پیش‌بینی کیفیت زندگی روانی براساس طرحواره نقص/ شرم با میانجی‌گری خصیصه هوش‌هیجانی و راهبردهای مقابله با استرس با استفاده از مدل‌سازی معادله ساختاری

نویسندگان

1 دانشجوی کارشناسی ارشد روان‌شناسی بالینی، دانشگاه تهران، تهران، ایران

2 استادیار روانشناسی بالینی، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران

3 دانشجوی دکتری روان‌شناسی عمومی، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران

چکیده

طرحواره‌های ناسازگار اولیه، یکی از عوامل مختل‌کننده کیفیت زندگی افراد است، اما مکانیسم این آسیب‌پذیری به خوبی شناخته نشده است. هدف از پژوهش حاضر، بررسی خصیصه هوش هیجانی و راهبردهای مقابله با استرس به عنوان عوامل میانجی بین طرحواره ناسازگار اولیه نقص/ شرم و کیفیت زندگی روانی بود. بدین منظور 245 نفر از زنان و مردان ساکن شهر اصفهان با استفاده از روش نمونه‌گیری در دسترس انتخاب شدند و پرسشنامه خصیصه هوش هیجانی پترایدز و فارنهام ـ فرم کوتاه (TEIQue-SF)، پرسشنامه مقابله با شرایط استرس‌زا (CISS)، فرم کوتاه پرسشنامه کیفیت زندگی سازمان بهداشت جهانی (WHOQOL-BREF) و فرم کوتاه پرسشنامه طرحواره‌های ناسازگار اولیه یانگ (YSQ-SF) را پر کردند. تحلیل داده‌ها نشان داد که مدل اولیه پژوهش به اصلاح نیاز دارد و تنها هوش هیجانی می‌تواند به عنوان میانجی عمل کند. ضریب مسیر استاندارد از طرحواره نقص به هوش هیجانی برابر 55/0- و از هوش هیجانی به مقابله مساله‌مدار، مقابله هیجان‌مدار و کیفیت زندگی روانی به ترتیب برابر 49/0، 59/0-، 78/0 بود (05/0 >p). نتایج به دست آمده دلالت بر این دارد که با آموزش هوش هیجانی می‌توان کیفیت زندگی روانی و راهبردهای مقابله با استرس افرادی را که دارای طرحواره نقص هستند، بهبود بخشید.
 

کلیدواژه‌ها


عنوان مقاله [English]

The Prediction of Mental Quality of Life Based on Defectiveness/Shame Schema with Mediating Role of Emotional Intelligence and Coping Strategies by Means of Structural Equations Modeling

نویسندگان [English]

  • S Dehghani 1
  • Z Izadikhah 2
  • M.S Akhbari 3
1 clinical psychology student, University of Tehran, Tehran, Iran.
2 assistant professor of clinical psychology, University of Isfahan, Isfahan, Iran
3 Phd student of Jeneral psychology, University of Isfahan, Isfahan, Iran
چکیده [English]

Early maladaptive schema is assumed to be a disrupting factor for quality of life. Yet, the mechanism of this vulnerability is not well known. The purpose of this study was to investigate the  characteristic of emotional intelligence and coping strategy with stress as a mediator between early maladaptive defectiveness/ shame and mental quality of life. Participants were 245 men and women in Isfahan who were selected as the sample by availability sampling method. They completed the Petrides and Furnham's Trait Emotional Intelligence Questionnaire-Short Form (TEIQue-SF), Coping Inventory for stressful situation (CISS) and WHO Quality of Life-BREF (WHOQOL-BREF) and Young Schema Questionnaire-Short Form (YSQ-SF). Data was analyzed by means of structural equation modeling. The results indicated that the suggested model of study needs modification and only emotional intelligence was the mediator. Standard path coefficient of defectiveness/shame schema to emotional intelligence was -0.55 and emotional intelligence to problem focused coping, emotion focused coping and mental quality of life were 0.49, -0.59 and 0.78 (p<0.05). Based on results, emotional intelligence training can improve mental quality of life and coping strategies in people who have early defectiveness/shame maladaptive schema.

کلیدواژه‌ها [English]

  • defectiveness/shame schema
  • trait emotional intelligence
  • coping strategies
  • mental quality of life

در پژوهش‌های روان‌شناختی بررسی رابطه بین عوامل شخصیتی سازگار و ناسازگار با سلامتی تاریخچه‌ای طولانی دارد (فارنهام و هیون[1]، 1999؛ اسمیت[2]، 2006). پژوهش‌های اخیر به شناسایی و بررسی متغیرهای میانجی بین عوامل شخصیتی و مفاهیم مرتبط با سلامت پرداخته‌اند (گرون و همکاران[3]، 2008)، با وجود این هنوز پیشینه تجربی اندکی در این زمینه وجود دارد (اسمیت، 2006) و لازم است که تمرکز پژوهش‌های آینده در این حوزه قرار گیرد (گرون و همکاران، 2008).

یکی از نظریه‌هایی که در زمینه شخصیت، آسیب‌شناسی روانی و روان‌درمانی مطرح شده، مدل طرحواره درمانی یانگ[4] است که مفهوم اساسی آن طرحواره‌های ناسازگار اولیه[5] است. در پژوهش‌های مختلف طرحواره‌های ناسازگار اولیه به عنوان یکی از عوامل تاثیرگذار بر بهزیستی روان‌شناختی افراد در نظر گرفته شده‌اند، اما آنچه به خوبی فهمیده نشده، مکانیسم این آسیب‌پذیری است. هدف از پژوهش حاضر، بررسی نقش واسطه‌ای خصیصه هوش هیجانی[6] و راهبردهای مقابله با استرس[7] در رابطه بین طرحواره نقص/ شرم[8] و کیفیت زندگی روانی و قرار دادن آن‌ها در یک مدل جامع است.

برخی از پژوهش‌های پیشین، رابطه این مفاهیم را به‌صورت پراکنده و دو به دو بررسی و نتایج مختلفی را گزارش کرده‌اند، اما تاکنون در هیچ پژوهشی روابط پیچیده و چندگانه این متغیرهای مهم و تاثیرگذار بر کیفیت زندگی روانی بررسی نشده است و در پژوهش حاضر سعی بر این است که این روابط پراکنده در یک مدل جامع و کاربردی منسجم شود.

طرحواره ناسازگار نقص/ شرم، یکی از طرحواره‌های حوزه طرد و بریدگی[9] است که در مطالعات توجه ویژه‌ای به آن شده است. افرادی که طرحواره نقص/ شرم دارند، احساس می‌کنند افرادی ناقص، حقیر یا بی‌ارزش‌اند و اگر خود را در معرض نگاه دیگران قرار دهند، بدون شک طرد می‌شوند. این طرحواره معمولاً با احساس شرم نسبت به نقایص ادراک شده همراه است. این نقص‌ها و کمبودها ممکن است شخصی (مثل خودخواهی، تکانه‌های پرخاشگرانه، تمایلات جنسی غیرقابل‌قبول) یا عمومی (مثل ظاهر غیرجذاب، نابرازندگی اجتماعی) باشند (یانگ و همکاران، 2003). این طرحواره ناسازگار با بسیاری از حالات روان‌شناختی منفی، مانند: روان‌رنجوری (تیم[10]، 2010)، افسردگی (کلمن[11]، 2010)، خودشیفتگی پنهان و آشکار، اختلال شخصیت اجتماعی ثانویه (تورس[12]، 2002) و اختلال شخصیت مرزی (نوردال و همکاران[13]، 2005) رابطه مثبت دارد.

