط است) فعال میکند (گیلبرت[40]، 2005). با در نظر گرفتن این عوامل، پیشنهاد میشود با بهکارگیری آموزشهایی مانند آموزش مهارتهای زندگی در جهت افزایش رضایت از زندگی و به دنبال آن افزایش خوددلسوزی گام برداشته شود. انتقامگرفتن پاسخ طبیعی انسان در برابر خطای دیگران است؛ اما مشخص شده است که بخشش با بسیاری از شاخصهای روانشناسی مثبت، ارتباط مستقیم و با تنیدگی و آسیب روانی ارتباط منفی دارد. به علاوه از یکسو در فرهنگ ایرانی - اسلامی همواره بر عفو و بخشش تأکید میشود و بخشش یک فضیلت اخلاقی محسوب میشود و از سوی دیگر، این ویژگی قابل آموزش است. با توجه به این مباحث، پیشنهاد میشود دستاندرکاران تعلیم و تربیت به آموزش بخشودگی در دانشگاهها توجه بیشتری نشان دهند و حتی رواندرمانگران و مشاوران نیز میتوانند در درمان تعارضهای بین فردی از بخشش درمانی و درمان شناختی مبتنی بر ذهن دلسوز (گیلبرت، 2005) بهره ببرند که بر مراقبت و توجه تأکید دارد و فرایندهای درونی دلسوزانهای را پیشنهاد میکند.
انجام این پژوهش با محدودیتهایی نیز روبهرو بوده است؛ از جمله اینکه نمونة پژوهش به جامعة دانشجویان دانشگاه گیلان محدود میشد. بنابراین در تعمیم نتایج به سایر اقشار جامعه و دانشجویان سایر شهرها باید با احتیاط عمل کرد. جمعآوری دادهها بر اساس مقیاسهای خودگزارشدهی انجام شده است که در این گزارشها به دلیل دفاعهای ناخودآگاه، تعصب در پاسخدهی و شیوههای معرفی شخصی امکان تحریف وجود دارد؛ بنابراین پیشنهاد میشود که در پژوهشهای آینده از جامعة غیردانشجویی نیز نمونههایی انتخاب و بررسی شود و از سایر روشهای جمعآوری دادهها مثل مصاحبه و مشاهده کمک گرفته شود تا به تعمق یافتهها افزوده شود. با توجه به اینکه متغیر خوددلسوزی، متغیر نسبتاً جدیدی در حیطة پژوهشهای روانشناختی است، در مباحث روانشناختی پیشینة زیادی دربارة این متغیر وجود ندارد؛ بنابراین پیشنهاد میشود پژوهشهای بعدی رابطة این متغیر با سایر متغیرهای روانشناختی را بررسی کنند تا دید وسیعتری دربارة این متغیر و متغیرهای همگون آن به دست آید.
قدردانی
از این طریق از دانشجویان شرکتکننده در پژوهش و تمام کسانی که به انجام این پژوهش یاری رساندند، قدردانی میشود.
[1] Self-compassion
[2] Newby
[3] Young & Yu Kou
[4] Salzberg
[5] Hofmann & etal
[6] Neff
[7] Self-kindness
[8] Common-humanity
[9] Mindfulness
[10] Germer
[11] Ryan & Brown
[12] Pommier
[13] Forgiveness
[14] Roxas & et al
[15] Enright & North
[16] Mccullough & et al
[17] Skoda
[18] Dispositional theory
[19] Thompson
[20] Synder
[21] Worthington & Wade
[22] Fehr
[23] Exline
[24] Diner & et al
[25] Melendez
[26] Subjective well being
[27] McDowel
[28] Arimitsu & Hofmann
[29] Finlay-Jones etal
[30] Anav
[31] Shapiro
[32] Mullet
[33] Suwartono & et al
[34] Neto
[35] Rungduin
[36]Enright & Coyle
[37] Leary
[38] Arimitsu and Hofmann
[39] Mistler
[40] Gilbert