همچنین، پژوهش‌ها حاکی از رابطه منفی طرحواره ناسازگار نقص با کیفیت زندگی در افراد چاق (بیدادیان و همکاران، 2011) و رضایت از زندگی (صحرایی و همکاران، 2010) است که از جمله شاخص‌های سلامت روان‌اند. بنا به تعریف سازمان بهداشت جهانی، کیفیت زندگی، درک افراد از موقعیت خود در زندگی از نظر فرهنگ، سیستم ارزشی که در آن زندگی می‌کنند، اهداف، انتظارات، استانداردها و اولویت‌هایشان است که کاملاً فردی بوده و توسط دیگران قابل مشاهده نیست (بونومی و همکاران [14]، 2000).

کیفیت زندگی روانی، یکی از ابعاد کیفیت زندگی است که شامل مواردی، چون: عدم ترس و اضطراب و افسردگی است و از جمله متغیرهای مهم در روان‌شناسی مثبت‌نگر است که سلامت روانی افراد را منعکس می‌کند (فایرس و ماچین[15]، 2000). با توجه به آنچه گفته شد، انتظار می‌رود بین طرحواره نقص/ شرم و کیفیت زندگی روانی رابطه منفی وجود داشته باشد.

هوش‌هیجانی و راهبردهای مقابله با استرس، از جمله متغیرهای مهمی هستند که در پژوهش‌های مختلف در رابطه بین عوامل مربوط به شخصیت و پیامدهای روان‌شناختی نقش مهمی ایفا کرده‌اند (ساکلوفسکی و همکاران[16]، 2012؛ مک‌کان و همکاران[17]، 2011؛). در ادبیات، هوش‌هیجانی به دو صورت خصیصه و توانایی[18] مفهوم‌سازی شده است (پترایدز و فارنهایم[19]، 2003؛ مایر و همکاران[20]، 1999). توانایی هوش‌هیجانی به مهارت فرد در ادراک، فهم، استفاده و مدیریت هیجان‌ها اشاره دارد و مانند دیگر هوش‌های استاندارد است که از طریق مقیاس‌های عملکرد سنجیده می‌شود (مایر و همکاران، 2008)، در حالی‌که رویکرد خصیصه که رویکرد جدیدتری است، هوش‌هیجانی را به صورت مجموعه‌ای از تمایلات و مزاج‌های رفتاری در نظر می‌گیرد که بر توانایی شخص در تشخیص، پردازش و استفاده از اطلاعات هیجانی و ادراکی فرد متمرکز است که با ابعاد شخصیتی اساسی مرتبط است و از طریق ابزارهای خودگزارشی اندازه‌گیری می‌شود (پترایدز و فارنهام، 2003).

رویکرد پژوهش حاضر به هوش هیجانی رویکرد خصیصه است که برای سنجش آن از پرسشنامه پترایدز و فارنهام (2001) استفاده شده است و هوش هیجانی را از طریق چهار بعد به نام‌های درک عواطف خود و دیگران، کنترل عواطف، مهارت‌های اجتماعی و خوش‌بینی اندازه می‌گیرد. شواهد محکمی از وجود رابطه بین هوش هیجانی و عوامل مرتبط با کیفیت زندگی و سلامت روانی حمایت می‌کند (مارتین و همکاران[21]، 2010).

برای مثال، هوش‌هیجانی بالاتر با عملکرد روان‌شناختی بهتر و بهزیستی بیشتر (آستین و همکاران[22]، 2005؛ پالمر و همکاران[23]، 2002)، کیفیت زندگی روانی، فیزیکی و اجتماعی بالاتر (اکسترمرا و فرناندز ـ بروکال[24]، 2002؛ یوسفی و صفری، 1388)، افسردگی کمتر (شات و همکاران[25]، 1998) و عزت نفس بیشتر (شات و همکاران، 2002) رابطه دارد. از سوی دیگر، پژوهش‌ها رابطه بین خصیصه هوش‌هیجانی با ابعاد شخصیتی را که هسته عاطفی قوی دارند (از جمله روان‌رنجوری) نیز نشان داده است (ساکلوفسکی و همکاران، 2003؛ شات و همکاران، 1998؛ شفیعی‌تبار و همکاران، 1387) و با توجه به ادبیات انتظار می‌رود که هوش‌هیجانی در رابطه بین طرحواره ناسازگار نقص و کیفیت زندگی روانی به عنوان عامل میانجی عمل کند. پژوهش‌های پیشین اندکی که در زمینه‌های مشابه انجام شده، میانجی‌گری هوش‌هیجانی را در رابطه بین صفات شخصیت و سلامتی تایید کرده است (جانسون و همکاران[26]، 2009؛ گرون و همکاران، 2008).

علاوه بر هوش هیجانی، راهبردهای مقابله با استرس، متغیر مهم دیگری است که مطابق با نظریه لازاروس و فولکمن [27](1984) به عنوان کوشش‌های رفتاری و شناختی برای مدیریت کردن تقاضاهای بیرونی و درونی که به عنوان فشارزا یا فراتر از منابع فرد در نظر گرفته شده‌اند، تعریف شده است و به‌طور عمده به دو مقوله مساله‌مدار و هیجان‌مدار تقسیم می‌شود. شخصیت ما بر ارزیابی موقعیت و در نتیجه، انتخاب راهبرد مقابله‌ای تاثیر می‌گذارد.

طرحواره‌های ناسازگار نیز - که زیربنای مشکلات و اختلالات شخصیت هستند- تحت موقعیت‌های استرس‌زا و شرایط خاص فعال می‌شوند، به عنوان الگویی برای پردازش تجارب و رویدادها عمل می‌کنند و فرد تجربیات خود را بر اساس آن‌ها تفسیر می‌نماید (اسمیت و جوینر[28]، 2004).

بنابراین، فعال شدن طرحواره‌های ناسازگار بر انتخاب راهبرد مقابله‌ای تاثیر می‌گذارد؛ همچنان‌که در پژوهش کامارا و کالوت[29] (2012) رابطه طرحواره‌ها، از جمله طرحواره ناسازگار نقص/ شرم و راهبردهای مقابله‌ای نشان داده شده است.

راهبردهای مقابله‌ای، علاوه بر عوامل مربوط به شخصیت بر کیفیت زندگی در گروه‌های مختلف نیز اثر می‌گذارد (محمودی و همکاران، 1382؛ لارهون و همکاران[30]، 2011) ؛به گونه‌ای که مقابله مساله‌مدار با سازگاری، سلامت و کیفت زندگی‌روانی رابطه مثبت و مقابله هیجان‌مدار با آن‌ها رابطه منفی دارد (پانته و همکاران[31]، 2011).

بنابراین، انتظار می‌رود که راهبردهای مقابله‌ای در رابطه بین طرحواره ناسازگار اولیه نقص/ شرم و کیفیت زندگی روانی مانند هوش‌هیجانی به عنوان عامل میانجی عمل کند. علاوه بر مطالب فوق، پژوهش‌های بسیاری حاکی از وجود رابطه میان هوش‌هیجانی و راهبردهای مقابله با استرس هستند (دیویس و هامفری[32]، 2012؛ سیاروچی و همکاران[33]، 2002؛ پاو و کروچر[34]، 2003) و نتایج به دست آمده نشان می‌دهد که خصیصه هوش‌هیجانی بر انتخاب راهبردهای مقابله‌ای تاثیر می‌گذارد (میکولاژاک و همکاران[35]، 2006)؛ به گونه‌ای که افراد با هوش‌هیجانی بالا به واسطه توانمندی‌های خود در زمینه درک و تنظیم هیجان‌ها از راهبردهای مقابله‌ای مثبت مانند مقابله مساله‌مدار استفاده می‌کنند و به میزان کمتری در راهبردهای مقابله‌ای ناسازگارانه همچون مقابله هیجان‌مدار درگیر می‌شوند (گوهم و همکاران[36]، 2005). بر اساس پیشینه تحقیق و روابط دو به دو میان متغیرهای پژوهش، الگوی اولیه پژوهش به صورتی که در شکل (1) نشان داده شده است، ترسیم می‌شود. بدین ترتیب، هدف از پژوهش حاضر، بررسی برازش و تطابق مدل پژوهش با داده‌های به دست آمده است و در واقع، به‌صورت کلی سؤال اصلی پژوهش به این صورت مطرح می‌شود که آیا راهبردهای مقابله با استرس و خصیصه هوش هیجانی قادرند رابطه‌ بین طرحواره ناسازگار اولیه نقص/ شرم و کیفیت زندگی روانی را میانجیگری کنند یا خیر؟ همچنین، فرضیه‌های پژوهش بر اساس مسیرهای ذکر شده به‌صورت زیر است:

فرضیه اول: طرحواره نقص/ شرم مقابله مساله‌مدار را پیش‌بینی می‌کند.

فرضیه دوم: طرحواره نقص/ شرم مقابله هیجان‌مدار را پیش‌بینی می‌کند.

فرضیه سوم: طرحواره نقص/ شرم خصیصه هوش‌هیجانی را پیش‌بینی می‌کند.

فرضیه چهارم: خصیصه هوش‌هیجانی مقابله مساله‌مدار را پیش‌بینی می‌کند.

فرضیه پنجم: خصیصه هوش‌هیجانی مقابله هیجان‌مدار را پیش‌بینی می‌کند.

فرضیه ششم: مقابله هیجان‌مدار کیفیت زندگی‌روانی را پیش‌بینی می‌کند.

فرضیه هفتم: مقابله مساله‌مدار کیفیت زندگی روانی را پیش‌بینی می‌کند.

فرضیه هشتم: خصیصه هوش‌هیجانی کیفیت زندگی‌روانی را پیش‌بینی می‌کند.

فرضیه نهم: مدل تدوین شده با داده‌ها برازش دارد.

 

 

شکل 1. رابطه‌ طرحواره نقص و کیفیت زندگی روانی با میانجیگری مقابله ‌مساله مدار، مقابله هیجان مدار و هوش هیجانی

 


روش

پژوهش حاضر از نوع توصیفی ـ همبستگی بود.

جامعه پژوهش حاضر، تمامی مردان و زنان 20 تا 35 ساله ساکن شهر اصفهان در سال 91 هستند که از این میان 250 نفر به عنوان نمونه و با استفاده از روش نمونه‌گیری در دسترس انتخاب شدند. نمونه پژوهش به علت حضور قشرهای مختلف افراد در پارک‌ها، از پارک‌های مناطق شمال، جنوب، شرق و غرب شهر اصفهان جمع‌آوری شد؛ بدین صورت که پس از کسب رضایت از آزمودنی‌ها از آن‌ها خواسته شد که پرسشنامه‌های پژوهش را تکمیل کنند. محاسبه تعداد اعضای نمونه در مدل‌سازی معادله ساختاری، بر اساس نظر مولر[37] (1996؛ به نقل از قاسمی، 1389) بر اساس نسبت حجم نمونه به پارامترهای آزاد است. حداقل این نسبت، 5 به 1 و حداکثر آن 20 به 1 است. مدل مفروض در پژوهش کنونی 20 پارامتر آزاد دارد، بنابراین، حداقل حجم نمونه مورد نیاز 100 و حداکثر آن 400 نفر است و پژوهشگران مقداری بینابین این مقدار را انتخاب کرده و نمونه‌ای 250 نفره را برگزیدند. پنج پرسشنامه به عللی همچون ناقص‌بودن حذف شد و نمونه نهایی به 245 نفر رسید. از این تعداد 56 نفر مرد (23%) و 189 نفر (77%) زن بودند که میانگین سنی آن‌ها 7/26 و انحراف استاندارد آن‌ها 46/7 بود. همچنین، 61% افراد نمونه مجرد و 39% متاهل بودند. داده‌های حاصل با استفاده از روش مدل‌سازی معادله ساختاری تحلیل شدند.

ابزارهای پژوهش

فرم کوتاه پرسشنامه طرحواره‌های ناسازگار اولیه یانگ (YSQ-SF): این پرسشنامه که توسط یانگ ساخته شده، شامل 75 ماده است و پانزده طرحواره ناسازگار اولیه را ارزیابی می‌کند. هر ماده به کمک شش گزینه درجه‌بندی می‌شود (یک: کاملاً در مورد من نادرست است تا شش: کاملاً در مورد من درست است). اولین ارزیابی روان‌سنجی YSQ-SF پایایی آزمون ـ بازآمون مناسب (در دامنه‌ای از50/0 تا 82/0) و همبستگی درونی (ضریب آلفای کرونباخ در دامنه 83/0 تا 96/0) را نشان داده است (اسمیت و همکاران، 1995). در ایران نیز آهی و همکاران (1386) ساختار عاملی و روایی سازه آن را تایید کردند و آلفای کرونباخ برای هر یک از طرحواره‌ها را در دامنه‌ای از 69/0 تا 83/0 به دست آوردند.

پرسشنامه مقابله با شرایط استرس‌زا (CISS):این پرسشنامه که توسط اندلر و پارکر[38] (1990) ساخته‌ ‌شده، شامل 48 ماده است که سه راهبرد مقابله‌ای را اندازه‌گیری می‌کند: مقابله مساله‌مدار که با مشکل سر و کار دارد، مقابله هیجان‌مدار که بر نتایج هیجانی تمرکز می‌کند (مانند عصبانی یا ناراحت‌شدن) و مقابله اجتنابی که تلاش برای اجتناب از مشکل است. هر ماده به‌وسیله پنج گزینه درجه‌بندی می‌شود و هر مقوله شامل 16 ماده است.

کاسوی و اندلر[39] (2000)، روایی و اعتبار آن را در حد قابل‌قبولی گزارش دادند. در ایران نیز قریشی‌راد (1389) ضریب آلفای کرونباخ را برای کل مقیاس 83/0 و برای خرده مقیاس‌های مقابله مساله‌مدار، هیجان‌مدار و اجتنابی به ترتیب 86/0، 81/0 و 79/0 گزارش کرده است.

پرسشنامه کیفیت زندگی (WHOQOL-BREF): یک پرسشنامه 26 سؤالی است که چهار حیطه سلامت جسمانی، سلامت روانی، روابط اجتماعی و سلامت محیط را ارزیابی می‌کند که در پژوهش حاضر، فقط حیطه سلامت روانی که مربوط به تصور در مورد شکل ظاهری، احساسات منفی و مثبت، اعتماد به نفس، تفکرات، یادگیری، حافطه و وضعیت روانی است، مورد توجه قرار گرفته است.

دو سؤال اول این پرسشنامه به هیچ یک از این حیطه‌ها تعلق ندارد و وضعیت سلامت و کیفیت زندگی را به شکل کلی ارزیابی می‌کند. در هر حیطه، امتیازی به تفکیک معادل 4 تا 20 به دست می‌آید که در آن 4 نشانه بدترین و 20 نشانه بهترین وضعیت کیفیت زندگی در حیطه مورد نظر است.

پایایی این پرسشنامه در ایران توسط نجات و همکاران (1385) در حیطه‌های جسمانی، روانی و محیطی بالای 7/0 و در حیطه روابط اجتماعی 55/0 گزارش شده است.

پرسشنامه خصیصه هوش‌هیجانی پترایدز و فارنهام - فرم کوتاه (TEIQue-SF): این پرسشنامه یک مقیاس خودسنجی است که برای اندازه‌گیری خصیصه هوش‌هیجانی طراحی شده و دارای 30 ماده است که به هر ماده در یک طیف هفت درجه‌ای از کاملاً موافقم تا کاملاً مخالفم نمره داده می‌شود. در پژوهش سافلوسکی و همکاران (2003) با استفاده از تحلیل عاملی به چهار عامل (خوش‌بینی، تنظیم و ارزیابی هیجان‌ها، بهره‌برداری از هیجان‌ها و مهارت‌های اجتماعی) دست یافتند.

آلفای کرونباخ برای کل مقیاس 89/0 و برای چهار عامل به ترتیب 80/0، 79/0، 57/0 و 75/0 به دست آمد. در ایران نیز ازغندی و همکاران (1385) پایایی پرسشنامه را با روش‌های همسانی درونی و بازآزمایی به ترتیب 76/0 و 714/0 گزارش دادند. یافته‌های پژوهش آن‌ها روایی‌سازه و پایایی این مقیاس را نیز تایید کرد.

 

یافته‌ها

در جدول (1) شاخص‌های آمار توصیفی متغیر‌های پژوهش آورده شده است.


جدول 1. شاخص‌های آمار توصیفی مربوط به متغیرهای پژوهش

شاخص‌ها

متغیر

میانگین

انحراف استاندارد

طرحواره نقص/ شرم

84/8

34/4

خوشبینی (زیر مقیاس هوش‌هیجانی)

71/34

74/8

درک عواطف خود و دیگران (زیر مقیاس هوش‌هیجانی)

83/47

82/8

کنترل عواطف (زیر مقیاس هوش‌هیجانی)

37/32

18/7

مهارت‌های اجتماعی (زیر مقیاس هوش‌هیجانی)

15/24

38/5

مقابله مساله‌مدار

21/57

67/8

مقابله هیجان‌مدار

79/47

51/8

کیفیت زندگی روانی

00/20

78/3

 

در ادامه، به بررسی الگوی رسم شده در قسمت مقدمه پرداخته می‌شود. به علت کاهش پیچیدگی مدل، هر یک از متغیرهای پژوهش به عنوان یک متغیر آشکار در نظر گرفته شدند، چرا که در صورت در نظر گرفتن آن‌ها به شکل متغیر پنهان و ارائه‌ سؤال‌های آن‌ها در مدل به عنوان متغیر آشکار، مدل بیش از حد پیچیده می‌شد. خطای ساختاری (ناتوانی متغیر مستقل در تبیین متغیر وابسته) نیز در نظر گرفته شد که با نماد z به متغیرهای مقابله مساله‌مدار، مقابله هیجان‌مدار و کیفیت زندگی‌روانی وصل شده است.

نتایج به دست آمده نشان داد که مسیر طرحواره نقص به مقابله مساله‌مدار و مقابله هیجان‌مدار، در حضور مسیرها از هوش‌هیجانی به این دو متغیر، معنادار نیست. به عبارت دیگر، هوش‌هیجانی رابطه‌ طرحواره‌ نقص با مقابله‌ مساله‌مدار و هیجان‌مدار را به شکل کامل میانجیگری می‌کند. همچنین، مسیرهای مقابله‌ مساله‌مدار و هیجان‌مدار بر روی کیفیت زندگی روانی، در حضور مسیری از هوش‌هیجانی بر کیفیت زندگی روانی غیر معنادار است. اطلاعات مربوط به پارامترها در مدل اول در جدول (2) آورده شده است.


جدول 2. برآورد استاندارد و غیراستاندارد، نسبت بحرانی و سطح معناداری پارامترهای ارائه شده در الگوی اولیه

پارامتر

برآورد

β               B

نسبت بحرانی

C.R

سطح معناداری

(P-Value)

طرحواره نقص← هوش هیجانی

55/0-

45/0-

40/7-

001/0

طرحواره نقص← مقابله مساله مدار

 

07/0-

 

 

طرحواره نقص← مقابله هیجان مدار

 

21/0-

 

 

هوش هیجانی← مقابله مساله مدار

49/0

20/1

61/6

001/0

هوش هیجانی ← مقابله هیجان مدار

59/0-

62/1-

63/7-

001/0

هوش هیجانی ← کیفیت زندگی روانی

78/0

78/0

31/9

001/0

هوش هیجانی←خوش بینی(زیرمقیاس هوش هیجانی)

88/0

20/2

71/9

001/0

هوش هیجانی ← درک عواطف خود و دیگران(زیرمقیاس هوش هیجانی)

66/0

74/1

33/8

001/0

هوش هیجانی ← کنترل عواطف (زیرمقیاس هوش هیجانی)

59/0

31/1

53/8

001/0

هوش هیجانی ← مهارت‌های اجتماعی (زیرمقیاس هوش هیجانی)

63/0

00/1

-

-

 

بنابراین، در اصلاحیه‌ این مدل، این چهار مسیر حذف گردیده و در جهت افزایش شاخص‌های برازش دو مسیر نیز در بین خطاهای e1 باe3 و e1‌ با e4‌ رسم شد. مدل اصلاح شده‌ نهایی در شکل (2) ارائه می‌شود. بنابراین، می‌توان گفت فرضیه‌های سوم، چهارم، پنجم و هشتم تأیید می‌شوند و فرضیه‌های اول، دوم، ششم و هفتم و نهم تأیید نمی‌شوند.


شکل 2. الگوی نهایی رابطه‌ متغیر‌های طرحواره نقص با مقابله مساله‌مدار، مقابله هیجان‌مدار و کیفیت زندگی روانی از طریق میانجیگری هوش‌هیجانی

 

 

همان‌گونه که مشاهده می‌شود، در مدل نهایی مقابله مساله‌مدار و مقابله هیجان‌مدار از حالت میانجی خارج و خود به عنوان متغیر وابسته ظاهر شده‌اند که رابطه ‌آن‌ها با طرحواره نقص به وسیله هوش‌هیجانی میانجیگری می‌شود. بر اساس نتایج به دست آمده، هر چهار زیر مقیاس هوش‌هیجانی، بار عاملی مناسبی را بر روی هوش‌هیجانی نشان می‌دهند. همچنین، تمامی مسیرهای مربوط به مدل ساختاری اصلاح شده نیز در سطح 05/0p< معنادار است که شامل مسیرهای زیر است: اثر طرحواره نقص بر هوش‌هیجانی، اثر هوش‌هیجانی بر مقابله مساله‌مدار، اثر هوش‌هیجانی بر مقابله هیجان‌مدار و اثر هوش‌هیجانی بر کیفیت زندگی روانی. اطلاعات مربوط به پارامترهای ارائه شده در شکل (2)، در جدول (3) ارائه شده است.


جدول 3. برآورد استاندارد و غیراستاندارد، نسبت بحرانی و سطح معناداری پارامترهای ارائه شده در الگو

پارامتر

برآورد

Β             β

نسبت بحرانی

C.R.

سطح معناداری

(P-Value)

طرحواره نقص  ←  هوش هیجانی

55/0-

43/0-

40/7-

001/0

هوش هیجانی  ←  مقابله مساله مدار

49/0

25/1

61/6

001/0

هوش هیجانی  ←  مقابله هیجان مدار

58/0-

46/1-

63/7-

001/0

هوش هیجانی  ←  کیفیت زندگی روانی

78/0

87/0

31/9-

001/0

هوش هیجانی  ←  خوش بینی (زیرمقیاس هوش هیجانی)

87/0

24/2

71/9

001/0

هوش‌ هیجانی ←  درک عواطف خود و دیگران (زیرمقیاس هوش‌ هیجانی)

66/0

71/1

33/8

001/0

هوش هیجانی ←  کنترل عواطف (زیرمقیاس هوش هیجانی)

59/0

25/1

53/8

001/0

هوش هیجانی  ←  مهارت‌های اجتماعی (زیرمقیاس هوش هیجانی)

63/0

00/1

-

-

 

همان‌طور که در جدول (3) مشاهده می‌شود، تمامی مسیرهای مربوط به روابط ساختاری در مدل شامل مسیرهای طرحواره نقص به هوش‌هیجانی، هوش‌هیجانی به مقابله مساله‌مدار، هوش‌هیجانی به مقابله هیجان‌مدار و هوش‌هیجانی به کیفیت زندگی روانی معنادار است. همچنین، مسیرهای مربوط به روابط اندازه‌گیری شامل مسیر هوش‌هیجانی به خوش‌بینی، هوش‌هیجانی به درک عواطف خود و دیگران، هوش‌هیجانی به کنترل عواطف، هوش‌هیجانی به مهارت‌های اجتماعی نیز معنادار است.

در جدول (4)، شاخص‌های برازندگی الگو‌ی به‌دست آمده و دامنه‌ای که به صورت قراردادی برای آن‌ها مشخص شده، گزارش شده است.

نتایج به دست آمده شاخص‌های تطبیقی، مقتصد و مطلق میزان مناسبی را نشان می‌دهند. بر این اساس، مدل تطابق خوبی با داده‌های به دست آمده دارد و مدل نهایی این پژوهش تأیید می‌شود.

 

 

جدول 4. شاخص‌های برازش الگوی پژوهش

نوع شاخص

شاخص‌ها

الگوی تدوین شده

علامت اختصاری

معادل فارسی

دامنه قابل قبول

تطبیقی

CFI

شاخص برازش تطبیقی

1 – 90/0

96/0

TLI

شاخص توکر-لویس

1 – 90/0

94/0

مقتصد

PNFI

شاخص برازش هنجارشده مقتصد

1 – 50/0

60/0

PCFI

شاخص برازش تطبیقی مقتصد

1 – 50/0

61/0

RMSEA

ریشه میانگین مربعات خطای برآورد

08/0 - 0

07/0

مطلق

CMIN/DF

کااسکوئر نسبی

کوچکتر از 5

42/2


بحث و نتیجه‌گیری

هدف از پژوهش حاضر، بررسی نقش میانجی راهبردهای مقابله با استرس و خصیصه هوش‌هیجانی در رابطه بین طرحواره ناسازگار اولیه نقص/ شرم و کیفیت زندگی روانی در یک مدل جامع و با استفاده از روش مدل‌سازی معادلات ساختاری بود. نتایج به‌دست آمده نشان داد که هوش‌هیجانی نسبت به راهبردهای مقابله با استرس، میانجی قوی‌تری است و واریانس ایجاد شده توسط راهبردهای مقابله‌ای بر روی کیفیت زندگی روانی را از بین می‌برد. به عبارت دیگر، هوش‌هیجانی رابطه بین طرحواره نقص/ شرم و کیفیت زندگی روانی را به‌طور کامل میانجی‌گری می‌کند و راهبردهای مقابله‌ای در حضور هوش‌هیجانی قادر به میانجی‌گری طرحواره نقص/ شرم و کیفیت زندگی روانی نیست و میانجی‌گری این دو متغیر به صورت همزمان اتفاق نمی‌افتد. پس از اصلاح مدل، مدل نهایی پژوهش برازش خوبی را با داده‌ها نشان داد و آنچه به دست آمد، این بود که طرحواره نقص/ شرم با کیفیت زندگی روانی و مقابله مساله‌مدار رابطه منفی و با مقابله هیجان‌مدار رابطه مثبت دارد و در این میان، هوش‌هیجانی به‌عنوان عامل میانجی عمل می‌کند. همچنین، هوش‌هیجانی نیز با کیفیت زندگی روانی و راهبردهای مقابله‌ای مساله‌مدار، رابطه مثبت و با راهبرد مقابله‌ای هیجان‌مدار و طرحواره نقص/ شرم رابطه منفی دارد. در ادامه، به تبیین و مقایسه آن‌ها با یافته‌های پژوهش‌های پیشین پرداخته می‌شود.

براساس یافته‌های به دست آمده طرحواره ناسازگار نقص/ شرم با هوش‌هیجانی رابطه منفی دارد. افرادی که دارای طرحواره نقص/ شرم هستند، در دوران کودکی والدینی طردکننده داشته‌اند که نیاز آن‌ها به ثبات، امنیت، محبت، عشق و تعلق خاطر را برآورده نکرده‌اند. این محیط آسیب‌زای دوران کودکی، ظرفیت فهم، بیان و مدیریت هیجان‌ها را مختل می‌کند (یاتس[40]، 2009) و به شکل‌گیری هوش‌هیجانی پایین‌تر در این افراد منجر می‌شود.

پژوهش‌های پیشین همچنین نشان داده‌اند که دریافت عشق والدین در دوران کودکی و دلبستگی ایمن با آن‌ها در تسهیل، فهم و مدیریت هیجان‌ها تاثیر می‌گذارد (مایر و همکاران، 1999؛ کافتسیوس[41]، 2004). مسیر معنادار دیگر در پژوهش کنونی رابطه مثبت هوش‌هیجانی با کیفیت زندگی روانی بود که این یافته با یافته‌های پژوهش‌های پیشین (آستین و همکاران، 2005؛ اکسترامرا و فرناندز ـ بروکال، 2002؛ پالمر و همکاران، 2002؛ یوسفی و صفری، 1388) همسو است. مسیر بعدی که در این پژوهش معنادار است، مسیر هوش‌هیجانی به راهبردهای مقابله‌ای هیجان‌مدار و مساله‌مدار است؛ به گونه‌ای که هوش‌هیجانی با مقابله مساله‌مدار رابطه مثبت و با مقابله هیجان‌مدار رابطه منفی دارد که این یافته نیز با نتایج پژوهش‌های پیشین (سیاروچی و همکاران، 2002؛ پاو و کروچر 2003؛ میکولاژاک و همکاران، 2008) همسوست.

همچنین، بر اساس یافته‌های پژوهش کنونی، هوش‌هیجانی در رابطه بین طرحواره نقص و کیفیت زندگی روانی میانجی کامل است و این امر تا حدی با نتایج پژوهش‌های جانسون و همکاران (2009) و گرون و همکاران (2008) مطابق است که نشان داده‌اند خصیصه هوش‌هیجانی میانجی کامل در رابطه بین شخصیت و سلامت‌ روانی است.

در نگاهی کلی، طرحواره‌های ناسازگار اولیه در اوایل زندگی ایجاد می‌شوند و خودشان را به تجارب بعدی زندگی تحمیل می‌کنند. این مساله همان چیزی است که گاهی اوقات از آن به عنوان نیاز به هماهنگی شناختی یاد می‌شود؛ یعنی حفظ دیدگاهی باثبات درباره خود یا دیگران، اگرچه نادرست یا تحریف شده باشد (یانگ و همکاران، 2003). فردی که طرحواره نقص/ شرم دارد، خود را در مهم‌ترین جنبه‌های شخصیتش انسانی ناقص، نامطلوب، بد و بی‌ارزش می‌داند که انتظار دارد دیگران او را طرد و سرزنش کنند (خوشبینی پایین)، احساس ناامنی در حضور دیگران می‌کند و به علت ترس از افشا شدن (در معرض دیگران بودن) و تحقیر شدن به افراد اجازه نمی‌دهد به او نزدیک شوند. به عبارت دیگر، آن‌ها قادر به درک عواطف خود و دیگران نیستند، مهارت‌های اجتماعی پایینی دارند و هنگام فعال شدن طرحواره سطح بالایی از عواطف منفی را تجربه می‌کنند (یانگ و همکاران، 2003) که قادر به تنظیم آن‌ها نیستند. بدین ترتیب وجود طرحواره‌های ناسازگار که دارای تم‌های هیجانی اساسی است، در فرآیند شناسایی، فهم و تنظیم هیجان‌ها اثر منفی می‌گذارد و به هوش‌هیجانی پایین‌تر منجر می‌شود. به دنبال عدم آگاهی و تنظیم هیجان‌ها (هوش‌هیجانی کمتر)، افراد ناراحتی‌های روان‌شناختی بیشتری را تجربه می‌کنند، شایستگی اجتماعی، شبکه اجتماعی و عزت نفس پایین‌تری دارند و مجموعه این عوامل باعث بهزیستی و کیفیت زندگی روانی پایین‌تری می‌شود (سالوی و همکاران، 1999؛ سالوی و همکاران، 2000).

بدین ترتیب، طرحواره ناسازگار نقص با میانجی‌گری هوش‌هیجانی بر کیفیت زندگی روانی افراد تاثیر می‌گذارد. علاوه بر این، نتایج نشان داد که طرحواره ناسازگار نقص/ شرم با میانجی‌گری هوش‌هیجانی بر راهبردهای مقابله‌ای افراد نیز اثرگذار است. در تبیین یافته به دست آمده می‌توان چنین گفت که شخصیت افراد بر انتخاب نوع راهبرد مقابله‌ای تاثیر می‌گذارد و فرایندهای مقابله وابسته به منابع و شایستگی‌های فرد است (کمپس و همکاران[42]، 2001). با توجه به این که افراد دارای طرحواره نقص خود را افرادی حقیر و ناقص می‌بینند، معتقدند که در مواجهه با موقعیت‌های استرس‌زا، منابع و توانایی لازم برای مقابله مؤثر با موقعیت و تهدید را ندارند. این افراد که به علت تجارب کودکی آسیب‌زا قادر به تنظیم و مدیریت عواطف منفی خود نیستند (هوش‌هیجانی پایین)، در مواجهه با موقعیت‌های استرس‌زا در راهبردهای مقابله‌ای ناسازگارانه (مقابله هیجان‌مدار) درگیر می‌شوند و با توسل به این راهبردهای ناسالم به دنبال تنظیم عواطف منفی فعال شده هستند.

علاوه بر آنچه ذکر شد، یافته‌ قابل توجه و جدید در پژوهش کنونی، این است که راهبردهای مقابله با استرس در حضور هوش‌هیجانی به عنوان میانجی عمل نمی‌کنند، بلکه به عنوان یک متغیر وابسته توسط طرحواره نقص با میانجی‌گری هوش‌هیجانی پیش‌بینی می‌شوند. این یافته به دست آمده دلالت بر این دارد که هوش‌هیجانی خود می‌تواند به عنوان یک مکانیسم مقابله که خودتنظیمی مؤثر و موفقیت آمیز را تسهیل می‌کند، در نظر گرفته شود (سالوی و همکاران، 2000).

گلمن[43] نیز هوش‌هیجانی را توانایی مقابله با استرس، تکانه‌ها و تحمل ضربه‌های روانی و مهار آشفتگی روانی می‌داند (لطفی، 1385). بنابراین، می‌توان نتیجه گرفت که هوش‌هیجانی نسبت به راهبردهای مقابله با استرس متغیر وسیع‌تر و قوی‌تری است که قادر است واریانس راهبردهای مقابله‌ای را نیز پوشش دهد و احتمالا به همین علت است که در مدل اولیه پژوهش که هوش‌هیجانی و راهبردهای مقابله‌ای همزمان به صورت میانجی قرار گرفته‌اند، مسیر طرحواره نقص به مقابله مساله‌مدار و هیجان‌مدار و مقابله به کیفیت زندگی روانی غیرمعنادار شده است.

از جمله کاربردهای نظری پژوهش حاضر، فراهم سازی مدلی نظری در تبیین کیفیت زندگی افراد دارای طرحواره نقص/ شرم است. علاوه بر کاربردهای نظری، نتایج پژوهش کنونی دلالت بر این دارد که در کار بالینی و فرایند روان درمانگری با کار کردن بر روی خودآگاهی و تنظیم هیجانی به عنوان مؤلفه‌های هوش‌هیجانی، راهبردهای مقابله با استرس و کیفیت زندگی روانی افراد دارای طرحواره‌های ناسازگار اولیه نیز بهبود پیدا می‌کند و لازم است که توجه بیشتری به آموزش مهارت‌های هوش‌هیجانی به مراجعان شود.

این پژوهش محدودیت‌هایی نیز دارد که از آن جمله می‌توان به مقطعی بودن پژوهش و استفاده از پرسشنامه‌های خودگزارشی اشاره کرد. پیشنهاد می‌شود که در پژوهش‌های آتی به مقابله اجتنابی و دیگر طرحواره‌های ناسازگار اولیه پرداخته شود تا بتوان به مدل کامل‌تر و جامع‌تری دست یافت.

 



[1] Furnham & Heaven

[2] Smith

[3] Greven & etal

[4] Young

[5] early maladaptive schema

[6] trait emotional intelligence

[7] coping strategies

[8] defectiveness/shame schema

[9] rejection & disconnection

[10] Thimm

[11] Colman

[12] Torres

[13] Nordahl & etal

[14] Bonomi & etal

[15] Fayers & Machin

[16] Saklofske & etal

[17] MacCann & etal

[18] ability

[19] Petrides & Furnham

[20] Mayer & etal

[21] Martins & etal

[22] Austin & etal

[23] Palmer & etal

[24] Extremera & Ferna´ndez-Berrocal

[25] Schutt & etal

[26] Johnson & etal

[27] Lazarus & Folkman

[28] Schmidt & Joiner

[29] Camara & Calvete

[30] Laarhoven

[31] Panthee & etal

[32] Davis & Humphrey

[33] Ciarrochi & etal

[34] Pau & Croucher

[35] Mikolajczak & etal

[36] Gohm & etal

[37] Moler

[38] Endler & Parker

[39] Cosway & Endler

[40] Yates

[41] Kafetsios

[42] Compas & etal

[43] Golman

آهی، ق، محمدی فر، م،. و بشارت، م. ع. (1386). پایایی و اعتبار فرم کوتاه پرسشنامه طرحواره‌های یانگ، مجله روان‌شناسی و علوم تربیتی، 37 (3)، 20 - 5.##
ازغندی، ع، فراست معمار، ف، تقوی، ح، و ابوالحسنی، الف. (1385). روایی و اعتبار پرسشنامه رگه هوش هیجانی پترایدز و فارنهام، مجله روان‌شناسی تحولی، 10 (3)، 168- 157.##
شفیعی تبار، م، خداپناهی، م، و صدق‌پور، ص. (1387). بررسی رابطه هوش هیجانی و عوامل پنجگانه شخصیت در دانش‌آموزان، مجله علوم رفتاری، 2 (2)، 181- 173. ##
قاسمی، و. (1389). مدل‌سازی معادله ساختاری در پژوهش‌های اجتماعی. تهران: انتشارات جامعه‌شناسان. ##
قریشی راد، ف. (1389). اعتباریابی مقیاس مقابله با موقعیت‌های استرس‌زای اندلر و پارکر، مجله علوم رفتاری، 4 (1)، 7- 1.##
لطفی کاشانی، ف. (1385). هوش هیجانی: واقعیت‌ها و ادعاها، فصلنامه روان‌شناسی کاربردی، 2، 37- 20.##
محمودی، غ، شریعتی، ع، و بهنام‌پور، ن. (1382). ارتباط بین کیفیت زندگی و روش‌های مقابله‌ای به کار گرفته توسط بیماران تحت درمان با همودیالیز، مجله دانشگاه علوم پزشکی گرگان، 5 (12)، 52- 43.##
نجات، س، منتظری، ع، هلاکویی نایینی، ک، محمد، ک، و مجدزاده، ر. (1385). استانداردسازی پرسشنامه کیفیت زندگی سازمان بهداشت جهانی (WHOQOL-BREF): ترجمه و روان‌سنجی گونه ایرانی، مجله دانشکده بهداشت و انستیتو تحقیقات بهداشتی، 4 (4)، 12- 1.##
یوسفی، ف، و صفری، ه. (1388). بررسی رابطه هوش عاطفی با کیفیت زندگی و ابعاد آن، مجله مطالعات روان‌شناختی، 5 (4)، 128- 107.##
Austin, E. J., Saklofske, D. H., & Egan, V. (2005). Personality, well-being, and health correlates of trait emotional intelligence. Journal of Personality and Individual Differences,38, 547-558.##
Bidadian, M., Bahramizadeh, H., & Poursharifi, H. (2011). Obesity and Quality of Life: The Role of Early Maladaptive Schemas. Journal of  Social and Behavioral Sciences, 30, 993-998.##
Bonomi, A. E., Patrick, D. L., Bushnell, D. M., & Martin, M. (2000). Validation of the United States version of the world Health Organization Quality of life (WHOQOL) instrument. Journal of Clinical Epidemological, 53, 19-23.##
Camara, M., & Calvete, E. (2012).Cognitive schemas predicting anxiety and depressive symptoms: The role of dysfunctional coping strategies. Journal of  European Congress of Psychiatry, 32, 80-95.##
Ciarrochi, J., Deane, F., & Anderson, S. (2002). Emotional intelligence moderates the relationship between stress and mental health. Journal of Personality and Individual Differences, 32, 197–209.##
Colman, K. L. (2010). Maladaptive schemas and depression severity: Support for incremental validity when controlling for cognitive correlates of depression. (Unpublished master 's thesis), University of Tennessee - Knoxville.##
Compas, B. E., Connor-Smith, J. K., Saltzman, H., Thomsen, A. H., & Wadsworth, M. E. (2001). Coping with stress during childhood and adolescence: problems, progress, and potential in theory and research. Journal of  Psychological Bulletin, 127, 87–127.##
Cosway, R., & Endler, N. S. (2000). The Coping Inventory for Stressful Situations: Factorial structure and sssociations with personality traits and psychological health. Journal of Applied Biobehavioral Research, 5, 121-143.##
Davis, K. S., & Humphrey, N. (2012). The influence of emotional intelligence (EI) on coping and mental health in adolescence: Divergent roles for trait and ability EI. Journal of  Adolescence, 25, 1-11.##
Endler, N. S., & Parker, J. D. A. (1990). Multidimensional assessment of coping: a critical evaluation. Journal of  Personality and Social Psychology, 58, 844–854.##
Extremera, N., & Ferna´ndez-Berrocal, P. (2002). Relation of perceived emotional intelligence and health-related quality of life of middle-aged women. Journal of  Psychological Reports, 91, 47–59.##
Fayers, P. M., & Machin, D. (2000). Quality of life assessment, analysis and interpretation. John Wiley, New York.##
Folkman, S., & Lazarus, R. S. (1980). An analysis of coping in a middle-aged community sample. Journal of  Health and Social Behavior, 21, 219–239.##
Furnham, A., & Heaven, P. C. L. (1999). Personality and Social Behaviour. London: Arnol.##
Gohm, C., Corser, G., Dalsky, D. (2005). Emotional intelligence under stress: useful, unnecessary, or irrelevant. Journal of Personality and Individual Differences, 39, 1017–1028.##
Greven, C., Chamorro-Premuzic, T., Arteche, A., & Furnham, A. (2008). A hierarchical integration of dispositional determinants of health in students: The big five, trait emotional intelligence and humour. Journal of  Personality and Individual Differences, 44, 1962–1973.##
Johnson, S. J., Batey, M., & Holdworth, L. (2009).  Personality and health: The mediating role of Trait Emotional Intelligence and Work Locus of Control. Journal of Personality and Individual Differences, 47, 470-475##
Kafetsios, K. (2004). Attachment and emotional intelligence abilities across the life course. Journal of Personality and Individual Differences, 37, 129-145.##
Laarhoven, H. W., Schilderman, J., Bleijenberg, G., Donders, R., Vissers, K. C., Verhagen, C. A., & Prins, J. B. (2011). Coping, quality of life, depression, and hopelessness in cancer patients in a curative and palliative, end-of-life care setting. Journal of  Cancer Nurings, 34, 302-314.##
Lazarus, R. S., & Folkman, S. (1984). Stress, appraisal and coping. New York: Springer.##
MacCann, C., Fogarty, G. J., Zeidner, M., & Roberts, R. D. (2011). Coping mediates the relationship between emotional intelligence (EI) and academic achievement. Journal of  Contemporary Educational Psychology, 36, 60-70.##
Martins, A., Ramalho, N., & Morin, E. (2010). A comprehensive meta-analysis of the relationship between emotional intelligence and health. Journal of Personality and Individual Differences, 49, 554-564.##
Mayer, J. D., Caruso, D. R., & Salovey, P. (1999). Emotional intelligence meets traditional standards for an intelligence. Journal of  Intelligence, 27, 267-298.##
Mikolajczak, M., Nelis, D., Hansenne, M., & Quoidbach, J. (2008). If you can regulate sadness, you can probably regulate shame: Associations between trait emotional intelligence, emotion regulation and coping efficiency across discrete emotions. Journal of Personality and Individual Differences, 44, 1356-1368.##
Nordahl, H. M., Holth, H., & Haugum, J. A. (2005). Early maladaptive schemas in patient with or without personality disorders: Does schema modification predict symptomatic relief. Journal of  Clinical Psychology and Psychotherapy, 12, 142-149.##
Palmer, B., Donaldson, C., & Stough, C. (2002). Emotional intelligence and life satisfaction. Journal of  Personality and Individual Differences, 33, 1091-1100.##
Pau, A. &, Croucher, R., 2003. Emotional intelligence and perceived stress in dental undergraduates. Journal of  Dental Education, 67, 1023–1028.##
Petrides, K. V., & Furnham, A. (2003). Trait emotional intelligence: Behavioral validation in two studies of emotion recognition and reactivity to mood induction. European Journal of Personality, 17, 39-57.##
Petrides, K. V., & Furnham, A. (2001). Trait emotional intelligence: Psychometrics investigation with refrence to established trait taxonomies. European Journal of  Personality, 15, 425-448.##
 Saklofske, D. H., Austin, E. J., Galloway, J., & Davidson, K. (2007). Individual difference correlates of health-related behaviors: Preliminary evidence for the links between emotional intelligence and coping. Journal of  Personality and Individual Differences, 42,491-502.##
Saklofske, D. H., Austin, E. J., Mastoras, S. M., Beaton, L., & Osborne, S. E. (2012). Relationships of personality, affect, emotional intelligence and coping with student stress and academic success: Different patterns of association for stress and success. Journal of  Learning and Individual Differences, 22, 251-257.##
Saklofske, D. H., Austin, E. H., & Minsk, P. S. (2003). Factor structure and validity of a trait emotional intelligence measure. Journal of Personality and Individual Difference, 34, 707-721.##
Salovey, P., Bedell, B. T., Detweiler, J. B., & Mayer, J. D. (1999). Coping intelligently: emotional intelligence and the coping process. In C. R. Synder (Ed.), Coping: The psychology of what works. New York: Oxford University Press. ##
Salovey, P., Bedell, B. T., Detweiler, J., & Mayer, J. D. (2000). Current directions in emotional intelligence research. In M. Lewis & J. M. Haviland-Jones (Eds.), Handbook of emotions. New York: Guilford Press. ##
Schutt, N. S., Malouff, J. M., Hall, L. E., Haggerty, D., Cooper, J. T., Golden, C., & Dornheim, L. (1998). Development and validation of a measure of emotional intelligence. Journal of  Personality and Individual Difference, 25, 167-177.##
Schutt, N. S., Malouff, J. M., Simunek, M., MacKenley, J., & Hollander, S. (2002). Characteristic emotional intelligence and emotional well-being. Journal of  Cognition and Emotion, 16, 769-785.##
Schmidt, N. B., & Joiner, T. E. (2004). Global maladaptive schemas, negative life events and psychological distress. Journal of Psychopathology and Behavioral Assessment, 26, 65-72.##
Schmidt, N. B., & Joiner, T. E., Young, J. E., Telch, M. J. (1995) The schema questionnaire: Investigation of psychometric properties and the hierarchical structure of a measure of maladaptive schemas. Journal of  Cognitive Therapy and Research, 19, 295-321.##
Smith, T. W. (2006). Personality as risk and resilience in physical health. Journal of  Current Directions in Psychological Science, 15, 227–231.##
Thimm, J. C. (2010). Personality and early maladaptive schemas: A five-factor model perspective. Journal of  Behavior Therapy and Experimental Psychiatry,41, 373-380.##
Torres, C. (2002). Early Maladaptive schema and cognitive distortion in psychophathy and narcissism. Australian National university.##
Yates, T. M. (2009). Developmental pathways from child maltreatment to nonsuicidal self-injury. In M. K. Nock (Ed.), Understanding nonsuicidal self-injury: origins, assessment and treatment. Washington, DC: American Psychological Association.##
Young, J., E., Klosko,J. S., & Weishaar, M. E (2003). Schema therapy: A Practitioner' s guide. New York: Guilford Press.##